۲ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است

My little lonely

شنیدم که تو غرق در حس‌هایی شدی که به نظر خودت، خیلی فاجعه و بده. حس خوبی نداری، تنهایی، نمیدونی از بین این همه دوست و اعضای خانوادت، با کی حرف بزنی؛ درسته، چون حرف زدن واست سخت شده. شاید فکر کنی این یه دوره‌ست ولی اینطور فکر نمیکنم، ممکنه تو هر سنی، تو این حالت باشی. دوست داری تا ابد خوشحال باشی؟ خوبه ولی بدون که غم هم میتونه زندگیت رو کامل‌تر کنه. میدونم، احمقانه به نظر میرسه ولی این یه حقیقته، حقیقتی تلخ مثل قهوه. مثال کلیشه‌ایه ولی خواستم بهتر منظورم رو برسونم.

منِ عزیزم، کوچولوی تنهای من، من میگم "آدم‌ها میان و میرن." یا حتی "ما به دنیا اومدیم و تنها میمونیم و تنها میمیریم." این تویی که هستی و داری نفس میکشی و زندگی میکنی. باشه! تو زندگی نمیکنی ولی حداقلش تو نفس میکشی و زنده‌ای. تو به یه دلایلی زنده‌ای، به خاطر خودت زنده‌ای، به خاطر کسایی که دوستش داری -خانواده، دوست‌ها و هنرمند‌های مورد‌علاقت- و خیلی چیزای دیگه. 

میدونم با وجود تغییرات، هیچی مثل قبل نمیشه، هیچ چیزی یکسان و ثابت نمیمونه و تو دلتنگ روزایی هستی که میخندیدی و با دوست‌هات حرف میزدی. حالا تو، توی گودالی گیر کردی که نمیتونی راهی برای خارج شدن پیدا کنی و انگار یکی گلوی تورو گرفته تا صدایی ازت در نیاد و حرف زدن واست سخت بشه. اون کسی که تورو خفه میکنه و مانع حرف‌هات میشه، بغض توئه. میخوای گریه کنی؟ عیبی نداره، من صدات رو خواهم شنید و تو گریه کردن همراهیت میکنم تا حس نکنی تنهایی. 

کوچولوی تنهای من، متاسفم اگه دیر این حرف‌ها رو گفتم و تو رو گم کردم. من صدات رو میشنوم، به‌زودی تو رو پیدا میکنم تا دیگه آسیب نبینی و راحت باشی. 

#من_نوشته 

  • ۷
  • CM. [ ۲ ]
    • Brilli .Shr
    • پنجشنبه ۲۳ تیر ۰۱

    to see another Tomorrow

    این که میگن "زندگی سخته و بالا و پایین داره" بیان کردنش به این راحتی‌ها نیست و درست میگن. ما با چیزایی رو به رو میشیم که باعث میشن امیدمون رو برای زندگی کردن از دست بدیم، تو شرایط سخت، تو دام‌هایی که گیر میوفتیم، قضاوت‌ها و حرف‌های بدی که مثل شمشیر تیز اند، پشیمونی، مقصر دونستن خودمون، این که فکر کنیم زندگیمون ارزش نداره یا چیزی نداره که باهاش خوشحال بشیم... ولی ته تهش یه امیدی هست، اونم برای این که ما ارزش زندگی رو بفهمیم، باید چیزی که خودمون انتخاب کردیم که توش سختی‌هایی داره رو قبول کنیم و اینطوری نیست که همچی آسونه. وقتی سختی تو زندگی نباشه، بی‌معنی میشه. سختی در کنار آسونی، درد کشیدن در کنار قوی بودن و مشکلات در کنار خوشی‌های کوچیک، چیزین که میتونه زندگی رو کامل کنه. 

    چوی جون‌وونگ، پسری بود که با فرشته‌های مرگ تو جومادونگ، تمام سختی‌های زندگی و ارزشش رو با چشم‌های خودش دیده بود و فهمید که چرا "زندگی سخته" شاید اینطوری برای "فردای" خودش، بهتر بسازه.♡

    پ.ن: ادامه مطالب حاوی اسپویل‌های این سریاله پس اگه این سریال رو دیدین و  مشکلی ندارین میتونین برین ادامه مطالب~~

     

  • ۷
  • CM. [ ۴ ]
    • Brilli .Shr
    • شنبه ۱۸ تیر ۰۱
    • اینجا جایی هست که از روزهام، فنگرلی کردن‌هام و حرف‌هایی که از قلب و ذهنم میگن، مینویسم. جایی به اسم سرزمین آسمون که وقتی به آسمون نگاه کنی، بیشتر لبخند میزنی. پس اگه داری به آسمون نگاه میکنی، به من فکر کن. :)♡
    ۱۳۹۶.۱.۴
    Post Archive
    a