/ ماه فروردین؛ سال ۱۴۰۱.
خب، راستش این ماه خیلیی طولانی گذشت، انگار که فروردین ۳۱ روز نیست، ۵۰ روزه. انگار که یه باگی تو هر سال هست که فروردین ماه خیلی طول میکشه تا تموم بشه و بقیه ماهها عین چی سریع میگذرن!! برای شر ع سال جدید، ماه جالبی نبود ولی بدم نبود، هر کدوم لابهلاش یه خوبی و بدی هم داشت.
بیشتر خبرهای خوبی میومد و من از شنیدنش خوشحال میشدم. این که سوهو قراره آلبوم بده و آلبوم اومد و خیلی هیجان داشتیم، کلی آپدیت ازش گرفتیم و کلی خوش گذشت. حتی اسکیزم میومد وسط و خودمم مونده بودم که چجوری فنگرلی کنم. تلخ ترین چیزی که بود، سربازی یونگبین و اینسونگ اسافناین بود که شروع شد و باید منتظرشون باشیم. :(
در کنارش بینابینش بارون میومد اما کم و همینم واسم کافی بود. هر چند که فروردین از اینجا به بعدش برام سخت شده بود که مدرسم حضوری شد و راه رفت و برگشتنم و حتی امتحانات مستمر منو خستم میکرد و کلی از امتحاناتمو اصلا خوب ندادم ولی خب، برام مهم نیست. حتی روز آخر این ماه هم - با وجود خبرهای خوبی که تو این ماه اومده بود. - برام بد تموم شد، چون حالم واقعا خوب نبود. الان حال خودمو نمیدونم راستش اما بهتر از دیروزم.
این تازه شروع این سال ۱۴۰۱ ئه و هنوز نمیدونم قراره برای ماههای دیگه چجوری بگذرونمش. فروردین ماه قرار بود به خوبی تموم بشه ولی اینطوری نبود، حس بد تو وجودم پر شده بود و اصلا نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم. نمیخوام برای شروع اردیبهشت ماه حس بدی داشته باشم، میخوام هر جور شده، تا آخر ماه اردیبهشت خوشحال باشم، حتی اگه غم کمی داشته باشم و گریه کنم، میخوام حس خوبی داشته باشم و بتونم به حس رهایی نزدیک بشم، حس رهایی از دست این مدرسه و یه شروع جدید برای من، یعنی سحر الان. سحری که تا الان قوی بوده و از پس همچی قراره بر بیاد.