ما وقتی بچه بودیم، همیشه ما رو با هیولا‌ها میترسوندن. تصور ما از هیولا، چیزی نبود جز وحشتناک بودن و بزرگ بودن و خطرناک بودنش. گاهی اوقات فکر میکردیم هیولا زیر تخت ما پنهان شده یا جاهایی پنهان شدن که قادر به دیدنش نیستیم. اما وقتی بزرگ شدیم، فهمیدیم که آدم‌ها، در واقع همون هیولاهایی هستن که زندگی ما رو خراب میکنن، در حالی که در پوست انسان زندگی میکنن.

فیلم هیولا، یه فیلم سینمایی ژاپنیه که چند وقت پیش دیدمش و هنوزم زیبایی و دردناکی این فیلم رو از یاد نبردم. داستان در سه دیدگاه / زاویه دید / بخش تشکیل میشه و من خیلی از این شیوه خوشم اومد. سه زاویه‌ی دیدی که هر کدومشون متفاوتن. 

داستان این فیلم اونقدر قشنگ و دردناک هست که دلم میخواست میناتو و یوری رو بغل کنم. اون‌ها حس‌هایی بهم داشتن که دوست نداشتن ازشون باخبر بشن و گفتنشون براشون سخته، چون فکر میکنن هیولا هستن، در صورتی که واقعا اینطوری نیست. داستان، فیلمبرداری و اون حسی که به بیننده منتقل میکرد، اونقدر قوی بود که دلم میخواست همون لحظه گریه کنم. خیلی دردناک بود اما چیزی از زیبایی این فیلم کم نمیشد.

خیلییی این فیلم رو پیشنهاد میکنم، بعدش میتونین تئوری‌های این فیلم رو بعد از دیدنش بخونین تا بیشتر این فیلم رو درک کنین.

"چیزی که فقط یه عده بتونن داشته باشن، خوشبختی نیست. مزخرفه، به کل مزخرفه. خوشبختی چیزیه که هر کسی میتونه داشته باشه."

پ.ن: متاسفانه من متوجه شدم که سایتی که باهاش میرفتم عکس‌ها رو آپلود میکردم، کلا به فنا رفته و عکس‌هایی که با اون سایت آپلود میکردم، نشون نمیده.‌ برای همین مجبور شدم که با بیان باکس دوباره عکس‌ها رو آپلود کنم. شانس ندارم به خدا.

پ.ن۲: دوباره میگم، این فیلم رو خیلییی پیشنهاد میکنم و دستمال کاغذی حتما کنارتون باشه. خیلی قشنگه خیلییی.