Doom at your service—

یکی هست که اون با هر حرکت، هر قدمی که برمی‌داره و هر لبخندی که میزنه، باعث میشه یه سری چیز ها نابود بشه.‌ تو خواب آدم ها میاد و خواب رو تغییر میکنه، هر چیزی رو تحت کنترل قرار میگیره، مثل فرستادن ستاره های دنباله دار، خاموش و روشن کردن چراغ ها، شفا کردن زخم های کوچیک و بزرگ. اون ویرانگره، کسی که خدا طرف اونه و به زبون خودش، زندگی نمیکنه و فقط "وجود" داره.

یه دختر تنها، به اسم "تاک دونگ کیونگ" به گلیوبلاستوما مبتلا شده و به عنوان ویراستار کار میکنه و تا ۱۰۰ روز دیگه زنده نیست و اون مدام به این فکر بود که تو ۱۰۰ روزی که زنده ست، چی کار کنه؟ اون پدر و مادرشو از بچگی از دست داد و تنها چیزی که براش باقی موند، برادر کوچیکش و خاله اش بود، خاله ای که مسئولیت نگهداری این دو فرزند رو به عهده گرفت. این دختر، در حالی که مست بود، چشمش به ستاره های دنباله دار افتاد و با وجود مست بودنش، آرزو کرد که دنیا نابود بشه. هر چند این آرزو، به گوش ویرانگر پیچید و خودشو آماده کرد تا صد روز کنار این دختر بمونه، حتی تو بین این روز ها، تو دام عشق افتادن.

•••

—اگه کسی ویرانگر رو ندیده، ممکنه ادامه این پست، براتون اسپویل بشه ولی اگه مشکلی با اسپویل ندارین، میتونین برین به ادامه مطالب^^ چون اونجا یه توضیحاتی از این سریال کردم.

  • ۶
  • CM. [ ۳ ]
    • Brilli .Shr
    • يكشنبه ۳۱ مرداد ۰۰

    Happy EXO-L Day

    هفت سال گذشت و ما هنوز صبر میکنیم، هفت سال گذشت و ما هر لحظه قوی تر میشیم؛ بهترین تصمیم گیری، اینه که یه روز، تصمیم میگیری زندگیت رو با پیوستن خانواده بزرگ اکسو و اکسوال ها، تعییر بدی و کلی چیز ها یاد بگیری. این تصمیم گیری برای من، بهترین تصمیم گیری بود.
    با این که تو این دنیا، پر از حس بد و پر از خبر های بد هست و همه گرفتار مشکلاتن، اما این اکسوئه که تو هر شرایط سخت، مثل سربازی پسرا، کرونا و کار های زیاد پسر ها، حتی اگه خبری ازشون نداشته باشیم، وجود داشتنشون و حضورشون تو این دنیا، حالمونو بهتر میکنه؛ چه دلتنگ باشیم، چه ناراحت باشیم، چه خوشحال، این اکسوئه که مارو تنها نذاشته.
    کای گفته بود که مهم نیست که کی اکسوال شدیم؛ درسته، خیلی مهم نیست که تو تازه وارد این خانواده شدی یا جز قدیمی ها هستی، مهم اینا که قراره تا آخر عمر با اکسو بمونین. اعتماد، اتحاد و صبر، چیز هایی هستن که برای من معنی دارن. اکسو بهمون درس "صبر" رو داد. صبر کار هر کسی نیست و خیلی سخته، ولی ما از پسش بر اومدیم و صبر کردیم. صبر کردیم تا اوضاع سخت تموم شه، صبر کردیم تا سربازی ها تموم بشن، صبر کردیم تا بهمون هدیه بدن. صبرمون همچنان ادامه داره.
    دنیا لیاقت اکسو رو نداره اما ما، اکسوال هایی که از صمیم قلب، برای اکسو صبر میکنیم و بهم عشق میورزیم، لیاقتشو داریم، اعتمادشو داریم، بهشون عشق میورزیم و ازشون دفاع میکنیم، درست مثل تیکربل ها و فرشته ها...
    ما کنار هم، تبدیل به اقیانوس نقره ای میشیم، اقیانوسی که عمق بسیار زیادی داره و میدرخشه، ما با ارزشیم، ما اکسوالیم.
    —سحر شالی؛ ۲۰۲۱.۸.۵

    •••

    پ.ن: نانوگی دقیقا سر ساعت ۰۰:۰۰ به وقت کره سوپرایزمون کردㅠㅠ

    پ.ن۲: امروز صبح خبر اومده که شیومین کرونا گرفته :(( بقیه اعضا هم تست گرفتن و الان تو قرنطینن. براشون دعا کنینㅠㅠㅠㅠㅠ

    پ.ن۳: همین الان خبر رسید که کیونگسو گردن درد داره، رفته تراپی... به خدا شانس نداریم.

    پ.ن۴: چرا هیچکسی چالش "من __ نیستم اگه..." رو ننوشته؟ یعنی چالشم خوب نبود؟ دوست نداشتین؟ ایگنور؟ باشه... این پست چالشو بزودی بر میدارم :(

    فعلا

  • ۹
  • CM. [ ۸ ]
    • Brilli .Shr
    • پنجشنبه ۱۴ مرداد ۰۰

    I still exist

    ٬٬من زندگی نمیکنم، من فقط وجود دارم،، این جمله رو ویرانگر‌ گفت و بهش فکر‌‌‌ کردم. "وجود" کلمه ایه که خودش وجود دارد، با تمام سختی ها، هنوزم زنده ست و وجود داره. وجود دارم چون سخت روز هارو میگذرونم، وجود دارم چون بار ها قلبم شکسته و بهم چسبوندم تا کامل بشه، وجود دارم چون که دارم نفس میکشم...
    به خودم میگم که: عذر خواهی نکن، برای کاری که نکردی، برای این که تو اشتباه نکردی. هیچ وقت خودتو ضعیف نشون نده، اگه قلبت شکسته، اگه بهت دعوا کردن، اگه گریه کردی، اگه گریه نکردی ولی تو دریای تلخ غرق شدی و احساساتو بار ها از دست دادی، هیچ اشکالی نداره، اینا بخشی از زندگیه، شاید بگی که دوست نداری همش ناراحت بشی ولی حقیقت تلخه، غم و دلتنگی تو زندگی هممون هست و باید باهاش کنار بیایی. عیبی نداره، تو با ارزشی، تو میتونی یه تاثیر خوب و  کوچیکی رو این دنیایی که آدم ها بیرحمش کرد، بذاری. 
    چیزی که باعث میشه که قبول کنم که واقعا وجود دارم، اینه که هنوزم زیبایی وجود داره، وجود دوستام و خانوادم، باعث میشه که باور کنم که هنوز وجود دارم، وجود دارم به خاطر این که دارم تجربه میکنم و خیلی چیز ها هست که باید تجربش کرد! این که هر چیزی که دوست دارم وجود داره، باور میکنم که واقعا وجود دارم.
    روحم مثل یه الماس یا سنگ های قیمتیه، میدرخشه و با ارزشه، من خودمو با ارزش میدونم، حتی کسایی که دوستشون دارم، منو با ارزش میدونن و با حرف هاشون، قلب منو درخشان میکنن. سنگ های قیمتی یه جورایی شبیه آدم های خوب و صادق و با ارزشین که کمیاب اند.
    شاید بگن که من خیلی عجیبم و متفاوتم، بگن که من‌ نمیتونم با وجود مشکلات ریز و درشت، به هدفم برسم، شاید بگن که احمقم ولی اینا برام مهم نیست، این که وجود دارم و عجیب و متفاوتم، چیز بدی نیست ولی کسی نمیتونم مانع راه من بشه، حتی اگه کسی بیاد راه زندگیمو ببنده و بهم آسیب میزنه، خیلی تسلیم نمیشم و تا آخر جونم به جلو میرم، به سختی. این که ازم تصورات غلطی داشته باشن خوب نیست، یه جور قضاوته، قضاوت کردن کار هر کسی نیست ولی همه دارن به راحتی انجامش میدن؛ آره، همه چی برعکس شده، مهربون بودن سخته و قضاوت کردن، آسونه اما عیبی نداره، من اهمیتی نمیدم که چی میگن، همین که وجود دارم برام کافیه.
    من بیشتر از خودم راضیم، راضیم که خودمو دوست دارم، راضیم که به بچه ها انرژی میدم، این یه وظیفه نیست اما دوست دارم این کارو کنم، راضیم وقتی نتیجه کار هامو میبینم، خوشحال میشم و با ذوق، پستشون میکنم تا همه از کار هام لذت ببرن؛ حتی راضیم که وجود دارم.
    یه وقتا هست که حس میکنم‌ وجودم تکراریه، حس این که به من توجهی نمیکنن و وانمود میکنن که وجود ندارم! ولی بازم وجود دارم، با تمام مشکلات زندگیم و درد ها، وجود دارم.
    ویرانگر فقط وجود داره، منم وجود دارم ولی زندگی هم میکنم. زندگی که پر از غم و شادیه.

    •••

    چالش از اینجا شروع شده^^ همتون دعوتین به این چالش~~~

    فعلا~

  • ۷
  • CM. [ ۶ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۸ مرداد ۰۰

    The owner of this blog has died

    مرگ، یه کلمه ایه که خودش خاموشه، بی حرکت  بی روح و سکوته. مرگ برای من یه چیز ترسناکی بود، هنوزم تا آخر میترسیدم اما قبول کردم که مرگ برای هر کسی طبیعیه. مرگ وقتی میرسه که روح از زندون جسم خارج میشه و آزاد میشه.
    بعضیا دوست دارن با لبخند به سوی مرگ میرن، بعضیا با گریه و غم و بعضیای دیگه با احساسات دیگشون. من شاید، وقتی رفتم، با خنده به سوی مرگ میرم و آخرین جمله من این باشه که "من تجربه های زیادیی کردم اما فقط یه چیزی فهمیدم که زندگی همیشه سخته اما میشه اونو شیرینش کرد."
    و شماها... شماها هیچ وقت صدای خنده های منو فراموش نکنین، محبت هایی که کردم رو فراموش نکنین، صدای من و استعداد هایی که داشتمو فراموش نکنین. در واقع... "من" رو فراموش نکنین و به فکرم باشید، شاید بگین که دیگه نیستم ولی بازم بهم فکر کنین و به آسمون نگاه کنین، چون من با دیدن آسمون انرژی میگیرم. بهم فکر کنین و انرژی داشته باشید.

      من با خنده میرم‌.

    • یه سوال؛ اگه خدایی نکرده من مردم، اولین خاطره ایی که ازم داشتین و یادتونه چی بود؟ یا با دیدن چه چیزی یاد من میوفتین؟

    اینو از وبلاگ های مختلف دیدم اما اولش از مائو دیدم و شروع این چالش از اینجا بوده!

    دوست نداشتم اینو بنویسم چون این چالش... یه کمی دلمو میگیره :( ولی خب، دیگه نوشتم! و آها یادم رفت بگم. هر کسی این چالشو ننوشته، به این چالش دعوته^^

    فعلا.

  • ۵
  • CM. [ ۷ ]
    • Brilli .Shr
    • يكشنبه ۳ مرداد ۰۰

    these days

    *گردگیری کردن وبلاگم* اهم... سلام^^ بیاین ادامه مطالب چون کلی حرف ها از روز های گذشته دارم~~

  • ۵
  • CM. [ ۷ ]
    • Brilli .Shr
    • چهارشنبه ۳۰ تیر ۰۰

    Where's the good days?

    نمیدونم که اون روز کی‌ میرسه؟ اون روزی که قراره یه نفس راحتی میکشم، روزی که تمام درد های روحم تموم بشن، روزی که اون سختی های بیش از حد از دوشم برداشته بشن، روزی که بتونم، به قول چانیول، جعبه رو بشکونم،روزی که قراره روز خودم باشه... نمیدونم بهش امید پیدا کنم یا نه، ولی قرار نیست فقط منتظرش بمونم، بلکه قراره کم کم دست به کار بشم، هر چه زود تر.
    چه زود یا چه دیر، به اون روز میرسم.

  • ۱۰
  • CM. [ ۷ ]
    • Brilli .Shr
    • يكشنبه ۱۳ تیر ۰۰

    CB - 6104

    CB - 6104

      من هیچی از عشق نمیدونستم، تاحالا عاشق هم نشده بودم و عشق حس نکرده بودم؛ تا این یه روزی با اکسو آشنا شدم و بعد از وجود عشق بین دو پسر با استعداد و مهربون و خوش قلب، با خبر شدم. اونا موقع آشناییشون، ده ثانیه بهم خیره شده بودن و چی شد؟ اونا یهو صمیمی شدن‌ و چشماشون درخشید! و این درخشش چشم هاشون که مثل ستاره ها میدرخشیدن، هیچ وقت از بین نمیرفت.‌ وقتی کنار همن، بهم نگاه میکنن، لبخند میزنن و میخندن، بدون هیچ حرفی، با چشم هاشون، بهم عشق میدن. اونا، چانبک بودن، بیون بکهیون، قلبشو برای پارک چانیول باز کرد تا برای همیشه تو قلب بکهیون زندگی کنه و چراغ دل بکهیون رو همیشه روشن نگه داره. هر دو تاشون بهترین حمایتگران برای خودشونن، هوای همدیگرو دارن، از هم مراقبت و محافظت میکنن، میخندن، نزدیک میشن و با چند لمس کوتاه، احساس عشق بهشون دست میاد. چانبک بهم عشق رو نشون داد، بهم نشون داد که چشم ها هیچ وقت و به هیچ عنوان، دروغ نمیگن، همیشه راستشو میگن! خوشحالم که باهاشون اشنا شدن و بهم فهموندن که عشق چجوریه. من میدونم که عشق بین چانیول و بکهیون، انتهایی وجود نداره و ادامه داره.

    #من_نوشته

  • ۷
  • CM. [ ۴ ]
    • Brilli .Shr
    • دوشنبه ۲۴ خرداد ۰۰

    Don't Fight The Feeling

    No place, no town that we can’t go
    Always, why not? Face it
    What you felt just now is the right answer
    'Cause I feel like I'm ballin', oh babe

    EXO  -  DFTF

    سلامم به همگی! خوبید؟؟ خب همون طور که میدونین، دیروز یعنی ۷ ژوئن، ارای دونت فایت د فیلینگ شروع شده و ام وی و آلبوم اکسو هم‌ منتشر شده*-* وایی نمیدونین چقدر خفن و قشنگ بود، همچی عالی بود. مهم از همه، ییشینگ هم تو ام وی حضور داشته و خوندهㅠㅠ حالا نه فقط تایتل ترک ها، بلکه تو چهار تا ترک دیگه هم خونده ㅠ0ㅠ خلاصهه اکسو واقعا شاهکاره!! بهشون افتخار میکنم~~~

    فقط یه چیزی، میشه بهمون تو استریم کردن کمک کنین؟ :( دیروز سرعت استریم خیلی بالا بوده ولی الان یه کم سرعتش رفت پایین. اینم لینک ام وی:

     "https://youtu.be/2IkoKhr6Tss"

    ممنونم که کمکمون میکنین قشنگا~

    پ.ن: شاید باورتون نشه ولی من هنوز چهار تا ترک دیگشو گوش نکردم "-"

    خب دیگه فعلا~~

  • ۸
  • CM. [ ۴ ]
    • Brilli .Shr
    • سه شنبه ۱۸ خرداد ۰۰

    Hey everybody

    یک‌ دو سه...‌اهم. سلام به همگی! حالتون خوبه؟ خب بار دیگر این طلسم را شکاندم و اومدم پست بذارم^^ واقعیتش میخواستم وبمو ببندم چون وبم خیلی خشک و بی روح شده بود، ولی یومی گفت یه کم تغییرش بده قالبتو و اینا، منم رفتم اولین کاری که کردم، قالبمو عوض کردم~ چطور شده؟

    این دفعه یه کم سعی میکنم فعالیتمو اینجا بیشتر کنم، راستش دیگه فهمیدم که زیاد مهم نیست هر چقدر نظر بدین به وبم، په زیاد باشه چه کم، مهم اینه که پست هارو برای خودم و شما میذارم تا هممون لذت ببریم. خلاصه، بزودی اگه تونستم، حس آهنگ ها و نوشته های کوتاهی که هست رو براتون پست میکنم^^ و شاید بتونم پادکست هم درست کنم اما هنوز آمادگیشو ندارم، اگه مودشو داشته باشم، حتما این کارو میکنم~

    و بعد، اینجا تعداد دنبال کنندگان ۱۰۰ تایی شده، خوشحالم که اینجا هستید، امیدوارم از مطالبی که میذارم  لذت ببرید♡♡

    بریم سر اصل مطلب؛ 

    — از برنامه کینگدام صحبت کنم؟ کیا میبینن؟ آقا عجب برنامه خفنیه :"> هر کدوم اجراشون واقعا خفن و فوق العاده بود، مخصوصا اجرای اسکیز "شین ددو دو ددو دو" که مشاپ گادز منو و DDU DU DDU DU بلک پینکه. شاید باورتون نشه اما همین اجرای اسکیز، باعث شد رایان به اسکیز نوتیص بده و واویلاXD هر چند این برنامه خیلی استرس زائه، منم تن و بدنم میلرزه. کلی فندوم استریم کردن و خسته شدن، حتی خود گروه ها هم خیلی تلاش کردک و خستگی‌ کشیدن، امیدوارم این کینگدام تموم شه و همه استراحت کنن :(

    — از اکسو چی؟ بگم؟ آخ آخ اکسو زندگی منو از این ور به اون ور کرد، چند روزه همش استرس و هیجان دارم، حتی وقتی ساعت نزدیکای ۱۹:۳۰ ئه! روز ۲۵ یا ۲۶ می بود که اون روز یه ماه گرفتگی قراره بود ایجاد بشه، البته ماه گرفتگی کاملی نبود، یه جوری بود که فقط رنگ ماهش عوض میشد، بهش میگن ماه خونین. راس ساعت ۱۵:۳۰ بعد از ظهر به وقت ما، ماه گرفتگی آغاز شده بود و همزمان، چند تا فوتوتیزر تکی از اکسو منتشر کردن، یعنی برگای بقیه ای که برنامه ریزی میکردن، ریخت! واقعا هممون سوپرایز شدیم، حتی وقتی فهمیدیم لی هم تو این کامبک حضور داره :")

    خلاصه، دیشبم یه سایتی داد که توش بازیه، بازی  EXO SHIP SAGA* که بعدا لینکشو میذارم. یه بازی ساده ایه اما به صورت باطنش، پر از تحلیله؛ گفتم تحلیل، یعنی تحلیلای این سریش بقدری ترسناک و گوزپیچ طوره که دیگه نمیخوام بخونمش😂 ولی جدی جدی... این اکسوئه که برای ما، بازی درست میکنه، همین قدر خفن~~

    — از کیپاپم بگم، باتر بی تی اس رو شنیدید؟ ماشالله به هفت اعضای بی تی اس، هر کدوم استایل خیلی خاص و قشنگی داشتن و خوشتیپ شده بودن، خود آهنگم که اوفف... عالیه*-*، و این که لونا کامبک دارههههه!! توایس کامبک دارههههه!! گروه کینگدام هم شاید نشناسینش ولی یه گروه خیلی خفنیه که هر عضوی، یه نقش پادشاه رو داره، خودتون تحقیق کنین تا بهتر متوجه بشید، و این که آره، اونم کامبک دارههههه!! 

    — از خودم؟‌آره، خیلی وقته که بولت ژورنال رو افتتاح کردم و فهمیدم که تزئین کردن و نوشتن تو دین دفتر جادویی، چقدر حس و حال خوبی بهم دست میده!تا الان چهار تا صفحه پر از نوشته و تزئین دارم. خیلی لوازم بولت ژورنال رو ندارم و بجاش، نقاشی های کوشولو  میکشم و روی صفحات میچسبونم، یه نمونشو بهتون نشون میدم~~

    روز چهار مه، درستش کردم و عاشق صفحه اولم*-*

    در مورد امتحانات.... امتحانا سلام میرسونن :| کلا چهار تا امتحان مونده و بعدش خلاص میشممم!! یوهوووو.

    خلاصه، خیلی طولانی شد پستم، پس دیگه ادامه نمیدم- آها راستی، اگه دوست داشتید و تلگرام دارید، بیاین تو این چنلم، اونجا بیشتر پلاسم :>

    https://t.me/sweexot82

    بدرود^^

  • ۷
  • CM. [ ۵ ]
    • Brilli .Shr
    • سه شنبه ۱۱ خرداد ۰۰

    Nothing...nothing

    روز ها برای من عجیب شدن، یه روز ها خوبن و یه روز های دیگه هم بد. هم خندیدم و هم گاهی گریه کردم. هی آسیب میبینم و هی قوی میشم. همچی برام بالا و پایین شده.‌نمیتونم بفهمم که کی قراره زندگیم آروم بشه و تعادل داشته باشه؟ حتی خودمم نمیفهمم که چی دارم مینویسم؛ حرفایی که تو ذهنمه کمی قروقاطی شدن و عجیب مینویسم.

    الان صبحه و گنجشک ها دارن آواز میخونن، من و مادرن بیداریم و بقیه خوابن. امروز امتحان ندارم اما دیروز اولین امتحانمو داشتم. تاریخ! که برام آسون بود و خوب دادم. ولی خیلی مونده تا امتحانای ترم آخر تموم بشه‌ و از شر مدرسه خلاص بشم. 

    اوه راستی! یادم رفت بگم... اکسو کامبک داره! اونم تو ۷ ژوئن، روزی که چانیول برای حمایت بکهیون با یه دست گل‌که ۹۹ تا گل رز صورتی داشت، به اینکیگایو رفت. البته، از شانس گند من، کامبک افتاده تو روز امتحان زبانم، ۱۷ خرداد- با این که خوش شانسم تو بعضی اوقات اما یه وقتا بد شانسم میشم!

    دیگه چی بگم؟ آها... من اینجا احساس غریبی میکنم... پس سلام!

  • ۱۳
  • CM. [ ۱۳ ]
    • Brilli .Shr
    • سه شنبه ۲۸ ارديبهشت ۰۰
    • اینجا جایی هست که از روزهام، فنگرلی کردن‌هام و حرف‌هایی که از قلب و ذهنم میگن، مینویسم. جایی به اسم سرزمین آسمون که وقتی به آسمون نگاه کنی، بیشتر لبخند میزنی. پس اگه داری به آسمون نگاه میکنی، به من فکر کن. :)♡
    ۱۳۹۶.۱.۴
    Post Archive
    a