خب... سلام؟ چند وقتی میشه سراغ پست گذاشتن نرفتم، به خاطر این که مدام حس میکنم وبم تکراری شده، حتی اگه تغییرشم بدم، بازم همون تکراری و فلاپ تر میشه. یه جورایی ناامیدم این که پرا کسی دیگه مطلب منو نمیخونه؟ دوستش نداره؟ واسشون تکراری شده؟ حتی هی مدام تو فکر بستن این وبلاگم بودم! یعنی قشنگ داشتم از مرز ناامیدی میگذشتم ولی خب، بعدش بیخیالش میشم و میگم "بیخیال! شاید یه چند نفری بیان یه نظری بدن دیگه." خلاصه، نمیخوام وبم بیش از حد خشک و خالی و بدون نظر بمونه... نمیگم چرا نظر نمیدین، میگم که چرا دیگه کسی نمیاد مطلب هایی که میذارم رو بخونه؟ همین.
و یه مورد دیگم بود که همش حس میکنم سر پست گذاشتن اینجا پیر شدم و دیگه اون حس و حال پست گذاشتنو ندارم... ولی الان به خاطر این که نمیخوام وبم خاک بخوره و بتونم سکوت بیان رو بشکونم(که میدونم هر کاری کنم این سکوت هم نمیشکنه) پست گذاشتم~
" شکست سکوت بیان "
•••
با وجود که الان مینویسم و ۵۰ دقیقه از شروع روز جدید گذشته، ولی نمیدونم از چی بگم؟ از روز هایی که گذروندم؟ شاید...
خیلی اتاق خونه جدیدمو دوست دارم، انگار یه جای ساده و رویاییه ولی یه چیزی کم داره، ای کاش اتاقمون یه کمی بزرگ بود تا بشه یه قفسه کوچیک واسه کتاب ها بذارم، اما اونقدر کتاب زیادی ندارم، اونم در حد دزیره و شکار و تاریکی. بگذریم؛ جونم براتون بگه که نصف شب که منو خواهرم بیدار بودیم، رفتیم تراس اتاقمون و رو صندلی نشستیم و آهنگ گوش کردیم. جدی جدی خیلی خوبه، این که خودت باشی و یه آسمون چند ستاره و یه چند تا آهنگ آرام بخش مثل "یقبرنی" هالزی یا "تومارو" چانیول یا "뱃노래" اکمو و یا "بامبی" بکهیون... یه جورایی این بخشی از این روز رو مال خودم کردم. پیشنهاد میکنم این کارو کنین اگه تراس تو خونتون دارید!
اینی که میبینین، شبی بود که در عرض چند دقیقه برقا رفت (با عرض پوزش... فاک بهشون) و من تو اوح تاریکی و با چراغ قوه، یکی از صفحه های ژورنالمو درست کردم، با مداد شمعی و چسبیوندن این چیزا، و این متن رو خود ونوس نوشته، خیلی نوشته هاش زیباست، مخصوصا این تیکه متنش که یه جورایی تاییدش میکنم. خیلی این صفحه رو دوست دارم با این که یه کمی عجیب و غریب شده :"
شام اون شب هم پیتزا بود و خیلی وقت بود پیتزا خونگی درست نکردیم. حدودا یه دو سه سالی میشه. تو تلگرام انقدر گفتم پیتزا که همه بچه ها میخواستن کنسلم کننXD ولی خدایش خوشمزه شده بود، جوری خوشمزه بود که دلم نمیخواست تمومش کنم :">
فکر کنم دیگه چیزی واسه گفتم ندارم جز این که، مراقب خودتون باشین و آهنگ " یقبرنی " هالزی رو گوش کنین.
I think we could live forever
In each other's faces 'cause I
Always see my youth in you
And if we don't live forever
Maybe one day we'll trade places
Darling, you will bury me
Before I bury you
Before I bury youHalsey - ya'aburnee