"این عکس ارتباط خاصی به پست تولدم نداره ولی چون عکس قشنگیه گذاشتم!"
-این عکس برای روز اول اجرای کای با دنسر ها در موزیک بنک-
وقتی روز تولدشون میرسه و میبینن یه سال از عمرشون اضافه میشه با خودشون میگن: "آه...پیر شدم."منم قبلا اینو میگفتم ولی الان نه.این که یه سال به عمرم اضافه بشه،حس پیری بهم دست نمیده،بلکه بهم حس اینو میده که زنده ام و واقعا دارم نفس میکشم و هنوزم در کنار خانوادم و دوستام زندگیمو میکنم.
بریم ادامه مطالب~
-این اولین عکس شیومین بعد از خدمت سربازیشه(یکی از هدیه تولدم :"> )-
نمیدونم تو این چند سال چجوری گذشت...شاید زود گذشت درست مثل حرکت ابر ها و خورشید و ماه.بچگی من پر از شور و ذوق بود،برای من خیلی شیرین بود،کلی خاطرات خوبی داشتم.تو طی چند سال خانوادم خیلی بهم مهربونی کردند،کلی چیز بهم یاد دادن،خوشحال بودن که منو دارن.نگران من بودند و همیشه به فکرمن بودند.وارد فضای اینترنتی شدم،چندین دوست پیدا کردم،وبلاگ نویسی کردم.کلی نقاشی کشیدم و نوشتم.کلی اتفاقای شیرین و تلخ تو زندگیم افتاده بود،تجربه کردم،حرف زدم،گریه کردم،خندیدم و نفس کشیدم.و شاید تا آخر عمر زندگیم اینطوری بگذره،البته نمیدونم آینده من چجوری خواهد بود...؟
دقیقا روز یک شنبه بود که من بدنیا اومدم و خواهرم روز یک شنبه مدرسه نرفت و اومد منو ببینه.مادرم،بابام،خواهرم و برادرم از حضورم خوشحال بودند،احساس میکنم من امید خانواده خودمم.هر بار به خودم،خانوادم،دوستام و زندگیم فکر میکنم،قلبم درخشان تر میشه و خوشحالم که اونارو دارم،مطمئنم اونا هم خوشحالن که منو دارن.
امسال که میشم ۱۷ سال،قطعا آخرین سال نوجوونی منه،نوجوونی من مثل بقیه عجیب و خاص بود،کلی تجربه داشتیم،چیزایی از این دورانی که داشتم یاد گرفتم،دوستامون شاد کردم،به فکر خانوادم بودم و مهم چیزی که بود خودم بودم.همیشه به فکرخودم بودم،کمکمفهمیدمکه وقتی خودمو دوست داشته باشم و خودِ خودم باشم،خیلی بهتره.امسال هم بازم به علاقه هایی که دارم رو دوست داشته باشم،به کارایی که مثل نقاشی کشیدن و نوشتن هست ادامه بدم و دوستشون داشته باشم،بازم به فکرخانوادم و دوستامباشمو بازم تجربه کنم.نمیدونم ۱۷ سالگی من چجوری خواهد بود ولی امیدوارم همچی خوب پیش بره تا ۱۷ سالگیمن،آخرین سال نوجوونیم،یکی از بهترین سال عمرم باشه.
تولدم مبارک،امیدوارم هر جا که باشم،خوب و سالم باشم،تو کارام موفق باشم و خودم،خانوادم،دوستام و کارامو دوست داشته باشم و زندگی خوب و آروم و بدون دردسری داشته باشم،قراره آخرین سال نوجوونیمو با خوبی بگذرونم :)♡
و حالا آکی چان، یکی از دوستای وبلاگ نویسم که همزاد منه و ما تو یه روز بدنیا اومدیم.اون کسیه که واقعا قلب مهربونی داره و درست مثل قلب من،میدرخشه،همجوره دوستش دارم و به فکرشم و سه ساله باهم دوستیم :") تولدت مبارک آکی چان،امیدوارم هر جا که باشی،خوب و سالم باشی،مراقب قلب عزیزت باش چون خیلی ارزشمنده،خودتو دوست داشته باش چون تو مهم تری.بیا برای یه مدت خیلی طولانی کنار هم باشیم و تا آخر عمر دوست همدیگه باشیم♡♡
۹۹/۹/۱۶
–سحر شالی
••••••••••••••••••••••••••••••••••••
سلام دوستان*-* قرار بود دیروز پست بذارم ولی خوب نشد که بهش سر بزنم.آره خلاصه،۱۷ سالگیمن شروع شد و ببینیمتو این سن قراره چجوری بگذره~
یه عالمه تبریک تولد تو تلگرام و واتساپ و اینستا داشتم و من واقعا شوکه شدم.یعنی انقدر حجم تبریکا زیاد بود نمیدونستم چی کار کنمXD اصلا یه وضعی بود...و خوب مثل هر سال جشن تولد گرفتیم،کادو های خوبی گرفتم از جمله یه هودی سیاه که روش نوشته بود "اکسو".یعنی خودمم فکرشو نمیکردم که مامانم اینو بخره!خیلی خوشحال شدم،من خودمم عاشق هودیم و الان هودی که دارن بسی دوستش دارم ㅠㅠو قبلشم یه هدیه خوبی گرفتم این بود که شیومین به طور رسمی مرخص شد و سه تا سلفی گرفت*-*
خب،میدونین که منو آکی چان همزاد همیم اونم از نظر روزی که بدنیا اومدیم،اونم تو روز ۱۶ آذر بدنیا اومده~خوشحالم که اونو دارم :")
ممنون بابت دوستای خودم که بهم تبریک گفتم،من همیشه کنار شما میمونم،به کارای که دوست دارم ادامه میدم و همیشه بخندم :")♡ خیلی ممنون بچه ها♡
دوستتون دارم.فعلا^^♡
تلاش سخت تمام شد! خوشحالی الان شروع شده~
— کیم مینسوک(شیومین اکسو)