"موسیقی تنها مواد مخدریه که دولت مجاز کرده."

انقلاب تابستون از راه رسید، فصلی که گرمای زیادی به همراه داره. معمولا تو تابستون میوه‌های خوشمزه میخوریم، مثل هندونه. هندونه کلا ما رو یاد گرمای تابستون و حتی روزهای خوب قدیم میندازه و شیرینی اون، طعمیه که هیچوقت از ذهنمون یادمون نمیره. در مورد سریال "هندونه چشمک‌زن" همین رو صدق میکنه. این سریال، ما رو میبره فه روزهای قدیم توی سئول سال ۱۹۷۰، زمانی که پدر اون‌گیول، یعنی ها یی‌چان ۱۸ ساله قصد داره بند موسیقی با دوستاش راه بندازه تا قلب یه دختر رو با خودش ببره. 

اون‌گیول دقیقا مثل جوونی پدرش خیلی موسیقی رو دوست داره و جز بند موسیقی‌ای شده که اجراهاشون توی کلابه. وقتی پدرش متوجه میشه و نمیذاره چنین کاری بکنه، اون‌گیول فرار میکنه و سعی میکنه گیتاری که دستشه رو خراب کنه، اما یه چیزی باعث شد مانع این کار بشه. ظاهر شدن یه مغازه مرموز "لا ویدا موزیک" که چندین سازهای موسیقی توی ویترین نمایان میشد. وقت واردش میشه و گیتار رو به فروشنده تحویل میده، بعد از خارج شدن از اونجا، ما و اون‌گیول به سال ۱۹۷۰ میلادی در سئول برمیگردیم و به یی‌چان ۱۸ ساله‌ای برمیخوریم که خیلی شر و شیطون و پرانرژیه.

میدونین، وقتی پدر و مادرهای ما درمورد بچگی و جوونیشون صحبت میکنن، ما دوست داریم به اون زمان برگردیم تا ببینیم جوونی‌های اون‌ها چجوری بوده، تفریحشون چی بوده، چه جوری زندگی میکردن و اوضاع روزهاشون چی بوده.

این سریال برای من مثل یه خونه‌ی امن بود، خونه‌ای که توش پر از صمیمیت، عشق و دورهمی تو روزهای سخت داره. مثل خونه‌ی مادربزرگِ یی‌چان که همیشه پاتوق خودش و بچه‌ها بود و موسیقی چیزی بود که تو زندگی اون‌ها جایگاه مهمی داشته. اون‌گیول متوجه میشه که توی گذشته‌های پدر و مادرش چقدر روزهای خوبی داشتن، با وجود این که یی‌چان پدر و مادری نداشته و چونگ آه تو دام نامادری بدجنسی افتاده.

موسیقی از نظر من، چیزیه که همه رو نزدیک میکنه و کاری میکنه از هر چیزی و هر مشکلی رو فراموش کنیم و به موسیقی توجه کنیم، این چیزیه که الان جدیدا دیگه این اتفاق نمیوفته، چون موسیقی رو به دید رقابت خواننده‌ها و رکوردهای بی سر و ته میبینن و معنی اصلی موسیقی رو به فراموشیه.

همینطور یه چیزی که اشاره کرد این بود که "نمیشه روزهایی که گذشتن رو تغییر بدیم چون اتفاق افتاده و گذشتن. درسته که واقعا دلمون میخواد تغییر بدیم، ولی واقعا چیزی که هست اینه که واقعا غیرممکنه که بخوایم گذشته رو یه جور دیگه درست کنیم.

این سریال خیلی چیزها بهم یاد داد، این که موسیقی همیشه جایگاه مهمی تو زندگیمون هست، گذشته‌ها قابل تغییر نیستن و مهم‌تر از همه اینه که قدر تک تک لحظه‌ها رو بدونیم، چون دیگه تکرار نمیشن. زندگی سخته، ولی فریدا تو آخرین نقاشیش "viva la vida" نشون داد که واقعا زندگی با تموم سختی‌هاش زیباست.

این سریال رو تو روزهای آخر خرداد تموم کردم. این تو حالت دراپی بود که نجاتش دادم. =) خلاصه اگه این سریال رو دیدین، تو این روزهای گرم تابستون ریواچش کنین. اگه اصلا ندیدین، حتماااااا پیشنهاد میکنم ببینینش! هیچوقت پشیمون نمیشین و از تک تک لحظه‌هاش لذت میبرین.♡

"همه فقط به زندگی ادامه میدن. در حالی که به زندگیشون معنا میبخشن یا سعی میکنن اون معنا رو پیدا کنن. هر کسی تلاش میکنه که یه زندگی منطقی داشته باشه. نمیخواد تلاش کنی تأثیرگذار باشی. اینکه به زندگی ادامه بدی هم خودش شاهکاره. ولی کی میدونه؟ به علاوه، یکم کنجاو نیستی که ببینی توی آینده چه شانسی در خونه‌ات رو میزنه و داستانا چطور پیش میره؟"