۱۰۶ مطلب با موضوع «جعبه اتفاقات» ثبت شده است

Bullshit

روزایی که میگذرونم، سخت و مزخرفن. انقدر مزخرف که آدم دوست نداره همچی بلایی سرش بیاره. حدودا یه ماه - دو ماهه که تحت فشارم، از یه طرف امتحانات شروع میشه و نمیدونم قراره چجوری از پسش بر بیام، از اون طرف هی مدام شاهد دعواهای خانوادگیم میشم و مدام این مشکلات زندگیمون بزرگتر و بزرگتر میشه و از اون طرف، هیچ رحمی بهم نداریم. من عجیبم، چون فکر میکنن من همچی رو خراب میکنم و دعوا رو درست میکنم، من احمقم چون فشار داشتنم یه جوکه، من عجیبم چون مدام مودی میشم، یه روز میخندم و یه روز غرق در اشکام هستم. من احمقم چون تا بخوام حرف بزنم، میگم تو هیچی نگو. من عجیبم، من احمقم، من قویم... قوی تر از چیزی که فکرشو بکنی. قوی بودن هنر میخواد، میدونی؟ تو باید بپذیری که زندگی چقدر میتونه مزخرف و بد و سخت باشه. تو باید بپذیری اون رویایی که از زندگی و دنیا داشتی، فقط یه مشت رویای الکیه که بهت امید واهی میده. تو باید بدونی که دنیا هم زشته و کثیفه و هم زیبا و بزرگه. تو باید بدونی که واقعیت رو باید بپذیری، واقعیت اینه. سختی‌ها از راه می‌رسن و این تویی که باید ببینی که میتونی از پس این چیزا بر میای یا میمیری. من دقیقا بین از پس بر اومدن و مردن هستم؛ ممکنه ازشون بگذرم و زنده بمونم یا ممکنه بمیرم... :)

پ.ن: باید کم کم از اینجا و از همچی فاصله بگیرم.

    • Brilli .Shr
    • سه شنبه ۲۰ ارديبهشت ۰۱

    Protect

    I'm gonna protect you, each one of you, i will protect you, all the stuffs, fans, members, I'm gonna protect you all!! No one set a finger on them, Don’t even you Dare touch them. – Bangchan

    میدونی، وقتی به زندگیت نگاه میکنی، میبینی از گوشه و کنارش مشکلات دیده میشه و این بهت حس ناامنی میده. حتی برای هر کاری آماده نیستی و حس میکنی اگه انجامش بدی، ممکنه خرابش کنی، در صورتی که هممون اشتباه میکنیم و این برامون تجربه میشه ولی آماده بودن برای دوبار انجام دادن یه کاری یا رفتن به یه جایی رو نداری. اینجاست که نمیدونی چی کار کنی و آمادگیشو نداری ولی شاید یه نفر یه چند نفری باشن که بتونه بهت حس خوبی بده یا حس امن رو داشته باشی. دیروز با وجود مریض بودنم(سرما خوردم و هی سرفه میکنم.) بی حال بودم و روحیه‌ام یه کمی بد بود. بعد از مدرسه، خوابیدم و بیدار شدم و اولین چیزی که دیدم، بنگچان بود که عرق در اشک‌ و عشق و محبت بود و از ته دلش میگفت: "من ازتون محافظت میکنم، تک تک شماها، استف، فن‌ها و اعضامون...!" و اینطوری بود که من یه لحظه، حس خوب و امن بهم سمتم اومدن. نمیدونم ولی گفتن این حرفا و عمل کردنش کار هر کسی نیست ولی بنگچان انسانیه که همیشه به حرفایی که میگه عمل میکنه، اونم به خاطر استی‌ها و از پسش بر میاد، اون میتونه از ما محافظت کنه.

    میدونی، بحث اینجاست که ما کسایی توی زندگیم دارم که برای من مثل یه "خونه" میمونن. خانوادم، دوستام، گروه‌هایی که استن میکنم یعنی اکسو، اسکیز و اس‌اف‌ناین و بقیه برای من خونه‌ی من هستن. تا وقتی این‌ها تو قلبم هستن، دیگه قرار نیست حس بدی داشته باشم، من ارزش این رو دارم که خوشحال باشم.♡

  • ۸
  • CM. [ ۰ ]
    • Brilli .Shr
    • دوشنبه ۱۲ ارديبهشت ۰۱

    farvardin

    / ماه فروردین؛ سال ۱۴۰۱.

      خب، راستش این ماه خیلیی طولانی گذشت، انگار که فروردین ۳۱ روز نیست، ۵۰ روزه. انگار که یه باگی تو هر سال هست که فروردین ماه خیلی طول میکشه تا تموم بشه و بقیه ماه‌ها عین چی سریع میگذرن!! برای شر ع سال جدید، ماه جالبی نبود ولی بدم نبود، هر کدوم لابه‌لاش یه خوبی و بدی هم داشت. 

    بیشتر خبر‌های خوبی میومد و من از شنیدنش خوشحال میشدم. این که سوهو قراره آلبوم بده و آلبوم اومد و خیلی هیجان داشتیم، کلی آپدیت ازش گرفتیم و کلی خوش گذشت. حتی اسکیزم میومد وسط و خودمم مونده بودم که چجوری فنگرلی کنم. تلخ ترین چیزی که بود، سربازی یونگبین و اینسونگ اس‌اف‌ناین بود که شروع شد و باید منتظرشون باشیم. :( 

    در کنارش بینابینش بارون میومد اما کم و همینم واسم کافی بود. هر چند که فروردین از اینجا به بعدش برام سخت شده بود که مدرسم حضوری شد و راه رفت و برگشتنم و حتی امتحانات مستمر منو خستم میکرد و کلی از امتحاناتمو اصلا خوب ندادم ولی خب، برام مهم نیست. حتی روز آخر این ماه هم - با وجود خبر‌های خوبی که تو این ماه اومده بود. - برام بد تموم شد، چون حالم واقعا خوب نبود. الان حال خودمو نمیدونم راستش اما بهتر از دیروزم.

    این تازه شروع این سال ۱۴۰۱ ئه و هنوز نمیدونم قراره برای ماه‌های دیگه چجوری بگذرونمش. فروردین ماه قرار بود به خوبی تموم بشه ولی اینطوری نبود، حس بد تو وجودم پر شده بود و اصلا نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم. نمیخوام برای شروع اردیبهشت ماه حس بدی داشته باشم، میخوام هر جور شده، تا آخر ماه اردیبهشت خوشحال باشم، حتی اگه غم کمی داشته باشم و گریه کنم، میخوام حس خوبی داشته باشم و بتونم به حس رهایی نزدیک بشم، حس رهایی از دست این مدرسه و یه شروع جدید برای من، یعنی سحر الان. سحری که تا الان قوی بوده و از پس همچی قراره بر بیاد.

  • ۸
  • CM. [ ۰ ]
    • Brilli .Shr
    • پنجشنبه ۱ ارديبهشت ۰۱

    Blah blah blah

    حدودا ساعت نه صبح بود که همه خواب بودن، یه سری از دوستام رفتن‌ بودن مدرسه / دانشگاه و من کسی بودم که مدرسه نرفته و همین اولین نفریه که بیداره. به هر حال حوصلم سر رفته بود، as it was برای بار هزارم گوش کردم، این عبارت توی ذهنم تکرار می‌شد و برای بار نمیدونم چندم، خمیازه می‌کشیدم. خوابم میومد ولی برای دوباره خوابیدن، بی فایده بود.

    In my mind: In this world, it's just us, You know it's not the same as it was. In this world, it's just us, You know it's not the same as it was. As it was, as it was, You know it's not the same—

    + دیدی وقتی دلت برای یکی تنگ میشه، میخوای بعد از مدت میخوای باهاش صبحت کنی تا دلت باز بشه؟ دقیقا مامانم اینطوری بود، وقتی خواب داییشو دید، یه لحظه دلتنگ شد، دلتنگ داییش و فامیل های خودش. رفت به چند نفر زنگ زد و ولی احوالپرسی کرد و صداش طوری بود که واقعا بغض داشت، از اون بغضی که تو گلو آدم گیر میکنه و تا مرز ترکیدنش میرسه. وقتی به مامانم نگاه کردم که در حال صبحت با تلفنش بود، یه لبخندی زدم و رفتم تو فکر. به این فکر کردم که سحر آینده، وقتی کمی‌ بزرگ تر میشه، چی کار میکنه؟ آیا هنوزم به یاد دوستاشه؟ آیا بهشون زنگ میزنه؟ حتی فکرشم برام شیرین بود...

    + تو فکر فردا هم هستم، اون روز آلبوم و ام وی گری سوت منتشر میشه و کمی استرس و هیجان دارم. عین تحویل سال میمونه.XD یعنی به کامبک اکسو یا سولو اعضا نزدیک میشم انگار قراره یه اتفاقی بیوفته. :)) به هر حال، من خیلیی به این آلبومش احتیاج دارم، تماما ژانرش راکه و جدیدا خیلی رو ژانر راک قفلی زدم. راک یه موسیقی زنده‌ست، چیزیه که قراره تا آخرش عاشقش بمونی. موسیقیه که دیوونه‌ات میکنه. واسه همینه که این ژانر رو دوست دارم. 

    + در مورد تعطیلات عید بگم؟ خیلی جالب نبود برای من، فقط یه خورده خوبی داشت که یه وقتا نقاشی میکشیم و فقط یه بار مهمونی داشتیمو یه بارم رفتیم مهمونی. حتی یه سریال بی ال هم دیدم به اسم semantic Error که خیلی کیوت بود. :") من که پیشنهاد میکنم ببینیدش.

    پ.ن: آوریل برای من، یه ماه خیلی قشنگیه. حس خوبی بهم میده.

    پ.ن۲: اگه میرید مدرسه / دانشگاه، مراقب خودتون باشین و فایتینگ.♡

  • ۱۰
  • CM. [ ۹ ]
    • Brilli .Shr
    • يكشنبه ۱۴ فروردين ۰۱

    Memories Memories Memories :)

     

    یه سال و نیم از اون روزی که میهن‌بلاگ تعطیل شد میگذره و من همش میگفتم که ای کاش بازم از کل صفحه های وبلاگم اسکرین میگرفتم، چون همش حس میکردم خیلیی کم اسکرین گرفتم. ولی دیروز یه چیزی دیدم که باعث شد حال و هوام عوض بشه.

    اون روز آلو اومد واتساپ و تو پیوی من دو تا اسکرین فرستاده بود. بعد من‌چک‌ کردم و یه لحظه پنیک کردم.‌ دو تا اسکرین از وبلاگ اسکای لند میهن‌بلاگم بود. بعد آدرسش اونجا معلوم بود منتها نفهمیدم این از کجا اومده بود. ازش پرسیدم این از کجا اومده، این آدرسو برام فرستاد. ایشون اومده یه سری وبلاگ‌های میهن‌بلاگ رو تو یه جایی گذاشته که بتونیم وبلاگ مورد نظرمونو پیدا کنیم. ایشون تا تونستم یه سری چیز ها رو برگردونن که حداقل بشه یه مرور خاطراتی کرد وبلاگم جز اون‌ها بود... اون وبلاگ دوست داشتنیم که کلی پست میذاشتم و نقاشی میکشیدم، اونجا بود، یه لحظه حس کردم رفتم بهشت و برگشتم. در اون حد حس خوب و صد البته، حس دلتنگی داد. اون زمان سحر گذشته خیلی خر بود، سم تولید میکرد، خیلی فعال بوده تو زمینه وبلاگ و نقاشی و همینطور داستان مینوشته. انقدرررر خوشحال بودم که شک کردم دارم خواب میبینم که خب، واقعا این یه خواب نیست، رویا هم نیست، واقعیته! =")

    علاوه بر اون، وبلاگ های بقیه رو دیدم، مائو، یومیکو، آلو، دین دین، دینز و خواهرش، رسویدا، ستی(ستایش) داداش مینامی، پریا، مهتاب درازکم، نفیسه، چاطما و ساغر، الیزا، زد، یلی، کیانا و... بعضیاشون باز نمیشد چون اون موقع حذفش کرده بودن. ولی چه وبلاگ‌هایی بودنا. باهم تو باکس نظرات حرف میزدیم، هر چیزی که فکرشو بکنین.‌اصن میهن‌بلاگ یه جور جایی بود که انگار خونه خودمون بود.

    خدا وکیلی خاطرات قشنگی داشتیم. اونقدر خاطرات داشتیم که بعد ازن اون تعطیلی، مدام به این فکر میکردم که چرا خاطراتم از بین رفت، ولی خب به لطف ایشون تونستن خیلی از وبلاگ ها رو برگردونه و من واقعا ازشون ممنونم~

    رو عکس‌ها کلیک کنین تا بهتر ببینین.

    این‌ها بخشی از پست‌های اسکای لند توی میهن‌بلاگ بودن که بوی خاطرات میدادن. انقدر پست‌های جورواجور داشتما که خدا میدونه.XD

    خلاصه که، من حس کردم برگشتم به اون دوران‌ شیرین که میهن‌بلاگ برپا بود و هممون تو وبلاگمون فعالیت میکردیم و میگفتیم و میخندیدیم. از اون حس‌هایی دارم که میخوای بپری بالا و بدویی به سمت یه جایی و جیغ خوشحالی میزنی!!

    پ.ن: دو تا از بچه ها که اون زمان بودن رو پیداشون کردم، یعنی میشه گفت که اونا شناختن و حس اینو داشتم که انگار صد ساله همدیگرو ندیده بودیم.

    پ.ن۲: اگه میخواین وبلاگ اسکای‌لند میهن‌بلاگم رو ببینین، اینجا کلیک کنین.♡

    فعلا~

  • ۵
  • CM. [ ۳ ]
    • Brilli .Shr
    • چهارشنبه ۱۸ اسفند ۰۰

    Wait for spring

    حدودا ۱۹ روز به تموم شدن زمستون و اومدن بهار مونده. نمیدونم هستن کسایی که منتظر بهارن و شاهد درخت‌های سبز و جوون و شکوفه‌ها باشن؟ شاید فقط من باشم. به هر حال، من حس خوبی دارم چون منتظر بهارم. از دوران بچگی تا الان، عاشق عید نوروز و بهار بودم و هنوزم هستن. یه جورایی میتونم بگم که من یه تغییراتی کردم ولی یه سری ویژگی‌ها تو وجودم هست که تا الان تغییری نکردن، مثل همین علاقه به عید نوروز و بهار و این‌جور حرفا. جالبه نه؟ معمولا وقتی بهار نزدیک میشه، اون حس هیجان به سمتم میاد و جوری ذوق میکنم که نگو و نپرس؛ ولی درسته، هر سالی که شروع میشه، قرار نیست فقط سال خوبی باشه، چون قطعا اتفاقات و خبر های بدی هم تو این سال میوفته.

    امسال رو نمیتونم بگم که خوب بود یا بد بود، میشه گفت که ترکیبی از خوب و بد بودن. نصف خانوادم درگیر کرونا بودن(که خب خوب شدن خداروشکر)، حضوری و مجازی کردنای مدرسه(عین سرد و گرم شدن میمونه که آخرش ترک میخوری.)، خوشحالی سر چیز‌های کوچیک، درست کردن بولت ژورنال‌هام، برگشت سوهو از سربازی، کامبک اکسو و سولو‌های اعضا و... همه‌ی اینا برام یه خاطره شدن، یه خاطره تو ذهن من و تو جاهای مختلف. ولی از اونجایی که کم کم به دوران جوونی میرسم، باید به خودم بیام، باید به خودم برسم، باید کم کم قدم روی زمین هدف‌هام بذارم، باید نشون بدم که من کی هستم، منی که اسمم سحره، که معنیش سپیده‌دمه، باید از سپیده‌دم، تا موقع شب قدم بزنم به هدف‌هام، باید آمادگیشو داشته باشم، باید خودم باشم، همین الانشم خود خودمم ولی باید بازم بیشتر از هویت خودم بدونم ولی کار سختیه. به قول کای " هنوزم دنبال هویتم میگردم ولی فکر نکنم تا روز مرگم بتونم هویتمو دقیق پیداش کنم. "

    خلاصه که، بهتره یه تکونی و یه فرصتی به خودمون بدیم چون هنوزم برای پیدا کردن هویت، رسیدن به هدف و تجربه کردن دیر نشده. امیدوارم این سالی که برسه، سالی باشه که واسمون خوب باشه.♡

    پ.ن: اکسو نردبان فصل سه داریم، کامبک اکسو احتمالا داریم، کلی اتفاقای جالبی تو راهه و من از حجم این خبرا رو نمیتونم هندل کنم، کمممک!ㅠㅠ ذوق دارم وای-

    پ.ن۲: آلو یه تتو آرتیست خوبی میشه. :>

  • ۲
  • CM. [ ۳ ]
    • Brilli .Shr
    • سه شنبه ۱۰ اسفند ۰۰

    It's me, your sky

    ٫٫ من از بچگی تا الان با آسمون بودم و هستم؛ باهم میخندیدیم، گریه میکردیم، بیدار میشدیم و میخوابیدیم و من با آسمون بزرگ شدم. من بازم به رخش نگاه میکنم، وقت‌هایی که خوشحاله، خودشو پاک و بدون آلوده نشون میده، وقت‌هایی که حال خوشی نداره، خودشو در غرق دودها نشون میده، وقت‌هایی که خیلی ناراحت یا عصبیه، خودشو پشت ابرها پنهان میکنه و فریاد میزنه و گریه میکنه. من ب مثل آسمونم، من همون آسمونیم که احساساتمو نشون میدم، با هر نوحی. من آسمونم. بهم لبخند بزن.

    #من_نوشته 

    – – — ••• — – –

    پ.ن: وبلاگمو کمی تغییر دادم، تم indie هستش. :> دوستش دارین؟

    پ.ن۲: این عکس اول پست رو میبینین؟ این پنج تا عکس رو خودم از آسمونا گرفتم، اونم تو روزهای مختلف. میدونین که عاشق آسمونم، هوم؟ :>

    پ.ن۳: من تا جایی که بتونم فعالیتم رو تو اینجا بیشتر میکنم، براتون مینویسم، فنگرلی میکنم و خیلی چیزهای دیگه. سعیمو میکنم.♡

  • ۶
  • CM. [ ۴ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۶ اسفند ۰۰

    Busy mind

    خب... سلام؟ امیدوارم حالتون خوب باشه. الان ساعت شش صبحه و خب، به خاطر سردی معدم، نتونستم خیلی بخوابم و حالا دارم بعد یه ماه دارم پست میذارم، یه پست بی سر و ته که مطمئن نیستم کسی بیاد در موردش حرفی بزنه. 

    حقیقتا زیاد اینطرفا نمیام اینجا و این اصلا خوب نیست. میدونین که،‌ چون وبلاگ‌نویسی جزی از من شده و قطعا اگه ولش کنم، دیگه آدم سابقی نمیشم. الان میبینم که یکی یکی از دنیای وبلاگ‌نویسی میرن، وب هاشونو میبندن و خدافظی میکنن.یه لحظه ترسیدم، ترس اینو دارم که نکنه یه روزی نوبت منم بشه و کلا از دنیای وبلاگ‌نویسی خدافظی کنم؟ ولی خب حقیقتا خودمم اینو نمیخوام اما یه سری چیزا هست که باعث میشه نتونم خیلی به اینجا سر بزنم، از یه طرف که بیتشر تو تلگرامم که هیچی، از یه طرف دیگم، مدرسمون حضوری شده و از نظر خودم، از این وضعیت خسته شدم و حوصله رفتن به مدرسه رو ندارم. حس میکنم کلا مدرسه وقت منو میگیره. یه طرف دیگه هم ذهنم گاهی وقتا شلوغ میشه، اورثینک میکنم و این جالب نیست...

    برای این که بیشتر اینجا فعالیت کنم، فکر میکنم و امیدوارم بتونم پست بذارم، حرفامو بزنم و یا متنی بذارم که شاید خوشتون بیاد، شایدم نیاد. '-' به هر حال هیچ چیز مشخص نیست ولی سعیمو میکنم.♡

    + معمولا وقتی ذهنم شلوغ میشه یا بخوام درد و دل کنم، این محیط بهم اجازه میده که با هر نوحی، تو این قسمت که دارم پستمو مینویسم، خودمو خالی کنم. اگه این جور حرفام اذیت میکنه، منو ببخشین. :") به هر حال چی کار میشه کرد، انقدر حرف زیادیی دارم که نمیدونم از کجا شروع کنم و همین باعث میشه نتونم حرفی بزنم. این سخته.

    + از اینا بگذریم، راستشو بخواین از این که فقط ۱۰ روز دیگه سوهو برمیگرده خوشحالم، طی این دو سالی که گذشت، برام سخت بود، اونم به عنوان یه اکسوالی که خیلی دلش برای پسراش تنگ شده اما چیزی که دلمو آروم میکنه، همین کم شدن تعداد روز های سربازیشه. از اینم خوشحالم که خیلی از کسایی که تازگی ها اکسوال شدن، قراره بعد از مدت ها سوهو رو ببینن. این فوق العاده ست!! یه جورایی خوشحالم، من قبل از سربازیش، هر دفعه سوهو رو میدیدم لبخند رو لبم ظاهر میشد، حالا که قراره برگرده، هیچ جوره نمیتونم جلوی خوشحالیمو بگیرم چون قراره برگرده! فقط ۱۰ روز دیگه. ㅠㅠ

    پ.ن: معدم سردی کرده، احتمالا به خاطر بادمجونه. ایح این خوب نیی. :(

    امیدوارم که روز قشنگی رو داشته باشین، فعلا.^^

  • ۵
  • CM. [ ۲ ]
    • Brilli .Shr
    • پنجشنبه ۱۴ بهمن ۰۰

    Me and me again

    – متن آهنگ، عمیق ترین حالات احساسی قلب یک نویسنده است و روزنه ابراز عشق، موسیقی است.

    یک آهنگ می تواند روح و دل های زیادی را اسیر خود کند که بسیار به ما شبیه هستند. برای همین گاهی اوقات وقتی در حال خوبی هستیم و انرژی داریم، آهنگهای شاد را انتخاب می کنیم و هرگز سراغ آهنگی که سرشار از غم است نمی رویم.

    تنها زمانی که بسیار بسیار غمگین هستی یا مثلا از دوست دختر خود جدا شده ای، به چیزی مثل " ده سال پیش، من تو را نمی شناختم، تو متعلق به من نبودی، ما مثل هم بودیم، کنار یک غریبه..." گوش میدهی.

    هر انسانی در موسیقی به دنبال سایه ای از خود می گردد.

    • ییشینگ (لی از اکسو) - "ایستاده استوار در بیست و چهار سالگی"

     سلام، امیدوارم خوب باشین. خیلی وقته پست نذاشتم نه؟ به هر حال عیبی نداره، مهم اینه که دارم مینویسم تا تو وبم پستش کنم. این اولین پست سال ۲۰۲۲ ئه که میذارم و سال ۲۰۲۲، تا الانش خوب بود.

    این هفته بد نبود، البته اگه یه روز قبل از روز امتحان عربی کلافه نمیشدم، بهتر میشد. آره، اون روز کلافه بودم، بی خودی هم کلافه بودم و اعصابم بهم ریخته بود. طوری بودم که هی داد و فریاد میزدم و دعوا میکردم ولی در آخر، هی اشک میریختم و با خودم میگفتم "احمق". خنده داره نه؟ کاملا دیوونه بودم و نمیفهمیدم چه وضعیتی داشتم. ولی دیگه این وضع من طول نکشید.

    دیروز یه جورایی فرصتی بود برای بهتر شدن روحیه خودم. با خواهرم بیرون بودیم، فکر کنم حدودا یه ساعتی میشه بیرون بودیم ولی واقعا بهم حس خوبی داد. کلی گربه دیدم، درخت ها و نور خورشید در حال غروب میدیدم. دست ها و نوک انگشت های خواهرم از شدت سرما، سرخ شده بود، کلی عکس گرفتیم، آهنگ just as usual اکسو در حال پخش بود و لبم و چشم هام میخندیدن. حتی وقتی برگشتم خونه، هنوز ذوق داشتم و حالم خوب بود. 

    آره خلاصه، من هنوزم خوبم.♡

    I'll just protect you next to me, I'll watch over you wherever you go, Whether it's day or night, So that you don't wander alone anymore. Baby, I'll be there, I will protect you, who's by my side 

    EXO - just as usual

  • ۷
  • CM. [ ۴ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۱۷ دی ۰۰

    Eyes tired of lack of sleep

    سلام! حدودا بعد از چند هفته دارم پست میذارم و خب، قطعا این پست هم بدون نظراتی از انتشارش میگذره و میره. امیدوارم حالتون خوب باشه!

    خیلی حرف نمیزنم فقط یه سری چیز ها بگم، یعنی از خودم صحبت کنم. این هفته شروع امتحانات ترم اولم بود و تا ۲۹ دی ماه امتحان دارم. متاسفانه این روز ها حضوریه و از اونجایی که خونمون کمی دور از مدرسه ست و مدرسه برای پایه دوازدهم، تایم خیلی بدی برای شروع امتحان گذاشته شده، مجبورم ساعتمو صرف ۵:۳ صبح، در حالی که خورشید طلوع نکرده، کوک کنم. تا الان سه تا امتحانم رو خوب دادم ولی در مورد امتحان فارسی، کمی شک دارم. 

    حدودا سه روز پشت سر هم امتحان داشتم و این برای من بد بود، چرا؟ چون نه یه روز برای خوندن فارسی نذاشته بودن، و هم این که تو این سه روز کم خوابیدم و زیر چشمم گودی افتاده. ایح اصن این هفته از نظر خوابیدن خوب نبود. :< ولی امروز که چهارشنبه ست و فردا و پس فردا هم تعطیله، میتونم راحت بخوابم تا جبران این سه شبی که کم خوابیدم رو بکنم. 

    راستی، کم کم سال ۲۰۲۱ میلادی داره تموم میشه و حقیقتا البته اگه کرونا رو ایگنور بگیریم، از نظر من سال خوبی بود با وجود این که خیلی کار خاصی نکردم ولی کلی خندیدم و گریه کردم و تا یه حدی، زندگی کردم. امیدوارم سال ۲۰۲۲ سال خوبی باشه و بتونم یه سری چیز هارو تجربه کنم، امیدوارم برای شما ها همینطور باشه و این که اگه امتحان دارید، کلی تلاش کنین تا به نتیجه خوبی برسین. فایتینگ و فعلا.♡

  • ۶
  • CM. [ ۳ ]
    • Brilli .Shr
    • پنجشنبه ۹ دی ۰۰
    • اینجا جایی هست که از روزهام، فنگرلی کردن‌هام و حرف‌هایی که از قلب و ذهنم میگن، مینویسم. جایی به اسم سرزمین آسمون که وقتی به آسمون نگاه کنی، بیشتر لبخند میزنی. پس اگه داری به آسمون نگاه میکنی، به من فکر کن. :)♡
    ۱۳۹۶.۱.۴
    – Like a lie in a dry terrain, Like a flower blooming as a miracle, We endured the pitch-black darkness, With all of our might, It takes courage to step on today And stand up again, Let it go. This cold rain that wets my entire body, This feeling of freedom in my soul, I feel like I’ve been born again, It’s a fresh start for you and I.
    EXO - Runaway

    – I'll never cry because I know that it'll never change, I'll stay standing and endure it in an unknown place, There will be many times I'll almost fall, but, Alone, I reach out my hand, alone, I stand back up.
    Stray kids - scars

    – Tear it up 'cause we're dreaming of the future, Don't stop got that fire running through us, Everything that we know, Light the fuse, and let's blow, New world, new world. Fly up, history is in the making, Make bigger and better, the earth be shaking, Lifting, lifting it up, All we need is that love.
    SF9 - new world
    a