"تو آدم بدی نیستی، تو آدم خیلی خوبی هستی که اتفاقات بدی برات افتاده."
- سیریوس بلک به هری پاتر : محفل ققنوس -
زمستون زودتر پاش رو تو زندگیم گذاشت. وقتی هنوز پاییز تموم نشده بود و به شب یلدا نزدیک نشدیم، هوای سرد سوزناک و صد البته، دودهای خفه کننده که هیچ راهی برای نفس کشیدن نذاشته بود، کل شهر رو گرفت. الان دی ماهه و ماه دسامبر هم رو به پایانه. کریسمس هم از راه رسیده و خیلی یهویی تصمیم گرفتم فیلمهای هری پاتر رو ببینم، بعد از این همه مدت که میخواستم همین کار رو کنم.
زندگی خیلی زیادی بالا و پایین میشه، هنوزم نتونستم بفهمم که چرا وضع اینطوری شده. بازم میندازم گردن روزی که کرونا اومد، یا روزی که تو مسائل خانوادگیم اتفاقی میوفته که تا مدتها نمیتونیم فراموشش کنیم. البته حق دارم این کار رو کنم، چون زندگی غیرقابل پیشبینیه. یه روز میبینی خوبه، یه روز دیگه میبینی نه، قراره به فنا بری با یه اتفاق کوچیک، مثل یه اثر پروانهای.
ولی میدونین، وقتی آهنگ، فیلم و سریال، غذا، کتاب و فنفیکشن برای نجات روز یا حتی زندگی وجود داره، بهترین چیز دنیا هستن. قسمت اول هری پاتر رو پخش کردم و زیبایی اون دنیا رو دیدم. مدرسه بزرگ هاگوارتز، دخترها و پسرهای سال اولی که تازه پاهاشون رو روی زمین هاگوارتز گذاشتن، چوبدستی، جادو و جریان زندگی و لبخندها. داستان هری پاتر پر از جادوئه، جادوی تموم نشدنی.
قسمت محفل ققنوس رو پخش کردم و یه گازی از ساندویچ تست کالباس با کاهو، گوجهفرنگی و سس تند فلفلی زدم. خوشمزه و کمی تند بود. هر لحظهاش، لحظههای تلخی برای هری میگذشت. توی یه سکانس به سیریوس گفت که من نمیدونم چجوریم، ممکنه من آدم بدی باشم. سیریوس گفتی تو آدم خوبی هستی که اتفاقات بدی افتاده.
میدونین، راست میگفت. جملهی سیریوس خیلی مثل من بود، من هر چقدر حس کنم خیلی آدم مزخرف و افتضاحیم و همش انرژی منفی میدم یه آدم خوبیم که کلی اتفاقات واسم افتاده و کلی آسیب دیدم. نگاهی به روزهای گذشته میندازم و میبینم چه اشکهایی ریختم، چه حرصهایی خوردم و چقدر خشم تو وجودم داشتم و چقدر حس نگرانی و ناراحتی کل تنم رو میخورد.
این بار با خودم گفتم که: "اگه آدم خوبیم، پس چرا لیاقت من همین اتفاقات بده؟"