Spring

منتظر بیدار شدن او هستم.

من می خواهم قلب هایی که از گل رز تشکیل شدن را ببینم.می خواهم مژه هایی که مثل شاخه های گل بلند و باریک هستن را ببینم.حتی ذهن هایی که از گل های فراموشم نکن پر شده اند را هم ببینم.

من منتظر بیدار شدن "بهار"،فصلی که گل ها دوباره متولد بشوند هستم.تو چطور؟تو هم‌ منتظرش هستی؟

#من_نوشته

  • ۳
  • CM. [ ۲ ]
    • Brilli .Shr
    • يكشنبه ۴ اسفند ۹۸

    Heart

    اون سیاه بود و هیچ وقت لبخند نمیزد،مدام اشک میریخت،تپش دلش خیلی کند بود.

    نگاهی به دلی که بزرگ و نورانی بود کردم؛به قدری زیاد بود که دوست داشتم،بخشی از قلبمو به اون بدم.

    به سمتش رفتم و صداش زدم.اون به من نگاه سرد و خشکی کرد.من،با لبخند،بخشی از قلب روشناییم رو بهش دادم؛اون به قلب کوچک و نورانی که در دستم بود،خیره شد.برداشت و روی قلب سیاه و شکسته گذاشت.

    بعد از چند دقیقه،اون کاملا تغییر کرد،حالا صورتش،سرشاز و لبخند شیرین بود.تمام وجودش مخصوصا قلب کوچیکش،روشن شده بود.چشماش در حال برق زدن بود.

    میدونی ادن قلب کوچیکی که بهش دادم،چه چیزی داشت؟

    عشق،محبت،مهربونی:)

    #من_نوشته

  • ۲
  • CM. [ ۵ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۱۸ بهمن ۹۸

    A heart like a red rose

      گل رز.وقتی به یک دسته گل رز خیره می شوم،به طور اتفاقی یاد یکی از دوست هایم می افتم.فردی بود که با همه دوست هایم،متفاوت بود.اصلا آن،انسان نبود!فراتر از انسان؛مثل یک فرشته...آه...نمیدونم چگونه برایش توصیف خوبی برایش بکنم؟

      خیلی دلم میخواست اسم واقعی اش را بدانم.اما نشد.تنها اسمی که از بچه ها شنیده بودم،رزیتا بود.رزیتا...این اسم خیلی بهش می آمد.درست مثل خودش که به زیبایی رز سرخ بود.

      یادم می آمد که وقتی صبح به دبیرستان می رسیدم،رزیتا را می دیدم که یک گل رز دستش بود.چهره زیبایش،سرشار از ذوق و شوق بود.فکر کنم به خاطر گل رز خوشحال بود.چون از کسی شنیده بودم که او شیفته گل رز است.مخصوصا رز سرخ.رزیتا با شدت ذوق و شادی که داشت،سریع دوستش را در آغوش گرفت.دوستش لبخند شیرینی زد و آرام،دستش را روی موهای جوگندمی رزیتا نوازش کرد.

      شاید سوالی برایتان پیش بیاید که آیا من هم به رزیتا،گل رز دادم؟جواب این است:بله!نه یک شاخه،بلکه چندین شاخه گل رز!

      یک،روز،در زنگ تفریح،او را دیده بودم.تنها به نظر میرسید.خیره به شاخه های تیغ داری که گل رز خشک شده اند.احساس کردم که او،ناراحت بود.دسته گل را پشت کمرم قایم کردم تا رزیتا نبیند.صدایش زدم و رزیتا،سریع به من نگاه کرد،چهره اش پر از ناراحتی بود.دلم از دیدن این چهره،فشرده شد و دوست نداشتم او را غمگین ببینم.لبخندی روی لب هایم زدم.نسیم خنک،موهای سیاه بلندم را نوازش کرد،رزیتا بهم گفت که چی شده؟کمی نزدیکش شدم و دسته گل رز را بهش دادم.چشمانش،خیره به دسته گل شد.چشم های کوچکش،درشت شد و مروارید اشک،در چشم هایش آشکار شد.مدام این جمله را تکرار می کرد:خدای من،خدای من!...

      یک دفعه،در آغوش گرم و صمیمی آن دختر گم شدم!از شدت  غافلگیری،مثل مجسمه بی حرکت ماندم.زیر لب یه من میگفت:ممنونم سوفیا.برای همچیز!خیلی خوشحالم کردی!...

      چند سال است که دیگر او را ندیدم.دلم میخواهد دوباره آن دختر را ببینم.آن مثل خواهر بود.مثل فرشته بود.میدانم که قلبش مثل یک گل رز سرخ،شکوفا شده بود و خون در آن جریان داشت.دام میخواهد دوباره آن رزیتا،گل رز کوچک دوست داشتی را ببینم...

    #من_نوشته

  • ۲
  • CM. [ ۲ ]
    • Brilli .Shr
    • چهارشنبه ۹ بهمن ۹۸

    school

      خورشید با این که ظلوع نکرده بود،آسمون رنگ بنفش همراه داشت و ابر های سپیدی به رنگ صورتی در اومده بود.مثل یه نقاشی بود.نقاشی ای که زنده بود.موقع صبح،هوا خیلی سرد تر میشه و کسی نمیتونه این هوای بی رحم یخ کننده تحمل کنه؛درست مثل خودم،منی که دم در حیاط خونه ایستادم تا منتظر اومدن سرویس مدرسه باشم.

      چند دقیقه گذشت ولی اون ماشین لعنتی نیومده بود.مثل خورشید که هنوزم طلوع نکرده بود.عقب و جلو میرفتم و نفس میکشیدم.هر وقت که نفس میکشم،از شدت هوای سرد،بخار میومد.انگار اینجا قطب جنوبه!زیر لب لعنتی گفتم و دیگه صبرم کم کم به اتمام میرسید.این طرف و اون طرفو دیدم،آدما بودن و چند تا ماشین که میومدند و میرفتند.یه کبوتر روی زمین نشسته بود.یه گربه ای بود که رنگ بدنش نارنجی بود  و زیر ماشین نشسته بود.اون گربه مدام به من زل میزنه.نکنه میخواد منو چنگ بزنه؟اوه...نه اینطوریا نیست!

      بازم چند دقیقه گذشت،به خودم میگفتم:خدایا،پس این کی میاد؟...

      دندون هام از شدت یخ زدگیم ،تند تند بهم میخوردن و صدای بهم خوردن دندونامو میشنیدم.بله،تمام وجودم سرد شده و این پالتوی آبی رنگ که تن من بود،مقاومت خودشو از دست داده بود و نتونست از وجودم در برابر سردی،دفاع کنه.نگام به خیابون بود که مدام ماشین ها میومدند و میرفتند.کم کم داشتم از این همه انتظار دیوونه و عصبی میشدم که بلاخره ماشین سرویسم اومد و سر کوچه ایستاد.سریع در خیاط خونه را بستم و به سمت ماشین دویدم.

    ...الان توی کلاسم.کلاسی که توش فقط حرف و حرف و حرفِ بچه هاست.کلاسی که تا آخر زنگ،حرفای معلما،منو خسته و خوابالودم میکنه.کلاسی که نمیشد یه نفسی کشید.همیشه خیره به ساعت میشم تا ببینم که زمان مدرسه تموم میشه تا از این متروکه،خلاص شم.

    #من_نوشته

  • ۱
  • CM. [ ۳ ]
    • Brilli .Shr
    • دوشنبه ۷ بهمن ۹۸

    fake love

    این عشق،دروغین بود.متوجه میشی تمام مدت با کسی که دوستش داری،عاشق تو نبوده.اون،یه عشقی ساخت که پر از فریب بود.تو به ظاهر،قوی هستی،خوشحال و آروم هستیوقتی که تو آسیب دیدی،ناراحت هستی و آروم و قرار نداری.

    تو همیشه فکر میکردی که این عشق برات خوب باشه اما چی شد؟

    جوابش اینه:همچی الکی بود.این عشق دروغین بود!

    تمام مدت تو این گودال عشق الکی بودی و تبدیل به کسی شدی که برات ناآشناس و حتی خودتم نمیشناسی،همیشه به خودت میگی:من کیم؟تو ،منی یا نه؟

    خودتو پیدا کن و بشناس که کی هستی...

    ---------

    امم...احساس میکنم متن بالایی رو جالب ننوشتم._.

    بگذریم،این آهنگFake love از بی تی اسه که خیلی فوق العادس!

    شما اینو دوست دارین؟:)

    ---------

    널 위해서라면 난 슬퍼도 기쁜 척 할 수가 있었어
    널 위해서라면 난 아파도 강한 척 할 수가 있었어
    사랑이 사랑만으로 완벽하길
    내 모든 약점들은 다 숨겨지길
    이뤄지지 않는 꿈속에서 피울 수 없는 꽃을 키웠어

  • ۳
  • CM. [ ۳ ]
    • Brilli .Shr
    • يكشنبه ۶ بهمن ۹۸

    Shy

    واقعا از خودم خجالت میکشم که انقدر احمق بودم درسو خوب نخوندم.لعنت به خودم...

    #حال_من

  • ۱
  • CM. [ ۶ ]
    • Brilli .Shr
    • شنبه ۵ بهمن ۹۸

    butterfly

      این آهنگ،حس پرواز کردن و رسیدن به چیزی که میخوای هست رو نشون میده.چیزی که دوست داری بهش برسی.به عشقت،به هدفت.درسته.شاید ناراحت هستی که با این همه راه های دشوار و طولانی،نمیتونی برسی.اما باید یه امیدی تو وجودت داشته باشه.

      اگه زندگی مثل یه فیلم یا آهنگ یا کتابی که برات کسل کننده و تکراریه،تغییرش بده.خودتو تغییر بده و کسی باش که خودتو دوست داشته باشی و خود جدیدت باشی.

      اگه امیدی تو وجودت هست،قلبت شروع به تپیدن میکنه و دو تا بال روی کمرت به وجود میاد.انگار فکر میکنی یه پروانه هستی!

      برو به جایی که هدفت هست یا به کسی که دوستش داری.

    "مثل یک پروانه پرواز کن"

    ---------

     مگه میشه آهنگ باترفلای لونا رو گوش کنی و لیریکشو نخونی؟

    گروه لونا،کم شناختس و من طرفدارش هستم(یه به عبارتی،اوربیت هستم^^)

    میشه گفت که آهنگاش متفاوته و تئوری های خیلی جالب و متفاوتی تو موزیک ویدیو ها وجود داره.

    butterfly،آهنگی از لونا ست که وقتی گوش بکنی،یه امیدی تو دلت پیدا میشه و لبخند روی لبات آشکار میشه.

    پیشنهاد میشه گوش کنین.خیلی خوبه:"))

    ---------

    넌 마치 fly like a butterfly
    날 멀리 데려갈 wings wings
    이대로 fly like a butterfly
    귓가엔 바람 소리 wing wing wing

  • ۲
  • CM. [ ۴ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۴ بهمن ۹۸

    scary

    در حال فرار کردن بود،فرار از ساختمان متروکه و مرموزی به اسم مدرسه شبانه روزی.از آن جا،نفرت زیادی داشت و وقتی داخل مدرسه بود،نفس کشیدنش برایش سخت می شد.معلم هایشان را مثل جادوگرانی مشکوک و عجیب و غریب می دانست،با چین و چروک های روی صورت معلم ها،چهره خوفناکی به وجود می آورد.

    مدیر مدرسه،آن را غول مخوف می دانست،انگار این غول وحشت میخواد همه دانش  آموزان این مدرسه،مخصوصا آن دخترک را به عنوان غذا،میل کند!

    فضای قدیمی و هولناک،دلش را میگرفت و نمیتوانست با چشم های سیاهی که همواره برق میزد،آن فضا تلخی را مشاهده کند.

    سکوت و تاریکی،ترکیبی بود که برایش ترسناک بنظر می رسید.هیچ کسی حرف نمی زدند یا هیاهو ایجاد نمیکردند.هیچ کسی راه را روشن نمی کردند،فضا را شاد نمی کردند. برای همین،از این گودال ترسناک فرار کرد تا به جایی برسد که برایش دلنواز و آرام باشد.

    همچنان با پای برهنه و لباس خواب بلند سپید که کمی گِلی شده،میدوید تا از آنجا دور شود و دیگر به پشت سرش نگاه نکند.آن جا برایش کابوس بود!

    یاد حرف های مادری که چند سال است در کنارش نبود،می افتد که می گفت:«برای این که میخوای زندگی داشته باشی،از سیاهی فرار کن.سیاهی،از ناامیدی،ترس و خوف،اشک هایی که از غم میریزند،حس های بد مثل شکست و آزار و اذیت تشکیل شده است.اگه آنجا بودی،فرار کن!».

    #من_نوشته

  • ۱
  • CM. [ ۲ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۴ بهمن ۹۸

    UN village

      شب،چیزیه که همه جای دنیا تاریکه و ما با هر چیزی که دم دستمونه،از حالت تاریکی در میاریم.نه فقط با یه لامپ معمولی،بلکه با روشن شدن نور قلب من و تو،شب رو روشن تر از شب های دیگه میکنیم.وقتی شب میشه و دنیا سیاه میشه، تو کنار من میشینی و شب متفاوتی رو برام میسازی.تو،منو به یه جایی میبری که از هر جایی نورانی تره تا شب رو درخشان تر کنه.

      شب، چیزیه که همه خوابن و فقط من و تو بیداریم.شاید تا صبح چشم هامون باز باشه تا کنار هم،مهتابی که رخ کاملش و نشون میده رو ببینیم.روحیه هامون آرومه و احساس خوبی میکنیم.به چشمایی که مثل ستاره ها برق میزنه،نگاه میکنم و میفهمم چی میخوای بگی.

      شب،چیزیه که هر صدای دلنوازشی مثل صدای تو،میشنوم.فکر میکنم تو کنار منی و اینو برام میخونی.با نغمه های تو که منبع آرامش و عشقه،گوش میکنم و احساس میکنم قلب ضعیفم،کم کم قوی میشه و ضربان قلبم تند میشه و نورانی تر میشه.

      تو بهم قدرت میدی که همیشه زنده باشم.

    --------

     خدایش من دیگه نمیتونم از این یو ان ویلج لعنتی سیر بشم.

    آهنگ UN Village،از بکهیونه که وقتی شروع به خوندن میکنه،خودمو میکشم و چنگ میزنم و فاز فن گرلیم میاد بالاXDچی کار کنم دست خودم نیست.یه وقتایی هم باهاش میرقصم بعد مامانم تا منو ببینه میخنده:|XD

    پیشنهاد میکنم،موقع شب،اینو گوش کنین و تو عمق آرامش این آهنگ غرق بشید،مثل من:)))

    --------

    이미 알고 있었다고 해도
    처음 느끼는 기분으로
    널 리드할게 lean on me
    나에게만 너의 특별한 시간을
    보낼 수 있는 자격이 있단 걸 난 알아
    I know that, I know that, I know
    그래 우린 지금

     

  • ۱
  • CM. [ ۱ ]
    • Brilli .Shr
    • پنجشنبه ۳ بهمن ۹۸

    tears on my face

    یک رودخانه است به نام اشک،که همیشه در صورت من،در حال خوش و یا غم،جاری است.

    تا کی باید گریه کنم؟...

    #من_نوشته

  • ۱
  • CM. [ ۱ ]
    • Brilli .Shr
    • پنجشنبه ۳ بهمن ۹۸
    • اینجا جایی هست که از روزهام، فنگرلی کردن‌هام و حرف‌هایی که از قلب و ذهنم میگن، مینویسم. جایی به اسم سرزمین آسمون که وقتی به آسمون نگاه کنی، بیشتر لبخند میزنی. پس اگه داری به آسمون نگاه میکنی، به من فکر کن. :)♡
    ۱۳۹۶.۱.۴
    Post Archive
    a