کوچولوی تنهای من، امیدوارم حالت جوری باشه که حس کنی زندهای. من خوشبختانه یا بدبختانه زندهام، با دود سیگار، با هوای کثافت آلوده، با حرفهای زننده، با روحهای مرده و با این زندگی زشت، زندهام. هیچوقت سرزنش نکن که چرا تا الان زندگی نکردی. هیچوقت حس بدی نداشته باش، نه به خودت، نه به کارهات. روزها هنوزم سخت و بد هستن. ما با دلیلهای بدی از صبح بیدار میشیم. هر روز چیزهایی میشنویم که باعث میشه شعله خشممون بزرگتر میشه. هیچ احساسی جز خشم، در کار نیست. هر چقدر جونمون بره، باز این خشمه که زندهتر میشه. تو زنده بمون، بعد از زمستون، بهار میاد.
میدونم که دلتنگ روزهای خوبی، دلتنگ چیزی هستی که روزت رو بهتر کنی اما نمیتونی کاریش کنی. هر چیزی همیشگی نیست، نه روزهای خوب، نه روزهای بد، هر چیزی ابدی نیست، مگر این که این زخم و دردها، میتونن ابدی باشن، چون هرچقدر بگذره، جاشون درد میگیره. پس قبول کن که این زندگی زشت ماست.
#من_نوشته