۳ مطلب در مرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

Dream about summer

آدم‌ها همیشه تابستون رو به عنوان یه فصل جهنمی میدونن، هم به خاطر گرمای طاقت‌فرساش، هم به خاطر اینه که وقتی تابستون میرسه با خودشون میگن "بلاخره این تابستون رو میترکونم." ولی بعد میفهمن که نصف تابستون خودشون رو با خوردن و خوابیدن و هیچکاری نکردن گذروندن. برای منم اینطوریه، یه وقت‌هایی یه کاری میکنم درست پیش نمیره و انقدر گرمم میشه که کارم میشه باد زدن خودم تا خنک بشم. گرما مانع راه‌هامونه، گرما مانع کارهامونه و اصن نمیتونیم درست پیش بریم. ولی... بیاین به این فکر کنیم که اگه تابستون رویایی داشتیم چی بود؟ بذارین خودم بگمش.

تابستون رویایی من اینه که دوست داشتم مثل زمان بچگی خودم باشه. وقت‌هایی که با بچه همسایه‌های دیوونه زیر نور آفتاب گرم فوتبال بازی میکردیم، وقت‌هایی که با مامانم میرفتیم بیرون و به بستنی فروشی بغل خونمون میرفتیم تا یه بستنی عروسکی بخوریم، وقت‌هایی که میرفتیم پارک و من سرگرم بچه‌ها و تاب بازی کردن میشدم. وقت‌هایی که گرما برای من اذیت‌کننده نبود و همیشه زیر کولر خنک میشدم و میخوابیدم.

یا مثلا مثل سریال هندونه چشمک‌زن که زندگی خیلی شادی داشتن، وقت‌هایی که روزهاشونو با موسیقی، با خوردن غذاهای خوشمزه و دورهم بودن با دوستان، خوردن بستنی هندونه‌ای که مزه‌اش تا خود شب توی دهنت میمونه و وقتی که دست به گیتار میزنی و میزنی و میخونی.

و یا حتی اگه میتونستم با گرما کنار بیام، شاید ممکن بود برم لب دریا، برای یه مدت، دور از شهر باشم و از منظره لذت ببرم و کلی آبمیوه‌های خنک و خوشمزه میخوردم تا کل وجودم خنک بشه.

شما رو نمیدونم، ولی من که دارم این تابستون لعنتی امروز رو با تصور کردن تابستون رویایی تحمل میکنم، تا وقتی که پاییز، فصلی که دوستش دارم بیاد.

#من_نوشته 

درود به همگی.*-* همونطور که میبینید این پستی که گذاشتم یه چالش جدیده. از اونجایی که دیگه جدیدا کسی چالش نمیذاره یا کمتر کسی این کار رو میکنه، تصمیم گرفتم یه چالشی برگزار کنم که همه بتونن شرکت کنن. کار خاصی نمیکنید فقط قراره با موضوع "تابستون رویایی" تابستونی که دوست دارین داشته باشین رو برامون بنویسید، مثل همین متنی که نوشتم. و در آخر سه نفر رو دعوت میکنین.

درسته که چهل روز دیگه تابستون تموم میشه، ولی شرکت کردن تو این چالش، حتی وقتی که وارد پاییز بشیم، هیچوقت دیر نیست. هر وقت که دوست داشتین میتونین شرکت کنین.

با این وجود من همه رو دعوت میکنم و حتی به سه نفر یعنی آلو، مائو و گلی عزیز دعوت میکنم‌ که از این چالش شرکت کنن.♡ منتظر متن‌های قشنگتون هستم.☆

  • ۷
  • CM. [ ۳ ]
    • Brilli .Shr
    • سه شنبه ۲۳ مرداد ۰۳

    Beautiful Sunset

    "شب رو دوست داری یا روز رو؟"

    "غروب رو دوست دارم."

    "غروب؟ ولی غروب خیلی دلگیره، برعکس طلوع که خیلی دل‌انگیزه."

    "شاید درست میگی، غروب خیلی دلگیر و غم‌انگیزه، ولی تو تا به حال به زیباییش و به نور خوشرنگ خورشید دقت کردی که همه‌جا رو زیباتر میکنه؟"

    درسته، غروب خیلی دلگیره، البته برای همه دلگیره، مخصوصا وقتی تو روز جمعه، غروب رو تماشا میکنن، دلشون میگیره و حوصله یه هفته جدید رو ندارن. منم قبلا اینطوری بودم، زمانی که مدرسه میرفتم. هروقت غروب جمله رو میدیدم میخواستم بزنم زیرگریه، چون دلم نمیخواست خورشید پایین بره، شب بشه تا مجبور بشم بخوابم و فردا صبح شنبه به زندگیمون بیاد تا دوباره با همکلاسی‌های احمق رو به رو بشم. حتی پارسال یادم نمیره که وقتی اتفاقاتی میوفتاد، به غروب نگاه میکردم تا چشمام کور بشن.

    ولی الان، غروب دیگه برای من غم‌انگیز نیست، چون تو این مدت هیچوقت به زیباییش دقت نکرده بودم. به این دقت نکردم‌ که وقتی خورشید پایین میره، نورش خوشرنگ‌تر و ملایم‌تر از همیشه میشه، جوری که نور نارنجی رنگش، خونه رو زیبا‌تر میکنه و بعد کم کم اون نور میره و کل چراغ‌های شهر، دونه دونه روشن میشن و تاریکی شب رو کم‌تر میکنن. غروب لزوما غم دلگیری نیست، بلکه چیزیه که امیدواری بهم میده که میتونم دوباره طلوع رو ببینم. طلوع معمولا شروع روز میدونن و غروب رو پایان روز و آغاز شب میدونن. حتی طلوع رو به شروع زندگی و غروب رو پایان زندگی میدونن. ولی غروب برای من پایان نیست، یه فرصته، یه فرصتی که بشه بازم طلوع رو ببینم، طلوعی که بهم امید میده.

    معمولا وقتی عصرها بیرونیم، نور غروب خورشید رو میبینم که به ساختمون‌های کوچیک، آسمان خراش‌ها، مغازه‌ها، بقالی‌ها، درخت‌ها و تابلوهای تبلیغاتی خیلی یجور و صورت آدم‌ها وقتی از خیابون رد میشن، میتابید و این همه‌چیز رو زیبا میکرد، حتی زشت‌ترین چیزها رو زیبا میکرد. نمیدونم این خیلی عجیبه که درموردش به خوبی حرف میزنم ولی مطمئنم کسی که غروب رو دوست داشته باشه، به خوبی حرفم رو درک میکنه.

    الان ده دقیقه به ساعت یازده صبح مونده و خورشید خیلی وقته طلوع کرده و قراره بیشتر و بیشتر هوا گرم‌تر بشه، ولی امروز منتظر غروب میمونم، غروبی که دیگه هیچوقت غم‌انگیز نیست.

    #من_نوشته 

  • ۶
  • CM. [ ۱ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۱۹ مرداد ۰۳

    Maybe

     
    Maybe
    Skzrecord
    By HAN

    Magic Spirit

     We all crossing the burning world, i know. There would be no destination. But no one can stop the time, i know

  • ۵
    • Brilli .Shr
    • پنجشنبه ۱۸ مرداد ۰۳
    • اینجا جایی هست که از روزهام، فنگرلی کردن‌هام و حرف‌هایی که از قلب و ذهنم میگن، مینویسم. جایی به اسم سرزمین آسمون که وقتی به آسمون نگاه کنی، بیشتر لبخند میزنی. پس اگه داری به آسمون نگاه میکنی، به من فکر کن. :)♡
    ۱۳۹۶.۱.۴
    Post Archive
    a