سلام!!خوب قراره اون چالش سی روزه که نفی چان گفته بود رو بنویسم‌.اگه یهو ادامه ندادم به این معنی نیست که اون چالشو دیگه ادامه نمیدم!من یه وقتا یادم میره که اون چالشو برم.پس،فعلا این چالشو با روز اول شروع میکنم.برین ادامه مطالب♡^-^

روز اول: برای چه یادداشت می‌نویسی؟ می‌خواهی چه چیزی از آن بدست آوری؟ فکر می‌کنی نوشتن چطور به احساس و هوشت کمک می‌کند؟

میدونین،نوشتن یکی از کارای مورد علاقه منه،یه جورایی میتونم تمام تخیلایی که دارم رو روی کاغذ یا صفحه سفید توی لپ تاپ ثبتش میکنم.یا هر چیزی که نمیتونم خوب بیانش کنم(چون میخوام یه چیزی بگم خیلی بد توضیح میدم)توی جایی مینویسم که بدونم حرف من چی هست.نوشتن،خیلی بهم امیدواری میده و میتونم هر چیزی که هم تو تخیل منه هم چیزی که دلم نگه داشتمو بنویسم.نوشتن بهم روحیه خوب میده،و وقتی یه آهنگی رو گوش کنم،میتونم با احساساتی که تو آهنگ داشتمو تبدیل به یه متن کنم.از نوشتن واقعا خوشم میاد :")شما هم عاشق نوشتن باشید چون قراره کلی با کلمات و جملات بازی کنین و تبدیل به یه متنش کنین.من عاشق بازی با کلمات و جملاتم♡

 

 

روز دوم: درباره پروژه یا هدفی بنویس که مدت‌هاست در ذهن داری ولی کاری برایش انجام نداده‌ای.فهرستی از کارهایی را بنویس که مدام عقب می‌اندازی و جداگانه دلیل اهمیت هرکدامش را توضیح بده. مشخص کن که با انجام دادن آنها به چه موفقیتی در زندگی نزدیک می‌شوی. لازم نیست که برای این فهرست کاری بکنی. برای قدم اول همین کافی است.

خوب...بیشتر کاری که از به طور کلی ادامش نمیدم یا عقب میندازن همین داستانایی که مدام مینویسم ولی احساس میکنم چیز خوبی در نمیاد!میدونم احمقانس ولی... :"|
ولی وقتی یه ایده خوب یا شاید یه چیزی که میشه در موردش داستان نوشت همین کارو میکنم و یهو میبینی که...بله من ادامش نمیدم.این کارا خیلی من کلافم میکنه=_=.هنوز اون داستانی که تو وب قبلی میهن بلاگ -که خدا بیامرزتش-،ادامش ندادم چون هنوز داستانی که میخواستم نشد.در کل هر داستانی که تو ذهنم هستو مینویسم اما یهو میبینم که اون داستانی که قرار بود جالب باشه نشد...به هر حال سعی میکنم یه چیزی یا یه داستانی بنویسم که بشه اون داستانو خوب شروع کنم و خوب تمومش کنم!ایححح... -.-

 

 

روز سوم: روز سوم: در کودکی دوست داشتی چه‌کاره شوی؟
آیا امروز کاری شبیه به آن انجام می‌دهی؟ واکنش همان کودک به شرایط امروزت چطور است؟

واهاییXDاین سوالا تو بچگی هام یا تو دوران دبستان میگفتن.خوب من تو بچگیم،دوست داشتم دکتر بشم.چون دکتر بودن یه جورایی باحال بود و میتونستم حال بیمار هارو خوب کنم.ولی چند سال بعدش فهمیدم که اگه میخوای دکتر بشی بای بری رشته تجربی که کلییی مطلب داره!وقتی به این نتیجه رسیدم گفتم که نمیخوام دکتر شم.به هر حال کارای موسیقی و نوشتن و این چیزا بهتر کار برای منه!امروز دوست ندارم همین کارو انجام بدم چون باید حسابی درس بخونی تا یه چیزایی بفهمی چی به چیه.

 

 

روز چهارم: در 10 سال آینده، خودت را چطور می‌بینی؟امروز، نگاهی به آینده می‌اندازیم. امیدواری در آن آینده چه‌کارهایی را انجام داده‌ای و به چه دست‌آوردی رسیده‌ای. سعی کن ۵ قدم برای رسیدن به آن تصویر را مشخص کنی.

 

ده سال آینده...که میشم بیست و هفت سال(بازم حس پیری :| )،بازم نمیدونم آیندم چجوری میشه،چون خودمونم نمیدونیم و خبری ازش نداریم.ولی جواب این سوال رو میدم!
خوب، ممکنه یه پیانیست و خواننده ای میشم که بیشتر زبون کره ای و انگلیسی بخونم،حالا مهمم نیست که معروف بشم یا نه.بعد این که هنوزم نقاشی میکشم و در کنارش یه متنی مینویسم.در مورد هر کسی مثل آیدل ها یا دوستام یا در مورد خودم...بعد هنوزم وبلاگ‌ نویسی میکنم و بعدش یه چنل یوتیوب دارم که اونجا کلی ویدیو از خودم میزارم.قدم هایی که قراره بهش برسم همین یادگیری پیانو و زبون های مختلف و داشتن قلم نوری و این جور چیزاس^-^امیدوارم این آینده ای که گفتم تبدیل به واقعیت شه :)

 

 

روز پنجم: در حال حاضر غذای محبوبت چیست و آن را چطور درست می‌کنی؟بعد از چند روز نوشتن درباره موضوع‌های مهم و بزرگ، امروز را به خودمان راحت می‌گیریم. این دستور غذا را از کجا پیدا کردی؟ آیا غذایی بوده که نسل به نسل در خانواده‌ات گشته یا خودت ابداع کردی؟ شاید هم از گوگل پیدا کردی؟ اگر اهل غذا درست کردن نیستی، از خوردن غذای محبوبت بنویس.

 

خوب،الان تازه امتحان زبانمو دادم :-:قبل از این که نقاشی رو کامل کنم به این سوالم جواب بدم...
حرف غذا که میشه گشنم میشه :|غذای محبوبم؟اووو خیلی زیادن!!از پیتزا و بیف استروگانف بگیر تا دست پخت های مامانم XDآره دیگه...بعد این که خودم آشپزی بلدم ولی نه اونقدر!برنج و استامبولی درست میکنمXDالبته یه بار مرغ پختم و خیلی خوشمزه شده بود.خوب اگه طرز درست کردن یکی از غذا هارو بگم ممکنه یه کم طولانی شه.
حالا اینی که میخوام بگم نمیدونم ربطی به این سوال داره یا نه ولی دوست دارم در مورد "علاقمند شدن شدید به پیتزا" بگم؛من بچه بودم(خیلییی بچه بودما...حالا نمیدونم چند سالم بود...شاید سه چهار سال)از پیتزا بدم میومد(فکر کنم تا حالا پیتزا نخورده بودم اون موقع برای همین بدم‌میومد .-.)از زبون خواهرم میگفت که داشتن پیتزا میخوردن که یه تیکش رو به من داد و منم خوردم...و بوم!این جز غذای مورد علاقم شد!یعنی شدیداااا عاشق پیتزام،و تو جدول لیست غذای مورد علاقم،پیتزا رتبه اولو دارهXDهمین دیگه...
*میره موزیک ویدیو candy بکهیون رو پلی میکنه و با دقت به دنس بکهیون و لبخند کشندش نگاه میکنه*
...همین الان دلم آبنبات خواست :|

 

 

روز ششم: اگر می‌توانستی با نوجوانی خودت ارتباط داشته باشی، به او چه می‌گفتی؟او را به چه چیز تشویق می‌کنی و از چه بر حذر می‌داری؟ آیا او به آنکه امروز هستی، افتخار می‌کند؟ از این ارتباط چه نکته‌ای می‌تواند مشوق امروزت شود؟

من هنوزم نوجوونم ولی خوب میتونم با خود الان که نوجوونم روبه رو بشم.بهش میگم که به کاری که دوست داری مثل نقاشی کردن یا وب نویسی کردن،ادامه بده.میگم که خوشحالم که تو دختری هستی که تو این خانوادا فرق داری که کلی استعداد تو زمینه هنر(همین نقاشی) داری.بهش هشدار میدم که زیاد به حرفای بی ارزش مردم توجهی نکنه و به کارش ادامه بده.بی خودی عصبانی نباشه و خودشو کنترل کنه.تنبلی نکنه و کار کنه و...اون به من افتخار میکنه که بزرگ شدم و هنوزم حس و هوای نوجوونی رو دارم.حتی اگه سی سالم باشم باز اون حس خوب نوجوونی رو خواهم داشت!

 

 

روز هفتم: در یک هفته اخیر، بزرگ‌ترین چالش نوشتنت چه بوده است؟یک هفته از شروع چالش ۳۰ روزه نوشتن می‌گذرد. آیا نوشتن برایت راحت‌تر شده یا سخت‌تر؟ تا اینجا کار، چه چیزی یاد گرفته‌ای؟

 

یه هفته گذشت...خدا!باورم نمیشهXDانگار همین دیروز بود که هم این چالشو شروع کردم و هم امتحانامون شروع شده :|خوب...بزرگ ترین چالش،همین چالشی که دارم مینویسم.یکی از بزرگ ترین چالشیه که تو عمرم مینویسم!نوشتنم برام هم راحت تره هم سخت تر،چرا؟چون بعضی سوالایی که هست‌که آسونه برام راحت تره ولی سوالایی که کلی فکر میخواد،نوشتنش برام سخت تر میشه.
تا اینجا کار،یاد گرفتم هر چیزی که لازمه و چیزی که نمیتونم بیانش کنم رو به صورت نوشتن بنویسم.

 

روز هشتم:  ۵ ایده بنویس.درباره هر چیزی که می‌خواهی. از طعم اختراع نشده بستنی تا جایی که آرزوی دیدنش را داری. از کتاب‌هایی که نباید به فیلم تبدیل می‌شدند تا فیلم‌هایی که بهتر بود سریال تلویزیونی شوند.

 

اوه نه .-.خوب نمیدونم یه ایده های مسخره و عجیب دارم‌که یه وقتا میان تو ذهن‌من بعد یهو‌ ناپدید میشن!
۱.ایده من اینه که یه برنامه ای هست که فن های کره ای به اون دسترسی دارن و میتونن با آیدل ها ارتباط بر قرار کنن و یه بخشی داره که اونجا چت میکنن با آیدلاشون.چی میشد اگه این برنامه لعنتی لیسن(همین برنامه ای که الان گفتم)برای ثبت نامش پولی نبود و رایگان بود فن های بین المللی میتونستن تو این برنامه ثبت نام کنن و تو بخش چت که اسمش بابل هست به جای این که سه تا بلیط بگیرن،برای فن بین المللی رایگان باشه و میتونن با آیدلا چت کنن.
۲.چی میشد یه سایتی باشه که بشه اون محصولات یا آلبوم هایی که فن های کره ای خیلی خر شانس میخرن رو تو ایران باشه!مثل همین محصولات BT21 که شخصیت های گوگولی بی تی اسن مثل عروسک و کیف و کفش و لباس و از این بند بساط ها تو سایت فروشگاه آنلاین باشه با یه قیمت خوب و ارزش نه در حد یه میلیون یا صد هزار تومانی،در حد ده بیست تومان میخریدیم.یا آلبوم که به جای این که همش قسدی بدیم پول کاملشو بدیم.اگه میشد چند تا آلبوم رو به ایران میفرستادن و میزاشتن برای خرید آنلاین‌به جای این که دو سه هفته دیگه آلبومی که سفارش دادی رو بدن،در حد دو سه روز بعد از سفارش آلبومو بدن :|چی دارم میگم‌...
۳.تو این وضع  کرونا آیدلا به صورت آنلاین فن ساین برگزار میکنن و اونایی که بلیط گرفتن میتونن با آیدلشون صحبت کنن.خوب،اگه برای فنای بین المللی بلیط رایگان بود بهتر میتونستیم باهاشون حرف بزنیم و کلی حرفای خوب و پر انرژی بهشون بگیم و براشون آرزو موفقیت میکنیم.
۴.چی میشد یه برنامه ای تو تلویزیون میزاشتن که در مورد هر چیزی باشه مثلا در مورد کیپاپ یا انیمه یا هر چیزی که فکرشو بکنین.مثل اون برنامه اورست که شبکه سه پخش میشد و یه خورده در مورد کیپاپ صحبت کردن و این حرفا...(نیدونم ایده هام جالب نیستنXD)
خب،فقط چهار تا ایده داشتم که خودمم احساس میکنم جالب نیستنXD