Goodbye mihanblog

۳۰‌آبان | میهن بلاگ
کاربران و همراهان قدیمی و جدید میهن بلاگ، سلام
از اینکه مجبور هستیم به زودی از شما خداحافظی کنیم متاسفیم.
دشواری نظارت بر محتوا و نظرات سایت ، قدیمی شدن نرم افزار سایت و عدم وجود توجیه کافی برای سرمایه گزاری مجدد جهت خرید سرورهای تازه و تولید نرم افزار جدید ما را مجبور به اخذ این تصمیم کرد.
از کاربران محترم خواهشمندیم تا تاریخ ١٥ آذرماه درصورت علاقه از محتوای خود پشتیبان و یا کپی بردارند. در تاریخ ١٥ آذر سرورهای سایت خاموش خواهند شد.
از همراهی شما در سالهای طولانی زندگی سایت میهن بلاگ متشکریم و امیدواریم سایر سرویس های ایرانی پاسخگوی نیاز کاربران عزیز ما باشند.
سایت میهن بلاگ (رسانه فروردین)

 

 

 

 

چطوری من خاطراتی که داشتمو ول کنم؟چهار پنج ساله باهاش خاطره داشتم و حالا...میهن بلاگ برای همیشه بسته میشه.زیادی غم انگیزه.بدتری خبری بود که شنیدم...

  • ۱۴
  • CM. [ ۱۴ ]
    • Brilli .Shr
    • چهارشنبه ۵ آذر ۹۹

    Can you listen to me

    میتونی صدای منو بشنوی؟صدای تپش قلب من چی؟میشنوی؟...

    یه مدتیه صدای تو رو نشنیدم،صدایی که از هر صدای دیگه ای قشنگ تره،صدای خودت،نفس کشیدنت،تپش قلبت،خنده هات و گریه های تو مثل یه موسیقی آرام میمونه.بدون گوش کردن موسیقی صدای تو،زندگی‌ من برام بی معنیه.

    موسیقی ها،در حد ۳ یا ۴ یا ۵ دقیقن اما مدت زمان موسیقی تو،همیشه طولانی و ناتمومه.موسیقی صدای تو،تکرار نشدنی ترین چیزیه که تو عمرم شنیدم.اما...چرا الان‌نیستی؟چرا رفتی و کاری کردی که از دلتنگی بمیرم؟چرا رفتی و نذاشتی بیشتر به صدای تو گوش کنم،به صدای تو احتیاج دارم.

    تو مگه بهم‌نگفتی که صدای من‌ هم قشنگه،مگه نمیخواستی بیشت به صدام گوش‌کنی،پس چرا رفتی؟هر چقدر حرف بزنم،نمیشنوی،داد هم بزنم نمیشنوی،الان چی؟منی که صدا های خودمو تبدیل به یه جوهر سیاه میکنم و باهاش مینویسم،میتونی صدای این نوشته هامو بشنوی؟منی که قلبم شکسته،میتونی صوای شکستن قلبمو بشنوی؟!

    تو به صدای من احتیاج داشتی و من به صدای تو،اما تو...بدون خدافظی و بدون این که از تو چیزی بشنوم،بی خبر و بی سر صدا رفتی،درست مثل روح،محو شدی و رفتی به یه جای دیگه...

    اینارو برای تو مینویسم تا بخونی و صداشو بشنوی،ولی میدونم که نمیخونیش،حتی این نامه به دستت نمیرسه...چون تو نیستی،تو این دنیا نیستی...

    #من_نوشته

    --------------------

    وسط کلاس دینی زنگ اول و بعد از امتحان ریاضی،دارم یه همچی چیزی رو مینوسم و پست میکنم...زیبا نیست؟ =]

    بگذریم،اینو همینجوری نوشتم،چطوره؟

  • ۸
  • CM. [ ۵ ]
    • Brilli .Shr
    • شنبه ۱ آذر ۹۹

    How are my days?

    سلام^^خوب بلاخره میخوام حرف بزنم،نمیدونم حرفایی که قراره بزنم قراره طولانی باشه یا نه،ولی خوب،من سعی میکنم چیزایی رو بگم که مربوط به روز هایی که گذشتن بگم.در ضمن،شاید یه روز دیگه اون چالش من ۸۰ ساله رو انجام دادم.کلی حرف‌هست که قراره بنویسمشون^^~

    برین ادامه مطالب♡

  • ۶
  • CM. [ ۲ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۳۰ آبان ۹۹

    A sheet of history for the future

    چانبکم :")

    –––––––

    -قبلا دنیا چجوری بود؟

    +همونجوری بود ولی،انسان ها بیشتر بهم نزدیک تر بودن.

    -الان چطور؟چرا نزدیک هم نمیشن؟

    +چون که یه چیز عجیب تو کل دنیا اومده که باعث میشه انسان ها از هم دور شن، درست مثل دیواری که بین دونفر ساخته شده...

    #من_نوشته

    قبل از اومدن تو این دنیا،همچی خوب بود،با وجود مشکلات مختلف تو چند تا کشور در جهان،انسان ها کنار هم بودن و اوقات خوشی رو میگذروندند.مهمونی،جشن های مخلتف،دورهمی ها،کنسرت ها و خیلی چیزای دیگه.ارتباط انسان ها مثل یه طناب بود،طنابی که هیچ‌گره ای وجود نداشت.اما...

    متوجه شدیم که یه ویروسی به اسم کوبید ۱۹ یا بهتره بگم "کرونا" به این جهان تلخی و شیرینی اومده بود و همچی تلخ تر شد.مردم ترسیدند،فکر کردن آخرالزمانه.فکرشو نمیکردن که امسال یعنی سال ۲۰۲۰ انقدر بد باشه.همه مشغول خریدن ماسک و ضد عفونی بودند،از این ترسیدند که نکنه یهو مریض بشن و مبتلا به کرونا شن.اون ها ترسیدند،شماها ترسیدین،ما ها ترسیدیم،اون ترسید،تو ترسیدی و من ترسیدم.از این که مریض بشیم.

    دنیا که تلخی و شیرینی بود،با اومدن این ویروس،دنیا تلخ تر از همیشه شد.خیلیا مریض شدن و مردن،یه سری آدما انقدر بیخیال اند که راحت و بدون رعایت بهداشتی،بیرون بودن،یه سری آدمای دیگه هم خونه نشین شدن و کل کاراشونو تو خونه انجام میدن،هر چند اونا دلشون میخواد برن بیرون ولی نمیشه،اونا نمیتون برن بیرون،خونه براشون تبدیل به یه زندون شده.برای همین،ارتباط انسان سخت تر شد،مثل طنابی که پر گره های سفته که باز کردنش خیلی سخته!

    کرونا،همچیز رو گرفته بود،انسان هایی که ضعیف بودن،زن،مرد،کودک و مسن.فرقی نمیکنه که چی باشه و کی باشه.مهم اینه که اونا انسان بودند و تو دام مریضی افتادند و در آخر،به آسمون ها پرواز کردند و نه فقط انسان‌هارو گرفت بلکه این دورهمی ها،جشن ها و غیره رو گرفت.همچی رو تغییر کرد که باعث شد مثل سابق نباشیم.با این مشکل بزرگ و جهانی،یه کمی بهش عادت کردم.

    ولی کرونا یه چیزی رو بهمون یاد داد،این‌که یه وقتا،زمانو هدر میدیم،قدر روزای خوشی که داشتیم رو ندونستیم،قدر کنار هم بودن و هر چیزی‌که فکرشو بکنین...

    معلوم‌نیست که کی از اینجا میره،کی این مشکل تموم میشه.فقط خدا میدونه.ما نمیدونیم :)...باید صبر کرد.صبر،صبر و صبر...

    #من_نوشته

    —————————————————

    سلامی دوباره^^ بلاخره بازم پست گذاشتم،قطعا خبر دارین که سیس یومیکو یه چالشی رو درست کرد که موضوع جالبی داره،موضوعی که باهاش درگیری داریم.بله! کرونا :) برای این که بیشتر در مورد این چالشو بدونین،اینجا کلیک کنین^^

    در آخر از سیس یومیکو تشکر میکنم بابت دعوتش :")

    از سه نفر دعوت میکنم>< :

    آکی سان / سارا / سونیا

    فعلا^^

  • ۷
  • CM. [ ۶ ]
    • Brilli .Shr
    • دوشنبه ۱۹ آبان ۹۹

    This is me

     

    • وی از مدرسه متنفر است.

    • تنبل است ولی سعی میکند خودش را تکان دهد.

    • وی کیپاپر است و به شدت عاشق اکسو است(وی فایرلایتم هست :] )

    • هم مهربان است هم کنی بد اخلاق.

    • وی عاشق نقاشی کردن است :)

    • در آخر عاشق خانواده و دوستانش است ;)♡

    با تشکر از غزل بابت دعوت♡

    فکر‌کنم همه نوشتن :" هر کی این پستو دیده یعنی دعوته ^^♡

    ———

    هق...سلام ㅠ~ㅠ باورتون میشه بعد یه قرن برگشتم؟؟؟ وقتی اومدم اینجا دیدم خیلی پست گذاشتین،قالب عوض کردین و غیره.یه سری کامنت و لایک کردم.ببخشید که سر نزدم ولی دیگه زدمXDخیلی حرفا هست که باس نوشت،ولی بعدا مینویسم،یه اتفاق خیلی رو مخی افتادا بود که یه شایعه از چانیول درست کردن که آخرش قضیه رو گند تر کردن و همه اکسوالا رفتیم جنگیدیم :))))) حالا بعدا میگم :")

    خلاصه بازم ببخشید که نیومدم،خیلی بدم میدونم :( و خوب دیگه برگشتم =)♡

    فعلا♡♡

  • ۱۰
  • CM. [ ۱۳ ]
    • Brilli .Shr
    • سه شنبه ۱۳ آبان ۹۹

    Hello

    —سلام،بعد از نوشتن این کلمه،تمومش میکنم—

    سلام به تو،خورشید خوش قلب.
    منم مثل تو،به زبون آوردن این کلمه،برای من سخت بود،.منم مثل تو،در بین کلمه ها و جمله ها بودم.نمیدونستم‌ چه بهت بگم،حرفامو گم کردم،مثل وقتی که خودمو گم میکنم.اما،صدای زیباتو شنیدم،یه لحظه،قلبم روشن شد و حرف هایی که قرار بود بگم رو پیدا کردم.
    تو میترسی،ولی من بهت میگم نترس،هر حرفی که میخوای بگی بهم‌ بگو،من میشنوم و میخونم،من شنونده و خواننده حرف های تو هستم.
    تو نتونستی کلماتی رو پیدا کنی که بتونی احساستو بیان کنی،ولی من میفهمم که چه حسی داری،من میدونم چه حسی داری،در حالی که بیان کردنش برات سخته،منم نمیتونم احساساتم و حرف هایی که تو ذهنم پر رو به زبون بیارم،اما شاید بتونی بفهمی که من چه حسی دارم...حس خوب؟ آرامش؟آره...من بعد از این که صداتو شنیدم،احساس خوب و آرامش کردم.
    من حالم خوبه،مثل همیشه عالی؛امیدوارم که حال دل گرم تو خوب باشد.منم مثل تو،نمیدونم چی باید بگم...
    سلام،کیم جونگده عزیز،فقط میخوام بگم که...
    ممنونم که هستی،همیشه بمون،در کنار ما♡
    —سحر شالی
    ۹۹/۷/۲۵

    بعد از یه مدتی پست "حس یه آهنگ" رو گذاشتم،همینطور که میدونین،دیروز آهنگ جدید چن منتشر شد به نام "Hello"،یه جورایی میشه گفت قشنگ ترین آهنگیه که شنیده بودم!اولین باری که شنیدم یه لحظه شوکه شدم،احساس کردم رو هوام،به قدری این صدا قشنگ بود که انگار داره با احساساتم بازی میکنه.معنی شعرش توش غم و شادی داره،انگار غم و شادی رو تو یه جا جمع کرده تا تبدیل به یه آهنگ بشه.

    و امروز،فهمیدیم که تو لیریک آهنگش،اصلا نمیتونسته بهمون بگه خداحافط،چون دلش نمیخواست مارو ناراحت کنه...پشت کلمه "سلام کلی حرف داشت،حرفی که امروز خود چن گفت: "قراره ده روز دیگه میرم سربازی،دوستون دارم".درسته،خبر دردناکیه،۱۸ ماه قراره تو سربازی باشه،ولی به نظرم بیاین باهاش کنار بیایم،براش صبر کنیم،صبر کردن چیز خوبیه و همین طور به صبر کنیم،بهشون عشق میورزیم و به فکرشونیم♡

    امیدوارم جونگده همیشه حالش خوب باشه و قوی باشه و سالم برگرده به آغوش اکسو و اکسوالا♡

    خلاصه،حتما آهنگشو گوش کنین و معنیشو بخونین =")ممنونم که این پستو خوندین♡

    사랑하는 그대여 긴긴 망설임 동안
    내 맘 같은 단어를 찾지 못해서
    흔한 그 인사말 속 모든 진심을 담아
    그대 안녕 하나만 물어보려고 해요

    𝑪𝒉𝒆𝒏 - 𝑯𝒆𝒍𝒍𝒐

  • ۷
  • CM. [ ۸ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۲۵ مهر ۹۹

    If one day

    ببینید کی اینجاست؟ =)‌سحر سبی نوتلا اونم با یه چالش فوق جالب!!

    بله،چالش "اگه یه روز" هستش که از اینجا شروع شده،چیز ساده ایه و فقط باید بنویسی که اگه یه روز اون وب نویس رو ببینم...و به نظرم خیلی چالش خیلی باحال و جالبیه و به طور کلی خوشم اومدD= نمیدونم طولانی میشه یا نه ولی ببینیم چی میشه...

    از آلو و مائو تشکر میکنم که دعوتم‌کردن*-*♡

    در آخر بگم که کسایی که اسمشونو نوشتم بدونن که دعوتن^^(که البته یه سریاشون این چالشو رفتن)

    • اگه یه روز آلو رو ببینم،چنان عری باهم میزنیم که بیهوش شیم '---'بیشتر در مورد خانواده رنگین کمونی،آیدل های کیپاپ و خارجی حرف میزدیم و کلی حرف میزدیم و میخندیدم و باهم خوراکی میخوردیم(هه هه D= )

     

    • اگه یه روز سیس یومیکو رو ببینم،قلبم تند تند میتپید،میپریدم بغلش،فشارش میدادم،میگفتم "سیس یومی مننننننن ><" و همش سرشو و لپشو میبوسیدم و بیشتر در مورد دلبری های تهیونگ و اجرا های فاکی بی تی اس صحبت میکردیم،حتی اگه دلش گرفته بود،میرفتم بغلش میکردم و نازش میکردم و میگم که "غصه نخور،من اینجام،کنار تو،خواهر زیبای من".میدونین که یومیکو خواهر نداره،ولی من گفتم که میخوام خواهرش باشم و این اتفاقم افتاد=) و حرفای خوبی براش میزنم که تو ذهنش بمونه و از حرفای خوب من محافظت کنه♡

     

    • اگه یه روز مائو چان رو ببینم،عر زنان میرفتم بغل مائو و میگم"گو وان و اولیویا کنار هم خیلی سوییتن لعنتیا :")" یا میگفتم"من لایک استیک لونا میخوام" یا "لعنتیا خیلی خاصنㅠㅠ" و یا همش ام وی ها و ویدیو های روزانشونو باهم میدیدیم و آهنگ "سو وات"  رو پلی میکردم و باهم میرقصیدیم و میگفتیم" ایم سو بد!" یا "سو وات؟" و میخندیدیم :")))

     

    • اگه یه روز نفیسه رو میدیدم،باهم میرفتیم کتاب خونه،کلی کتاب های خوب بر میداشتیم و باهم میخوندیم و میخندیم و لذت میبریم یا میرفتیم کافی شاپ من کاپوچیو سفارش میداد و در مورد این که "چرا گربه ها انقدر ناز و کیوتن" صحبت میکردیم و من براش کلی ویدیو های مختلف از اکسو نشون میدادم و آره D":

     

    • اگه یه روز دینز رو ببینم،کلی کتاب میخوندیم،آهنگ های واندایرکشن پلی میکردیم و فیک لاو بی تی اس و پلی میکردم و باهم‌همخونی میکردم و باهم حرف های قشنگ میزدیم :")♡شایدم باهم رفتیم کتاب خونه =")

     

    • اگه یه روز رسویدا رو ببینم،خوب هیچی همش بیرونیم و کلی خوراکی میخریدیم و تا شب حرف میزدیمXDعای عای شایدم باهم میرفتیم نقاشی هم کشیدیم!

     

    • اگه یه روز آکی سان رو میدیدم،کلیییییییییی آهنگ واندایرکشن پلی میکردیم و همخونی میکردیم و باهم ویدیو هاشونو میدیدیم و ذوق میکردیم و همدیگرو بغل میکردیم و میخندیدیم :")

     

    • اگه یه روز سارا رو ببینم،هیچی دیگه از بس ویدیو ها و عکسایی که شامل مومنتای چانبکه نگاه میکردیم و عرررر میزدیم و آبسشن پلی میکردیم و فاز خفن بودن میگرفتیم و همچنان عر میزدیمXD

     

    • اگه یه روز غزل رو ببینم،همیشه به ویالون زدنش نگاه میکردم و گوش میکردم و بعد از اون،بهش افتخار میکردم :")همیشه براش دسته گل میدادم تا خوشحال شه و بهش میگم "وقتی خوشحالی،منم خوشحالم :)"

     

    • اگه یه روز سونیا رو ببینم،کلا فن گرلی میکردین سر اکسو.هر وقت یه آهنگ‌پخش میکردیم باهم میخوندیم و ایناD":

     

    • اگه یه روز آیامه رو میدیدم،کلی وبتون باهم میخوندیم،آهنگ های لونا و آهنگ های گروه دیگه پخش میکردیم و میرقصیدیم و کلی حرفای قشنگ براش میزدم :")

     

    • اگه یه روز ناستاکا رو ببینم،فیلم k-12 نگاه میکردیم و نقاشی ملانی میکشیدیم و میخوندیمو میخندیدیم و کلی آبنبات و پاستیل میگرفتیم*-*

     

    • اگه یه روز بهار رو ببینم،میرفتیم کلی رقص بلک پینکو کاور میکردیم،بستنی میخوردیم :")

    خب اینم از این،اگه بقیه رو ننوشتم ببخشید چون یادم میره :( اونایی که اسمشونو اوردم دعوتن(البته اونایی که این‌چالشو ننوشتن)♡♡

    امیدوارم یه روزی،تو واقعیت همدیگرو ببینیم :)♡

    فعلا.

  • ۴
  • CM. [ ۱۴ ]
    • Brilli .Shr
    • پنجشنبه ۱۰ مهر ۹۹

    So why

    سلام بچه ها.خوبین؟♡

    ببخشید که زیاد نمیام اینجا،چون که نه ایده برای نوشتن دارم و نه حس رفتن به وبم دارم.به هر حال سعی میکنم یه چیزی بنویسم و پستش کنم.و این که به وبتون سر میزنم فقط حس نظر دادنم نیست

    این پستو گذاشتم که اعلام کنم زندم :" فعلا♡

  • ۸
  • CM. [ ۵ ]
    • Brilli .Shr
    • يكشنبه ۶ مهر ۹۹

    EXOL's Sun

    روز ۲۱ سپتامبر سال ۱۹۹۲ در ده‌جون، پرنده ها شروع به آواز خوندن کردند و پرواز کردند؛ همه گل ها گلبرگ هاشون رو باز کردند تا ببینن چه خبره، آسمون کم کم داشت روشن میشد چون خورشید در حال بیدار شدن بود...
    خبر آوردند که یه خورشید به این دنیا اومده. اون خورشید، از خود خورشید توی آسمون درخشان تر و نورانی تر بود. میخندید، گریه میکرد، بازی میکرد، راه میرفت و... خواننده هم شد؛ کسی فکرشو نمیکرد که اون فرد نورانی و مهربون یه روزی خواننده بشه، خواننده ای که همه بهش میگن "حنجره طلایی". چرا؟ چون که صدای خورشید رو شنیدند و گفتن: "صدای این مرد از بهشت اومده." درسته... مرد دل گرم و مهربون صدای زیبایی داشت، درست مثل صدای لالایی مادر که وقتی صداشو میشنوی، مست و خواب آلود میشی.
    شعر هایی که میخوند، صدایی که از حنجره او میومد، پر از احساس های خودش بود، احساساتش تبدیل به یه شعر و صدا شده بود و در کنارش، طعم موسیقی او، ملایم و آروم و سرشار از عشق و محبت بود.
    سوال پیش میاد که دارم در مورد کی صحبت میکنم؟ میگم بهتون...مرد خوش قلب و مهربون،اسمش کیم جونگده ست. با نام هنری چن، یکی از اعضای گروه اکسوعه که همیشه لبخند شیرین و زیباش روی لب هاش هست و با احساسی که داره برای ما میخونه.
    جونگده عزیز ممنونم که برای ما میخونی، به هیت ها اهمیتی نمیدی و به ما لبخند میزنی...
    جونگده عزیز، ممنونم که هستی.ما به فکر تو هستیم♡

    "خورشید ما هیچ وقت غروب نمیکنه،
    تا وقتی ما زنده هستیم و گل ها و درخت ها بیدارند،
    خورشید هم هست...
    "

    — سحر شالی
    ۱۳۹۹/۶/۳۰
    -به مناسبت تولد چن-

  • ۱۱
  • CM. [ ۵ ]
    • Brilli .Shr
    • يكشنبه ۳۰ شهریور ۹۹

    چالش ده سوال وبلاگی

    اول از همه سلام *-*♡ خوب هستید؟ دوم این که بله...مدرسه ها هم شروع شد و مدرسمون حضوریه، و بدتر از همه اینه که هنوز کتاب های سال یازدهم انسانی آماده نشده و هنوز که شروع نشده که یه مقداری مشق دارم :))) زیبا نیست؟ فقط منتظرم کتاب بیاد و کلاسا مجازی شه،شمارو نمیدونم...

    سوم این که ۱۶ شهریور،روز "وبلاگستان فارسی" بود که تو اینستا تبریک گفتم♡با این که گذشته ولی بازم میخوام به همه وب نویسی ها تبریک بگم این روز رو :) امیدوارم به نوشتنتون ادامه بدین و کلی مطالب خوب و عالی بنویسید♡♡

    و چهارم این که یه چالشی هست به اسم "چالش ده سوال وبلاگی" که به مناسبت روز وب نویسی،ایجاد شده،و این که منبع چالش از اینجا شروع شده.

    از  آلو کیوتیم تشکر میکنم که منو دعوتم کرد*-*♡♡♡بریم سراغ این چالش:

    ~~~~~~~~~

    ۱. چی شد که به دنیای وبلاگ‌ها اومدی!؟
    سال ششم بودم که عاشق سونیک بودم و تو نت عکسای سونیک و کاراکترای دیگشو نگاه میکردم،بعدش دیدم یه چند تا وب بود که بیشتر در مورد سونیک بودو اینا.میرفتم وبلاگارو نگاه میکردم و اینا،تا این که تصمیم گرفتم که وب بزنم.ایمیلو با کمک داداشم ساختم و بعدش،میخواستم برم بلاگفا،تا این که دیدم زیاد جالب نبود.آخرش رفتم میهن بلاگ و بله!اولین وبلاگمو تو میهن ساختم ^-^♡
    ***
    ۲.هدفت از نوشتن وبلاگ چه بود و چه هست!؟
    اوایلش هدف خاصی نداشتم،یعنی خیلی چرت و پرت مینوشتم ولی کم کم بعد از این که وبلاگ اسکای لند توی میهن بلاگ(در واقع دومین وبم بود) رو زدم،کم کم هدفمو مشخص کردم،و خوب جواب اصلی این سوال این هست که هدفم بیشتر نوشتن و بهتر شدن نوشتنمه تا بتونم یه نویسنده خوبی بشم.
    ***
    ۳. به نظرت چرا باید وبلاگ نوشت!؟
    چون که چیز هایی که تو ذهنمه و نمیتونم اونو به زبون بیارم،تو یه جایی مینویسم یا وقتی که اتفاقای جالبی تو زندگیت افتاده رو تو وبلاگ بنویسی که همه بخونن و لذت ببرن و همین طور نظرشونو بگن.به نظر باید وبلاگ نوشت چون اونجا منبع حرفای واقعی و اصلی ماست ^-^♡
    ***
    ۴. به نظرت یه وبلاگ ایده آل چه مشخصاتی باید داشته باشه!؟
    اصلا مشخصاتی باید داشته باشه!؟

    ام...سوال سختیه ولی جواب میدم.کاری به ظاهر وب(مثل قالب) ندارم،فقط این که باید مطالبش جوری باشه که همه جذبش بشن و خوششون بیاد،نه فقط خواننده ها،بلکه خود وب نویس از نوشته خودش خوشش بیاد.
    - میدونم جالب جواب ندادم :| -
    ***
    ۵. بیشتر کدوم موضوع رو در وبلاگ ها دوست داری!؟
    یعنی بیشتر چه وبلاگ هایی رو دنبال میکنی!؟

    بیشتر وبلاگ هایی که بیشتر در مورد کیپاپ یا گروه هاشون هست.البته بیشتر وبلاگ های روزانه نویسی هستن خیلی خوشم میاد.من همجوره وبلاگ هایی که قلمشون خوبه و حس خوبی دارن دوست دارم :)
    ***
    ۶. نظرت راجع به سرویس های وبلاگ‌دهی چیه!؟
    و برای بهتر شدنشون چه پیشنهادهایی داری!؟

    میهن بلاگ که اصن عالی بود،فضای داشبوردش خیلی خاص و خوب بود و قالب هاش و هر چیزی که فکرشو بکنین هست.بیانم با وجود ای که بخش داشبوردش یه جوریه که احساس غریبی میکنم ولی در مرود فضای وبلاگ های بیان خیلی حس و حال خوبی داره!!
    برای بهتر شدنش...خوب تو بیان میتونست اون امکاناتی که پولین رو رایگان کنه تا همه بتونن ازش استفاده کنن.یا فضای داشبورد بیان یه جوری باشه که احساس راحتی و خوب داشته باشه.از نظر من،میهن بلاگ و بیان واقعا خوبن!
    ***
    ۷. نظرت راجع به محیط وبلاگ نویسی (افراد) چیه!؟
    و برای بهتر شدنشون چه پیشنهادهایی داری!؟

    خوب، فضای وبلاگ‌ مثل شبکه های اجتماعی خوبی و بدی داره،مثلا دیدم که یه سری میان نظر میدن: "هکت میکنم" یا نظر هایی که بیشتر انرژی منفی داره و اینا.ولی خوب،از نظر من اینجا بهتر از فضای مجازی مثل اینستاگرام و توییتر و تلگرامه،چون فضای اینجا یه حس خوبی داره،وقتی یه چیز هایی رو مینویسی،خوب همه خوششون میان و بیشتر در موردش حرف میزنن،و همه وب نویسیا باهم صمیمی میشن.و بازم بگم که اینجا مثل هر جا خوبی و بدی خودشو داره...
    ***
    ۸. ویژگی‌ای از بلاگری دیگه که دوست داشتین اون ویژگی رو داشته باشین.
    وای :)))نمیدونم...به قدری زیادن که نگو،ولی خوب ویژگی خودمو دوست دارم^-^
    ***
    ۹. چندتا از لبخند هایی که در بلاگ بیان (و سرویس های دیگه) داشتید رو با ما در میان بذارید.
    خیلی خیلی خیلیییی زیادن،نمیدونم از کجاش بگم...ام...
    وقتی همه از مطالبم خوششون میان،وقتی با بچه ها تو بخش نظرات حرف میزدیم(XD)،وقتی آلو و یلی رو اکسوالشون کردم(یلی یا یلدا،یه وب نویسی گوگولی بود که الان نیست :"|البته تو اینستا باهام ارتباط داره D:) و و و...
    ***
    ۱۰. بدون تعارف ترین حرفتون با وبلاگ‌نویس ها چیه!؟
    چیزی هست که بخواید بگید و ما بهش اشاره نکرده باشیم!؟

    فقط میتونم بگم که فکر کنید،حرف هایی که تو ذهنتون هست بنویسید،بنویسید،بنویسید و بخونینش.بیشتر بنویسید و به این کار ادامه بدین و لذت ببرین.اینجا خونه ماهاست D;
    ~~~~~~~~

    خوب،از دینز - ملیکا - سارا - یومیکو - مائو و همینطور کسایی که مطالبو خوندن دعوتن ♡♡♡
    دوستون دارم♡

  • ۱۱
  • CM. [ ۱۱ ]
    • Brilli .Shr
    • دوشنبه ۱۷ شهریور ۹۹
    • اینجا جایی هست که از روزهام، فنگرلی کردن‌هام و حرف‌هایی که از قلب و ذهنم میگن، مینویسم. جایی به اسم سرزمین آسمون که وقتی به آسمون نگاه کنی، بیشتر لبخند میزنی. پس اگه داری به آسمون نگاه میکنی، به من فکر کن. :)♡
    ۱۳۹۶.۱.۴
    Post Archive
    a