۱۲۰ مطلب با موضوع «جعبه اتفاقات» ثبت شده است

So...back?

سلاممم :))) بلاخره طلسم بیانو کشوندم یوهاهاهاها!

بله بله، گشادیم و تلگ نمیذاشت یه پست تو بیان بذارم :-: خوبید؟ خوشید؟

حقیقتش نمیدونم از کجا شروع کنم، از چی بگم؟ از برگشت کیونگسو و‌ لایو سوپرایزیش با مهمونی سهون بگم یا از خودم؟ نمیدونم، ایده ای ندارم...

*فکر‌کردن*

خب یه کمی از خودم بگم. بلاخره دی ماه لعنتی تموم شد و هنوز که هنوزه خبری از کارنامه نیست...نگرانم شت :-: و میدونین یه ماه کامل امتحان داشتیم، اصلا نفهمیدم چجوری شروع شد، چجوری تموم شد! خلاصه هیچی...

اما بذارید از گوشی خودم‌ بگم که داشت جون میداد :" یعنی چجوری بگم...چند روز پیش صبح خواستم برای کلاس آماده شم که یهو گوشیم ری استارت شد، فقط یه بار تو یه روز اینطوری شد. روز های دیگشم یا یبار ری استارت میشد یا دو سه بار! چه موقعی اینطوری میشد؟ یهو یه پیام میومد که "برنامه فلانی متوقف میشه" تا بخوام ردش کنم یهو ری استارت میشد :< اعصابم داغون شده بود، هی حرص میخوردم سرش...آخرم بردیم تعمیرگاه،دیدن‌ویروسی شده و ویروس هار  کشتن و بعد بهم دادن، ولی باز ری استارت شد و برنامه ها هی هنگ میکرد.‌دوباره بردیمش تعمیرگاه و حدودا دو سه روز طول کشید. مشکل‌ اصلیشم بورد/بُرد دستگاه بود که عوضش کردن. آخرم خداروشکر گوشیم سالم سالم شد.‌

پ.ن: البته بگم‌ گارانتی داشتم :"

یعنی داشتم دق میکردم...هی میترسیدم که نکنه بسوزه یا چیزی.اما الان گوشین بهتر و خوب شده و دارم سعی میکنم یه کمی رعایت کنم :>

+ متوجه این که کیونگسوم برگشت و یهو لایو سوپرایزی گذاشت؟ عاه نمیدونم انقدر سافت و کیوت شده بود که انگار یه پسر بچه پنج سالس ㅠ–ㅠ و خب، خبرم دارین که قراره آلبوم سولو منتشر کنه واهایی! البته نمیدونیم قراره سبک یا تمش چجوری باشه باید صبر کرد!

+آلبوم ژاپنی بکهیون رو گوش کردید؟ وای وای ژاپنی خوندن بکهیون برای من خیلی سکسیه خدایا ㅠㅠ ولی دقت کردین آهنگ دراون... در واقع مثل آهنگ استی آپه؟ :] دیگه خودتون میدونین یتیتتیتین. ولی جدا ترکاش عشقن*-* قلبم برای این آلبوم!

+باستد سه رو دیدین یا نه؟ از اونجایی که کلا باستد تموم شده دلم برای کارآگاه سهونی تنگ میشه، ولی دقت کردین تو قسمتای اول، هنوز هیچی نشده هونهو مومنت دادن؟سهون اصن دست سوهو رو ول نمیکرد، انگار داشتم کیدراما میدیدم با اسم " هرگز دستتو ول نمیکنم" :") تفاوت قدیشون، کلشون، این که بهم میچسبن... آقا ولم‌کنین قلبم براشوننن ㅠㅠ

+دیگه میدونین که من استی ام و عاشق این گروهم ㅠㅠ والله خیلی گوگولی و خفنن! مکنه آن تاپ رو دیدین؟ وای وای من اصن مردم از خنده XD نمیدونین چقدر باحاله! حتما ببینید!! "اسکیزو" رو چی؟ وای وای شخصیتاشون شکل خود ظاهرشونن مثل کاراکتر هان جیسونگ، که لپش‌مثل لپ هان جیسونگه ㅠㅠ قلبم قلبم...

+بلاخره اکسو بعد از یه مدتی اکسو رو دیدیم، البته بهتره بگم، پارک فمیلیXD (یعنی کای و سهون میشن بچه چانبک سنسسن) همشون میدرخشن وای وای، گیسو کمند سهون یه طرف، کیوتی کای یه طرف، خوشگل بودنای چانبکم یه طرف، حتی کنار هم نشسته بودن وای ㅠㅠ اولین بار که عکسو دیدم یهو قلبم یه جوری شد، نمیدونم... یا قلبم گرفت یا ایستاد XD نزدیک بود بمیرم سنسنسن. ولی خیلی ذوق کردم وای...

+میگم کیا تروبیوتی دیدن؟ من هی دوست دارم ببینم به هوای این یئوپ و اونوو ولی گشادی میذاره؟ نه! ولی خدایی سئوجون(این یئوپ) و سوهو(اونوو) چقدر بهم میان سنسنسنXD برای همین شیپ میکنم~ 

+ خب خیلی حرف زدم---

ولی یه چیزی بگم، یه چالشیه که تو وب سیس یومیکو دیدم و گفتم چطوره انجامش بدم هیهیه.‌پس برین ادامه مطالب!

  • ۹
  • CM. [ ۱۶ ]
    • Brilli .Shr
    • پنجشنبه ۲۳ بهمن ۹۹

    Bored and unmotivated

    سلام. من "سحر خوش ذوق و کیوت" نیستم؛ دیگه تبدیل شدم به "سحر بی حوصله و بی انگیزه"...عجیبه نه؟ =)

    نمیدونم و نمیفهمم که چرا اینطوری شدم؟ شاید حدساتون این باشه که "به خاطر این که چانیول نیست؟" یا "مدرسه و درس و امتحانای ترم؟" یا "کرونا و قرنطینه؟" یا غیره...باید بگم بله، شامل اینا هم میشن.

    من یه جورایی روحم خسته شده، از پس این همه امتحانای ترم، دلتنگی، خونه موندن و خیلیای دیگه بر نمیاد.همیشه سعی کردم‌خوب باشم اما، این بی حوصلگی و بی انگیزه بودن، کاری با من کرده که نمیتونم خوب بشم... اگه بی حوصلگی و بی انگیزه بودن یه نوع بیمار بود، پس میتونم بگم که : من به بی حوصلگی و بی انگیزه مبتلا شدم، مثل یه میکروب میمونه، تموم وجودم و روحمو سیاه و کثیف کرده... خدای من حتی نمیفهمم چی دارم میگم!!

    تازگیا هم نمیتونم با بچه ها حرف بزنم، احساس میکنم که کلمه ها و جمله های حرفامو گم کردم...نمیدونم چجوری بگم، چجوری بیانش کنم...حس میکنم دارم کم حرف میشم... حتی وقتی میخوام یه داستانی چیزی بنویسم حس میکنم کلیشه طور مینویسم. حتی حرفام ‌هم کلیشه این. عجیبه نه؟...

    نمیدونم...نمیدونم چی کار کنم... ای کاش میتونستم از شر بی حوصلگی‌ و بی انگیزه خلاص شم و سرحال بشم...

    میدونم حرفام "عجیب" و‌ چرت بود اما لازم بود بگم و خالی شم...

    سو...فعلا :)

  • ۹
  • CM. [ ۱۱ ]
    • Brilli .Shr
    • چهارشنبه ۲۴ دی ۹۹

    Happy new year 2021

    سال ۲۰۲۰ سالی بود که کلی اتفاقای بد و خوبی داشت،اتفاقا بدی که خیلی زیاد بودن، باعث شد سال ۲۰۲۰ رو سال عجیب و بدی بدونن،مثل اومدن کرونا تو کل جهان و یه سری اتفاقای دیگه.
    اما فقط اینا نیستن،ما اتفاقای خیلی خوبی داشتیم،چه تو زندگیمون چه تو جاهای مختلف.مثل سولو های اعضای اکسو که خیلی متفاوت و خاص بودن،حرف های قشنگشون،مومنت های زیبای چانبک(از جمله مومنت بیون کندی و پارک لوییㅠㅠ) و...
    درسته آخراش یه ذره بد شد اما خب،به اسپویل بکهیون فکر کنین،گفته بود که قراره وجد جدیدی از اکسو تو سال ۲۰۲۱ داشته باشیم خب این یعنی ممکنه کامبک داشته باشیم.نمیدونم ۲۰۲۱ قراره سال خوبی باشه یا نه اما اکسو قراره کاری کنن و سال ۲۰۲۱ رو زیبا تر کنن.مثل برگشت کیونگسو از سربازی،کنسرت بکهیونی،اون برنامه قانون جنگل که چانیول حضور داره و و و خیلی چیزای دیگه.
    در آخر،امیدوارم هر جا که هستین در کنار دوستاتون،خانوادتون شاد باشید و همیشه قلبتون روشن باشه،غذا های خوب بخورین،کلی چیز های جدید یاد بگیرین،همیشه امید داشته باشید و شاد باشید و امیدوارم سال ۲۰۲۱،سال خوبی برای همتون،مخصوصا خودم باشه♡
    بیاین داستان سال ۲۰۲۱ رو با خودمون شروع کنیم.سال نو بر همه شماها و مردم دنیا مبارک..‌

    پیام تبریک سال نو اعضای اکسو.اوتی ناین♡
    •HAPPY NEW YEAR 2021•

    پ.ن:ببخشید زیاد نمیام به وبتون سر بزنم و این حرفا،به هر حال سعی میکنم‌بیشتر پست بذارم.دوستتون دارم♡

  • ۱۲
  • CM. [ ۷ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۱۲ دی ۹۹

    12 December

    ۱۲ دسامبر برای ما چجوری بود؟

    روز زیبایی بود و حتی متفاوتم بود چون شیومین هیونگ لایو بازگشتشو برگزار کرده بود،بهمون گفت که "اکسوال دلم براتون تنگ شده بود"،کای هم با یه کیک سوپرایزش کرد :) دقیقا یه روز موقع رفتن به سربازی شیومین که سال ۲۰۱۹ بود که یه کامنتی برای شیومین گذاشت:

    ترجمه کامنت کای (ترجمه از چنل ورلد اکسو)

    "معذرت میخوام نتونستم بیام هیونگ ، ما صبح تلفنی حرف زدیم ، تو توی فکرمی ، به سلامت برگرد ، من اولین نفری خواهم بود که به ملاقاتت میام ، دوستت دارم❤️"

    و حالا تو روز ۱۲ دسامبر ۲۰۲۰ به حرف "من اولین نفری خواهم بود که به ملاقاتت میام" رو عمل کرد و اون اولین نفری بود که شیومین هیونگ رو بعد از ۵۸۰ روز ملاقات کرد و سوپرایزش کرد♡بکهیونم به خاطر کارش نتونسته به لایو بیاد اما یه توییت زد و گفت "مینسوکا دلم برات تنگ شده بود!" و کای هم توییت بک رو برای شیومین خوند :)شیومین هم آهنگ You رو خوند،هدیه ای که قبل از سربازیش بهمون داده بود و حالا دوباره اون آهنگو برای ما اکسوالا میخونه.

    برامون نامه نوشت،نامه ای که پر از عشق و محبت وجود داره:

    سلام اکسوالایی که هم نسل من هستین~ 
    سلام اکسوال.. حالتون خوبه؟؟ شما خیلی صبر کردین؟ 
    بقیه میگن که زمان خیلی سریع میگذره، فکر کنم فقط ماییم که توی یه گذر زمان متفاوت زندگی میکنیم ㅋㅋㅋ ممنون اکسوال که تحمل کردین و منتظرم بودین♡ 
    شما نمیدونین اینکه کسی منتظرتون باشه چه قدرتی به آدم میده و اینمدت فرصتی بود که من اینو حس کنم.. شیوییت تایم رو یادتون هست؟ من هنوز اون لحظه رو یادم نرفته.. الان که بهش فکر میکنم، ما اونموقع خیلی گریه کردیم، اما (الان) بازم همدیگه رو میدیدم.. درسته؟ حتی الانم بدنم تمام اون احساساتی که اکسوال اونموقع بهم داد رو به یاد داره.. با تشکر از شما من تونستم مدت زیادی تحمل کنم.. ممنونم~♡
    برای جبرانش، من برای هممون سخت آماده میشم تا در آینده، زمان‌ خوش بیشتری رو بگذرونیم.. دلیلی که من میتونم روی استیج بایستم، دلیلی که من بخاطرش آرزو میکنم تا روی استیج بایستم، همه‌اش اکسواله.. همه‌اتون این رو میدونین، درسته؟ (خیلی خوب مشخص بود؟ ㅋㅋ) من دفعه بعد که هم رو دیدیم، چک میکنم که شما چقدر روشن و درخشانین~ حواسم هست که چک کنم! با اینکه اینو قبلا هم گفتم، من میدرخشم چون اکسوالا خیلی میدرخشنن! با اینکه خیلی احساسی به نظر میاد، من میخواستم چک کنم که همه این مدت خوب زندگی کرده باشن.همینطور، بیاین خوشحال و سالم زندگی کنیم >.< به عنوان خاتمه‌اش، دلم براتون تنگ شده بود و میشه اکسوالا..!

    ••••
    منبع و ترجمه از چنل : EXO_Gods

    یه چیزی که فهمیدیم،این بود که هر چقدر سختی بکشی،صبر کنی و تحمل کن،آخرش نتیجه خوبی داره یعنی بعد از سختی،میرسی به مراحل آسونی،یا به قول خود شیومین هیونگ"سختی ها تموم شده،خوشحالی از الان شروع شده".پس بدونین که ما صبور ترین و قوی ترین فندوم هستیم یعنی اکسوال ها♡

  • ۷
  • CM. [ ۷ ]
    • Brilli .Shr
    • دوشنبه ۲۴ آذر ۹۹

    Our birthday

    "این عکس ارتباط خاصی به پست تولدم نداره ولی چون عکس قشنگیه گذاشتم!"

    -این عکس برای روز اول اجرای کای با دنسر ها در موزیک بنک-

    وقتی روز تولدشون میرسه و میبینن یه سال از عمرشون اضافه میشه با خودشون میگن: "آه...پیر شدم."منم قبلا اینو میگفتم ولی الان نه.این که یه سال به عمرم اضافه بشه،حس پیری بهم دست نمیده،بلکه بهم حس اینو میده که زنده ام و واقعا دارم نفس میکشم و هنوزم در کنار خانوادم و دوستام زندگیمو میکنم.

    بریم ادامه مطالب~

  • ۹
  • CM. [ ۱۳ ]
    • Brilli .Shr
    • دوشنبه ۱۷ آذر ۹۹

    Goodbye mihanblog

    ۳۰‌آبان | میهن بلاگ
    کاربران و همراهان قدیمی و جدید میهن بلاگ، سلام
    از اینکه مجبور هستیم به زودی از شما خداحافظی کنیم متاسفیم.
    دشواری نظارت بر محتوا و نظرات سایت ، قدیمی شدن نرم افزار سایت و عدم وجود توجیه کافی برای سرمایه گزاری مجدد جهت خرید سرورهای تازه و تولید نرم افزار جدید ما را مجبور به اخذ این تصمیم کرد.
    از کاربران محترم خواهشمندیم تا تاریخ ١٥ آذرماه درصورت علاقه از محتوای خود پشتیبان و یا کپی بردارند. در تاریخ ١٥ آذر سرورهای سایت خاموش خواهند شد.
    از همراهی شما در سالهای طولانی زندگی سایت میهن بلاگ متشکریم و امیدواریم سایر سرویس های ایرانی پاسخگوی نیاز کاربران عزیز ما باشند.
    سایت میهن بلاگ (رسانه فروردین)

     

     

     

     

    چطوری من خاطراتی که داشتمو ول کنم؟چهار پنج ساله باهاش خاطره داشتم و حالا...میهن بلاگ برای همیشه بسته میشه.زیادی غم انگیزه.بدتری خبری بود که شنیدم...

  • ۱۴
  • CM. [ ۱۴ ]
    • Brilli .Shr
    • چهارشنبه ۵ آذر ۹۹

    How are my days?

    سلام^^خوب بلاخره میخوام حرف بزنم،نمیدونم حرفایی که قراره بزنم قراره طولانی باشه یا نه،ولی خوب،من سعی میکنم چیزایی رو بگم که مربوط به روز هایی که گذشتن بگم.در ضمن،شاید یه روز دیگه اون چالش من ۸۰ ساله رو انجام دادم.کلی حرف‌هست که قراره بنویسمشون^^~

    برین ادامه مطالب♡

  • ۶
  • CM. [ ۲ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۳۰ آبان ۹۹

    A sheet of history for the future

    چانبکم :")

    –––––––

    -قبلا دنیا چجوری بود؟

    +همونجوری بود ولی،انسان ها بیشتر بهم نزدیک تر بودن.

    -الان چطور؟چرا نزدیک هم نمیشن؟

    +چون که یه چیز عجیب تو کل دنیا اومده که باعث میشه انسان ها از هم دور شن، درست مثل دیواری که بین دونفر ساخته شده...

    #من_نوشته

    قبل از اومدن تو این دنیا،همچی خوب بود،با وجود مشکلات مختلف تو چند تا کشور در جهان،انسان ها کنار هم بودن و اوقات خوشی رو میگذروندند.مهمونی،جشن های مخلتف،دورهمی ها،کنسرت ها و خیلی چیزای دیگه.ارتباط انسان ها مثل یه طناب بود،طنابی که هیچ‌گره ای وجود نداشت.اما...

    متوجه شدیم که یه ویروسی به اسم کوبید ۱۹ یا بهتره بگم "کرونا" به این جهان تلخی و شیرینی اومده بود و همچی تلخ تر شد.مردم ترسیدند،فکر کردن آخرالزمانه.فکرشو نمیکردن که امسال یعنی سال ۲۰۲۰ انقدر بد باشه.همه مشغول خریدن ماسک و ضد عفونی بودند،از این ترسیدند که نکنه یهو مریض بشن و مبتلا به کرونا شن.اون ها ترسیدند،شماها ترسیدین،ما ها ترسیدیم،اون ترسید،تو ترسیدی و من ترسیدم.از این که مریض بشیم.

    دنیا که تلخی و شیرینی بود،با اومدن این ویروس،دنیا تلخ تر از همیشه شد.خیلیا مریض شدن و مردن،یه سری آدما انقدر بیخیال اند که راحت و بدون رعایت بهداشتی،بیرون بودن،یه سری آدمای دیگه هم خونه نشین شدن و کل کاراشونو تو خونه انجام میدن،هر چند اونا دلشون میخواد برن بیرون ولی نمیشه،اونا نمیتون برن بیرون،خونه براشون تبدیل به یه زندون شده.برای همین،ارتباط انسان سخت تر شد،مثل طنابی که پر گره های سفته که باز کردنش خیلی سخته!

    کرونا،همچیز رو گرفته بود،انسان هایی که ضعیف بودن،زن،مرد،کودک و مسن.فرقی نمیکنه که چی باشه و کی باشه.مهم اینه که اونا انسان بودند و تو دام مریضی افتادند و در آخر،به آسمون ها پرواز کردند و نه فقط انسان‌هارو گرفت بلکه این دورهمی ها،جشن ها و غیره رو گرفت.همچی رو تغییر کرد که باعث شد مثل سابق نباشیم.با این مشکل بزرگ و جهانی،یه کمی بهش عادت کردم.

    ولی کرونا یه چیزی رو بهمون یاد داد،این‌که یه وقتا،زمانو هدر میدیم،قدر روزای خوشی که داشتیم رو ندونستیم،قدر کنار هم بودن و هر چیزی‌که فکرشو بکنین...

    معلوم‌نیست که کی از اینجا میره،کی این مشکل تموم میشه.فقط خدا میدونه.ما نمیدونیم :)...باید صبر کرد.صبر،صبر و صبر...

    #من_نوشته

    —————————————————

    سلامی دوباره^^ بلاخره بازم پست گذاشتم،قطعا خبر دارین که سیس یومیکو یه چالشی رو درست کرد که موضوع جالبی داره،موضوعی که باهاش درگیری داریم.بله! کرونا :) برای این که بیشتر در مورد این چالشو بدونین،اینجا کلیک کنین^^

    در آخر از سیس یومیکو تشکر میکنم بابت دعوتش :")

    از سه نفر دعوت میکنم>< :

    آکی سان / سارا / سونیا

    فعلا^^

  • ۷
  • CM. [ ۶ ]
    • Brilli .Shr
    • دوشنبه ۱۹ آبان ۹۹

    Web writing

    زمان زود میگذره.خیلی زود.شاید بگین که "نه!زمان خیلی کند میگذره" ولی اینطوری نیست.یه نگاهی به اولین وبلاگی که داشتین نگاه کنین.ببینید که چند ساله از روزی که اولین‌پستو می نوشتین میگذره؟دو سال؟سه سال؟چهار سال؟پنچ‌سال؟شایدم...ده سال؟ =)وقتی میبینید چند ساله دارین وب نویسی میکنین،میبینید که چقدر زمان زود میگذره،بدون این که ما بفهمیم.چون ما زیاد به سریع گذشتن زمان توجهی نداشتیم...
    اما سوال اینجاست.سوال اینه که : در مورد چی صحبت میکنم؟مشخصه :)...روزی که وب نویسیمو شروع کردم.
    نمیدونم...اون موقع قبل از شروع وب نویسیم،عاشق سونیک* بودم.عکساشو توی گوگل سرچ میکردم.تو سایت دویانت آرت* هم فن ارت های سونیک و چند تا کاراکتر های دیگشم میدیدم و کیف میکردم.یه وقتا تو اینترنت،توی وبلاگا میگشتم،بیشتر وب ها در مورد سونیک بود چون یا سریا فنشون بودن.یه سری داستان مینوشتن که توش کاراکترای سونیک و کاراکتر های خیالی خودشون بودن.منم با خودم گفتم که خوب منم میخوام یه شخصیت خیالی داشته باشم.XD
    اون روز شخصیت خیالیمو خلق کردم.قبلا اسمش همون اسم واقعی خودم بود،یعنی سحر.خدای من...انقدر من جاهل بودم که نگوXDفکر میکردم‌من همکن شخصیت خیالیم...اوف...نمیخوام زیاد درمورد جاهلیتیم صحبت کنم.
    اون روز دیگه وبمو زدم نصف شبی،همه خواب بودن و فقط و فقط من بیدار بودم.بعد از شانس بدم‌میخواستم یه پست بزارم که متن زیادی داشته باشه ولی چون که نتمون کم بود،مجبور شدم در حد دو سه جمله بنویسم.و این شد اولین‌پست بنده ^^.بعد از شروع وب نویسیم،در کنارش نقاشی میکشیدم،همش پست میزاشتم.داستانا خیلییی چرت و پرت میزاشتم و آخرش میگفتم"پنج تا نظر باشه ادامشو میزارم"...خدایا =))...یه وقتا انقدر چرتو پرت میگفتم برای خودم.انگار من دیوونه بودم.سه سال تو اولین وبم که آدرسش ایران سحر بود فعال بودم.تو این‌پنج سال،کلی خاطرات خوب و بدی داشتم،میخندیدیم،ناراحت میشدم،و کلی حرف میزدیم.
    تا پارسال از اولین وبم بدم میومد ولی الان دوستش دارم،چون‌ اونجا کلی خاطره داره.البته خاطره با چاشنی‌جاهلیت :)))...
    پنج ساله دارم وب نویسی میکنم،و این باعث شد حرف هایی که بیان کردنش برام سخته رو تو یه جا مینویسم.وب نویسی یه جورایی حس خوب و آرامشی میده و من‌دوست دارم‌ تا سال های آینده به این کار ادامه بدم.با خیلیا دوست شدم،یه سری هارو از دست دادم.یه سری ها موندن و هنوزم کنار من هستن. هنوزم دور هم‌جمع‌میشیم ولی دیگه مثل قدیم ها نیست...و هممون دلمون برای دورهمی های قدیمی امون تنگ میشه...
    در آخر،به این کار ادامه خواهم داد.به نوشتم ادامه خواهم داد.در هر شرایطی،بازم مینویسم. :)
    ۹۹/۶/۱۱
    پ.ن:یه چیزی یادم اومد که پارسال تو وب اسکای لند تو میهن بلاگ،یه پست در مورد سالگرد وب نویسیم گذاشته بودم که چهار سال از روزی که وب نویسی رو  شروع کردم میگذشت اما اشتباهیی نوشتم پنج سال...چه سوتی بدی دادم :||در اصل تو سال ۱۳۹۸ چهار سال از نوشتنم میگذشت.
    پ.ن۲:و وب میهن بلاگ اسکای لندم چند ماه پیش سه سال شده :)))
    ———
    کلمه های ستاره دار:
    • سونیک:سونیک‌ جوجه تیغی (sonic the hedgehog ) از جمله سری بازی ویدیویی معروفه که توسط سگا ساخته شد.
    دویانت آرت: برنامه deviantart یه شبکه اجتماعیه  که اونجا آثار های هنری گذاشته میشه مثل عکاسی،نقاشی و چیزای دیگه.و این‌که سایتم داره البته فکر‌کنم باید فلفل شکن‌روشن کنین.برای رفتن به سایت کلیک‌کنین.

     

  • ۸
  • CM. [ ۸ ]
    • Brilli .Shr
    • سه شنبه ۱۱ شهریور ۹۹

    EXO-L

    من تو یه دنیا شلوغ و بی رحم زندگی میکردم دنیایی که پر از آدم های عجیب اونم با حرف های بزرگانه و خسته کننده و تکراری داشتن،چهره های جوون ها و نوجوون ها،پر از غم داشتن.همجا سیاه و سفید بود،مثل فیلم های قدیمی و کهنه سیاه و سفید.تو این دنیا،جنگ،دعوا،دشمنی،گریه،ناراحتی و مشکلات وجود داشت؛با تمام این ها،باعث میشد کم کم از زندگی‌ناامید میشدم تا این که...
    یه روزی با گروهی آشنا شدم که قدرت داشتن،نه فقط قدرت جادویی،بلکه قدرت های خاصی داشتن،قدرتی تو صداشون،رقص هاشون و استعداداشون داشتن که وقتی میشنیدم و میخوندم و نگاه میکردم،احساس میکردم دارم بال در میارم،اعتماد به نفسم بالا اومده و کلی امید بدست اوردم!و بعد دیدم که زندگیم در حال تغییر دادن بود،یه تغییر خوب.متوجه شدم که همه اعضاهاشون،به فن هاشون عشق میورزیدن و کلی بهشون انگیزه میدادن.بعد از اون،وارد دنیایی شدم که پر از خوشی و امید داشت،چهره های پیر و جوون پر از شادی بود و چشماشون از شادی برق میزدند،میخندیدن و میرقصیدند،باهم دیگه اتحاد میشدند تا مشکل رو درست کنن و همه فریاد میزدن:
    "ما یکی هستیم!اکسو،بیا عشق بورزیم!!"
    و دستاشونو به شکل حرف "ال" کردن...درسته...اون آدما،اکسوال بودند که هوای اعضای اکسو رو داشتن و با عشق اونارو حمایت میکردن و لایک استیک که آرم اکسو داشت و رو تکون میدادن و باهم یکی میشدند و آهنگ رو تمام جونشون میخوندند.
    میدونین.رابطه اکسو و اکسوالا یه رابطه جدا ناپذیره،هیچ کسی یا هیتری نمیتونه رابطه این دو تا رو قطع کنه چون رابطشون خیلی قویه.تا وقتی که زنده هستن،کنار هم میمونن و با هر شرایطی،اکسو رو دوست دارن و هر نه نفر رو استن میکنن.
    راستی!منم یه اکسوالم.در دنیا اکسوال ها که کلی امید و شادی وجود داره،و تمام وجود،افتخار میکنم که فن گروهی شدم که باعث شد زندگیم تغییر کنه و کلی انگیزه بگیرم! و من تا آخر عمر،کنارشون میمونم و از صمیم قلب بهشون عشق میوزرم!
    تولدمون مبارک :)))))♡♡♡♡
    —سحر شالی
    ۲۰۲۰/۸/۵
    روز اکسوال♡

    برین ادامه مطالب!

  • ۸
  • CM. [ ۲۱ ]
    • Brilli .Shr
    • چهارشنبه ۱۵ مرداد ۹۹
    • اینجا جایی هست که از روزهام، فنگرلی کردن‌هام و حرف‌هایی که از قلب و ذهنم میگن، مینویسم. جایی به اسم سرزمین آسمون که وقتی به آسمون نگاه کنی، بیشتر لبخند میزنی. پس اگه داری به آسمون نگاه میکنی، به من فکر کن. :)♡
    ۱۳۹۶.۱.۴
    Post Archive
    a