۴ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

10 o'clock

ساعت ۱۰ صبحه و حدودا چند دقیقه مونده تا امتحان لعنتی عربی شروع بشه، درسی که ازش متنفرم و بلد نیستم. هوا ۹ درجه ست و میتونم سردی انگشت های دست ها و پاهامو حس کنم. هوا به شدت سرد و ابریه، حتی اگه آفتابی هم باشه، هوا هم آلوده هم هست. چند روزی میشه که وقتی به اطراف بیرون نگاه میکنم، متوجه مه ای میشم که اون ها دود های ماشین هستن و واقعا نمیشه نفس کشید. سرفه میکنم، موقعی که مریض بودم، خیلی سرفه میکردم و عطسه میکردم، الانم خوبم اما هنوز اون سرفه روی وجودم باقی مونده و هیج وقت ولم نمیکنه، باید کمی شربت بخورم تا سرفه کردنم کمتر شه.

یه سری بچه ها رو میبینم که از ساعت ۷ صبح بیدار شدن، به خاطر چی؟ به خاطر مدرسه؟ نه، به خاطر تئاتر موزیکال ترانه مِیسا که برای خودشن بلیت گرفتن. حتی دیدم که تو کافی شاپ ها یه ایونت برگزار کردن برای روز تولد چانیول، ترانه مِیسا میبینن؛ و این منم که با خودم میگم که "ای کاش جام تو کافی شاپ بود و مِیسا رو میدیدم، نه این که تو خونه باشم و سرم به خاطر امتحان و کلاس شلوغ بشه!" آره، افسوس که توی موقعیت بدی قرار دارم و این حقیقت تلخیه و من باید باهاش کنار بیام پس... خوش به حال چشم هایی که دارن زیبایی های پسر ۱۹۰ سانت قد با گوش های بزرگ و چشم های درشتی به نام لامان/چانیول رو میبینن.

الان که دارم مینویسم، ساعت ۱۰:۱۶ ست و حقیقتا، ایده ای برای این که امتحان رو چی کار کنم، ندارم.‌ نفس میکشم و سرفه میکنم. دیروز ذهنم قفل بود، امروز هم ذهنم فقله و حس میکنم گیر کردم، نمیدونم برای چی... ساعت ۱۰:۲۰ ست.

•••

ساعت ۱۱:۱۱ ست و این پست در این زمان متنشر شده، سلام.

  • ۸
  • CM. [ ۲ ]
    • Brilli .Shr
    • يكشنبه ۳۰ آبان ۰۰

    ?Is it Art

    – اون در بین درخت هایی که ثمرشون، میوه هلو با پوست مخملی هستن، میرقصید. لباسش با باد همراهی میکرد. اون میچرخید و میچرخید تا این که کم کم مثل یک روح محو شد، در بین درخت های هلو با پوست مخملی. در آخر، روح اون به دل ریشه های درخت هلو پیوست. روح ارباب جوانی که از اول تولدش، یک هنر بود.

    #من_نوشته

    •••

     بماند که کای قراره دنیا رو مال خودش کنه، میگین نه؟ پس فوتوتیزر های سری اولش رو ببینین و زیبایی و هنر بودن عکس ها رو به چشم هاتون هدیه بدین~♡

     

    Peach

    \ ˈpēch  \
    A low spreading freely branching Chinese tree (Prunus persica) of the rose family that has lanceolate leaves and sessile usually pink flowers and is widely cultivated in temperate areas for its edible fruit which is a single-seeded drupe with a hard central stone, a pulpy white or yellow flesh, and a thin fuzzy skin

  • ۷
  • CM. [ ۴ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۲۸ آبان ۰۰

    My days, my feels and peaches

    شاید این پست، کلی وایب عجیبی بگیره اما باید گفت که تو درون این پست، یه سری حس ها در اون وجود داره؛ حس بد، خستگی، امیدوار و شادی.

    "مریضی پشت مریضی" این اولین چیزیه که به ذهنم میاد، داداشم به طور کلی روز به روز بهتر و خوب تر شده اما چیزی که داره زندگی ما رو سخت میکنه، همین کرونا و درد کشیدن و درمان کردنه، من و مامانم متوجه شدیم که خواهرم نمیتونه چیزی رو بو کنه و چیزی رو بچشه، فهمیدیم که چی شده و چاره ای نداریم جز مراقبت از اون. من همش حس میکنم این مریضی لعنتی، قراره مثل یه چرخه باشه، ممکنه یه روزی - خدایی نکرده - من مریض بشم یا هر کس دیگه ای. نمیتونم زیاد به داداشم و خواهرم نزدیک بشم، چرا؟ چون کرونا این دیوار رو درست کرده تا نتونم خواهرم بغل کنم و بزنم پس کله داداشم. من و مامانم خسته شدیم اما بازم امید داشتیم، حداقل با یه امید زنده ایم.

    "مدرسه به سلامتی هر کسی اهمیت نمیده." یه کمی زشته این حرف ولی تا جایی که میدونم، نصف مردم هنوز واکسن نزدن و هنوز با کرونا درگیری دارن اما مدرسه، اون غول متروکه به هیچ چیز اهمیت نمیده. نصف مدرسه ها، یا کلی حضوری شدن یا نیمه حضوری، یعنی ممکنه یه روز های خاصی میتونن حضوری برن و بقیه اش رو مجازی درس میخونن. مدرسه من هم نیمه حضوری کرده، به طوری که خود اولیا بیاد تکلیف فرزندشونو مشخص کنه که آیا حضوری میره یا مجازی. خانوادم با این موضوع که مدرسه حضوری بشه، مخالف بودن، چون یخ چیز برامون مهم بود، "سلامتی" یه چیز ارزشمند که یه عده ای قدرشو نمیدونن. به هر حال، من مجازی میخونم.

    "هلو" چرا هلو؟ چون که بعد از مدتی، قراره کای رو ببینیم، با اجرا های جذابش، البته ما که نمیدونیم قراره این داستان هلو چجوری باشه یا به قول خود کای "این هلو نرمه یا سفته؟"(همین سرد و گرم خودمون رو میگه.) ولی باز حس میکنم قراره برگردیم به اون حال و هوایی که کلی فنگرلی و ذوق میکنیم، زیباست نه؟ عاشق این جور حال و هوا ام، بهم انرژی میده و همین باعث میشه حس کنم زندم.

    دیگه نمیدونم چی بگم، روز هام یا معمولین یا خاص، مودم یه وقتا خوبه و یا وقتا بد، یه وقتا از زندگیم متنفر میشم و یه وقتا باهاش کنار میام، زندگی عجیبی دارم، زندگی همیشه عجیب بوده، با ما بازی میکنه، با احساساتمون، با جسممون، با روز ها و حالمون، زندگی میتونه سخت باشه یا کمی آسون، اما من میدونم که زندگی همیشه سخت بوده و رفتار های متفاوتی میکنه.

    پ.ن: دلم هلو خواست و کای رو من تاثیر گذاشته. =)))))

    پ.ن۲: کلا من تو وبلاگ نویسی اینطوریم که وارد پنل میشم، یا فقط هر روز میرم به وبلاگ های بچه ها سر میزنم یا هر یه قرن یه پست جدید میذارم، دیگه به هر حال اونقدر روحیه پست گذاشتنم کم شده و نمیدونم چرا اینطوری شدم... باید یه فکری بکنم برای خودم.

    پ.ن۳: تو مدرسم، تایم حضوری ها از ۷:۲۵ تا ۹ صبحه، یعنی دو زنگ بیشتر ندارن، بعد امتحان ساعت ۱۰ شروع میشه، بعد تایم کلاس مجازی از ساعت ۱۲ تا ۱۴:۳ بعد از ظهره. در واقع من که قراره مجازی باشم، از ۱۲ کلاسم شروع میشه، واو. :>

    پ.ن۴: شاید کسایی باشن که بخونن و لایک کنن اما چیزی نمیگن، به هر حال، اگه دارین پستمو میخونین، ممنونم که میخونینشون.♡

    هلو؛

    هلو.[ هَُ ] ( اِ ) نوعی از شفتالو باشد و آن را شفتالوی آردی میگویند. به غایت پرآب و شیرین و بی جرم میباشد. ( برهان ). شفتالو. فوخ. درافن. ( یادداشتهای مؤلف ). قیاس کنید با آلو و خلو، هلی ، هلگ. ( یادداشت دیگر ).
    - مثل هلوی پوست کنده ؛ در وصف چهره ای گویند که زیبا، شاداب و سرخ و سفید باشد. ( از یادداشتهای مؤلف ).

  • ۷
  • CM. [ ۳ ]
    • Brilli .Shr
    • پنجشنبه ۲۰ آبان ۰۰

    Nostalgic

    زمان خیلی زود میگذره ولی ما هیچوقت متوجه سرعت زمان نمیشیم. قدیمی بودن، حس نوستالژی، حس هایی بودن که بوی قدیمی میداد. مبل های کثیف و کهنه، کاغذ دیواری هایی که با گل ها پر شدن، خونه، درست هایی که صد ها سال زنده هستن، نور آفتاب، یه تخت دو نفره که همیشه نامرتبن ولی بوی عشق رو میداد و اون دو نفر که تمام حس هایی که داشتن رو توی خونه جا گذاشتن، خاطراتی رو ساختن که توی خونه جا گذاشتن. به عکس این دو نفر نگاه میکنن، حس قدیمی دارن اما حس زنده بودن هم داشتن، چون عشقشون و لبخند هاشون، واقعی بودن.

    #من_نوشته

    •••

    نوستالژی؛

    (نُ لُ ) (اِمص. ) دلتنگی به سبب دوری از وطن یا دلتنگی حاصل از یادآوری گذشته های درخشان یا تلخ و شیرین.

    واژهٔ نوستالژی از دو واژهٔ یونانی ساخته شده است: nostos که به معنی «بازگشت» است و algia که معنی «رنج/ درد کشیدن» می دهد. 

    چه خاطرات خوبی در ذهنتون دارین که با یادآوریش، حس زنده بودن بکنین؟ شاید یه سری خاطرات خوبی باشین که شماهارو قوی میکنن یا ممکنه خاطرات ناخوشایندی داشته باشین که شماهارو ضعیف میکنن، به هر حال، شما با گذشته زنده موندین و قراره برای حال، زندگی خوبی داشته باشین تا آینده اتون، خوب و عالی باشه.

    ♡(≡^∇^≡)

  • ۱۲
  • CM. [ ۴ ]
    • Brilli .Shr
    • يكشنبه ۹ آبان ۰۰
    • اینجا جایی هست که از روزهام، فنگرلی کردن‌هام و حرف‌هایی که از قلب و ذهنم میگن، مینویسم. جایی به اسم سرزمین آسمون که وقتی به آسمون نگاه کنی، بیشتر لبخند میزنی. پس اگه داری به آسمون نگاه میکنی، به من فکر کن. :)♡
    ۱۳۹۶.۱.۴
    – Like a lie in a dry terrain, Like a flower blooming as a miracle, We endured the pitch-black darkness, With all of our might, It takes courage to step on today And stand up again, Let it go. This cold rain that wets my entire body, This feeling of freedom in my soul, I feel like I’ve been born again, It’s a fresh start for you and I.
    EXO - Runaway

    – I'll never cry because I know that it'll never change, I'll stay standing and endure it in an unknown place, There will be many times I'll almost fall, but, Alone, I reach out my hand, alone, I stand back up.
    Stray kids - scars

    – Tear it up 'cause we're dreaming of the future, Don't stop got that fire running through us, Everything that we know, Light the fuse, and let's blow, New world, new world. Fly up, history is in the making, Make bigger and better, the earth be shaking, Lifting, lifting it up, All we need is that love.
    SF9 - new world
    a