۱۰۶ مطلب با موضوع «جعبه اتفاقات» ثبت شده است

Our birthday

"این عکس ارتباط خاصی به پست تولدم نداره ولی چون عکس قشنگیه گذاشتم!"

-این عکس برای روز اول اجرای کای با دنسر ها در موزیک بنک-

وقتی روز تولدشون میرسه و میبینن یه سال از عمرشون اضافه میشه با خودشون میگن: "آه...پیر شدم."منم قبلا اینو میگفتم ولی الان نه.این که یه سال به عمرم اضافه بشه،حس پیری بهم دست نمیده،بلکه بهم حس اینو میده که زنده ام و واقعا دارم نفس میکشم و هنوزم در کنار خانوادم و دوستام زندگیمو میکنم.

بریم ادامه مطالب~

  • ۹
  • CM. [ ۱۳ ]
    • Brilli .Shr
    • دوشنبه ۱۷ آذر ۹۹

    Goodbye mihanblog

    ۳۰‌آبان | میهن بلاگ
    کاربران و همراهان قدیمی و جدید میهن بلاگ، سلام
    از اینکه مجبور هستیم به زودی از شما خداحافظی کنیم متاسفیم.
    دشواری نظارت بر محتوا و نظرات سایت ، قدیمی شدن نرم افزار سایت و عدم وجود توجیه کافی برای سرمایه گزاری مجدد جهت خرید سرورهای تازه و تولید نرم افزار جدید ما را مجبور به اخذ این تصمیم کرد.
    از کاربران محترم خواهشمندیم تا تاریخ ١٥ آذرماه درصورت علاقه از محتوای خود پشتیبان و یا کپی بردارند. در تاریخ ١٥ آذر سرورهای سایت خاموش خواهند شد.
    از همراهی شما در سالهای طولانی زندگی سایت میهن بلاگ متشکریم و امیدواریم سایر سرویس های ایرانی پاسخگوی نیاز کاربران عزیز ما باشند.
    سایت میهن بلاگ (رسانه فروردین)

     

     

     

     

    چطوری من خاطراتی که داشتمو ول کنم؟چهار پنج ساله باهاش خاطره داشتم و حالا...میهن بلاگ برای همیشه بسته میشه.زیادی غم انگیزه.بدتری خبری بود که شنیدم...

  • ۱۴
  • CM. [ ۱۴ ]
    • Brilli .Shr
    • چهارشنبه ۵ آذر ۹۹

    How are my days?

    سلام^^خوب بلاخره میخوام حرف بزنم،نمیدونم حرفایی که قراره بزنم قراره طولانی باشه یا نه،ولی خوب،من سعی میکنم چیزایی رو بگم که مربوط به روز هایی که گذشتن بگم.در ضمن،شاید یه روز دیگه اون چالش من ۸۰ ساله رو انجام دادم.کلی حرف‌هست که قراره بنویسمشون^^~

    برین ادامه مطالب♡

  • ۶
  • CM. [ ۲ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۳۰ آبان ۹۹

    A sheet of history for the future

    چانبکم :")

    –––––––

    -قبلا دنیا چجوری بود؟

    +همونجوری بود ولی،انسان ها بیشتر بهم نزدیک تر بودن.

    -الان چطور؟چرا نزدیک هم نمیشن؟

    +چون که یه چیز عجیب تو کل دنیا اومده که باعث میشه انسان ها از هم دور شن، درست مثل دیواری که بین دونفر ساخته شده...

    #من_نوشته

    قبل از اومدن تو این دنیا،همچی خوب بود،با وجود مشکلات مختلف تو چند تا کشور در جهان،انسان ها کنار هم بودن و اوقات خوشی رو میگذروندند.مهمونی،جشن های مخلتف،دورهمی ها،کنسرت ها و خیلی چیزای دیگه.ارتباط انسان ها مثل یه طناب بود،طنابی که هیچ‌گره ای وجود نداشت.اما...

    متوجه شدیم که یه ویروسی به اسم کوبید ۱۹ یا بهتره بگم "کرونا" به این جهان تلخی و شیرینی اومده بود و همچی تلخ تر شد.مردم ترسیدند،فکر کردن آخرالزمانه.فکرشو نمیکردن که امسال یعنی سال ۲۰۲۰ انقدر بد باشه.همه مشغول خریدن ماسک و ضد عفونی بودند،از این ترسیدند که نکنه یهو مریض بشن و مبتلا به کرونا شن.اون ها ترسیدند،شماها ترسیدین،ما ها ترسیدیم،اون ترسید،تو ترسیدی و من ترسیدم.از این که مریض بشیم.

    دنیا که تلخی و شیرینی بود،با اومدن این ویروس،دنیا تلخ تر از همیشه شد.خیلیا مریض شدن و مردن،یه سری آدما انقدر بیخیال اند که راحت و بدون رعایت بهداشتی،بیرون بودن،یه سری آدمای دیگه هم خونه نشین شدن و کل کاراشونو تو خونه انجام میدن،هر چند اونا دلشون میخواد برن بیرون ولی نمیشه،اونا نمیتون برن بیرون،خونه براشون تبدیل به یه زندون شده.برای همین،ارتباط انسان سخت تر شد،مثل طنابی که پر گره های سفته که باز کردنش خیلی سخته!

    کرونا،همچیز رو گرفته بود،انسان هایی که ضعیف بودن،زن،مرد،کودک و مسن.فرقی نمیکنه که چی باشه و کی باشه.مهم اینه که اونا انسان بودند و تو دام مریضی افتادند و در آخر،به آسمون ها پرواز کردند و نه فقط انسان‌هارو گرفت بلکه این دورهمی ها،جشن ها و غیره رو گرفت.همچی رو تغییر کرد که باعث شد مثل سابق نباشیم.با این مشکل بزرگ و جهانی،یه کمی بهش عادت کردم.

    ولی کرونا یه چیزی رو بهمون یاد داد،این‌که یه وقتا،زمانو هدر میدیم،قدر روزای خوشی که داشتیم رو ندونستیم،قدر کنار هم بودن و هر چیزی‌که فکرشو بکنین...

    معلوم‌نیست که کی از اینجا میره،کی این مشکل تموم میشه.فقط خدا میدونه.ما نمیدونیم :)...باید صبر کرد.صبر،صبر و صبر...

    #من_نوشته

    —————————————————

    سلامی دوباره^^ بلاخره بازم پست گذاشتم،قطعا خبر دارین که سیس یومیکو یه چالشی رو درست کرد که موضوع جالبی داره،موضوعی که باهاش درگیری داریم.بله! کرونا :) برای این که بیشتر در مورد این چالشو بدونین،اینجا کلیک کنین^^

    در آخر از سیس یومیکو تشکر میکنم بابت دعوتش :")

    از سه نفر دعوت میکنم>< :

    آکی سان / سارا / سونیا

    فعلا^^

  • ۷
  • CM. [ ۶ ]
    • Brilli .Shr
    • دوشنبه ۱۹ آبان ۹۹

    Web writing

    زمان زود میگذره.خیلی زود.شاید بگین که "نه!زمان خیلی کند میگذره" ولی اینطوری نیست.یه نگاهی به اولین وبلاگی که داشتین نگاه کنین.ببینید که چند ساله از روزی که اولین‌پستو می نوشتین میگذره؟دو سال؟سه سال؟چهار سال؟پنچ‌سال؟شایدم...ده سال؟ =)وقتی میبینید چند ساله دارین وب نویسی میکنین،میبینید که چقدر زمان زود میگذره،بدون این که ما بفهمیم.چون ما زیاد به سریع گذشتن زمان توجهی نداشتیم...
    اما سوال اینجاست.سوال اینه که : در مورد چی صحبت میکنم؟مشخصه :)...روزی که وب نویسیمو شروع کردم.
    نمیدونم...اون موقع قبل از شروع وب نویسیم،عاشق سونیک* بودم.عکساشو توی گوگل سرچ میکردم.تو سایت دویانت آرت* هم فن ارت های سونیک و چند تا کاراکتر های دیگشم میدیدم و کیف میکردم.یه وقتا تو اینترنت،توی وبلاگا میگشتم،بیشتر وب ها در مورد سونیک بود چون یا سریا فنشون بودن.یه سری داستان مینوشتن که توش کاراکترای سونیک و کاراکتر های خیالی خودشون بودن.منم با خودم گفتم که خوب منم میخوام یه شخصیت خیالی داشته باشم.XD
    اون روز شخصیت خیالیمو خلق کردم.قبلا اسمش همون اسم واقعی خودم بود،یعنی سحر.خدای من...انقدر من جاهل بودم که نگوXDفکر میکردم‌من همکن شخصیت خیالیم...اوف...نمیخوام زیاد درمورد جاهلیتیم صحبت کنم.
    اون روز دیگه وبمو زدم نصف شبی،همه خواب بودن و فقط و فقط من بیدار بودم.بعد از شانس بدم‌میخواستم یه پست بزارم که متن زیادی داشته باشه ولی چون که نتمون کم بود،مجبور شدم در حد دو سه جمله بنویسم.و این شد اولین‌پست بنده ^^.بعد از شروع وب نویسیم،در کنارش نقاشی میکشیدم،همش پست میزاشتم.داستانا خیلییی چرت و پرت میزاشتم و آخرش میگفتم"پنج تا نظر باشه ادامشو میزارم"...خدایا =))...یه وقتا انقدر چرتو پرت میگفتم برای خودم.انگار من دیوونه بودم.سه سال تو اولین وبم که آدرسش ایران سحر بود فعال بودم.تو این‌پنج سال،کلی خاطرات خوب و بدی داشتم،میخندیدیم،ناراحت میشدم،و کلی حرف میزدیم.
    تا پارسال از اولین وبم بدم میومد ولی الان دوستش دارم،چون‌ اونجا کلی خاطره داره.البته خاطره با چاشنی‌جاهلیت :)))...
    پنج ساله دارم وب نویسی میکنم،و این باعث شد حرف هایی که بیان کردنش برام سخته رو تو یه جا مینویسم.وب نویسی یه جورایی حس خوب و آرامشی میده و من‌دوست دارم‌ تا سال های آینده به این کار ادامه بدم.با خیلیا دوست شدم،یه سری هارو از دست دادم.یه سری ها موندن و هنوزم کنار من هستن. هنوزم دور هم‌جمع‌میشیم ولی دیگه مثل قدیم ها نیست...و هممون دلمون برای دورهمی های قدیمی امون تنگ میشه...
    در آخر،به این کار ادامه خواهم داد.به نوشتم ادامه خواهم داد.در هر شرایطی،بازم مینویسم. :)
    ۹۹/۶/۱۱
    پ.ن:یه چیزی یادم اومد که پارسال تو وب اسکای لند تو میهن بلاگ،یه پست در مورد سالگرد وب نویسیم گذاشته بودم که چهار سال از روزی که وب نویسی رو  شروع کردم میگذشت اما اشتباهیی نوشتم پنج سال...چه سوتی بدی دادم :||در اصل تو سال ۱۳۹۸ چهار سال از نوشتنم میگذشت.
    پ.ن۲:و وب میهن بلاگ اسکای لندم چند ماه پیش سه سال شده :)))
    ———
    کلمه های ستاره دار:
    • سونیک:سونیک‌ جوجه تیغی (sonic the hedgehog ) از جمله سری بازی ویدیویی معروفه که توسط سگا ساخته شد.
    دویانت آرت: برنامه deviantart یه شبکه اجتماعیه  که اونجا آثار های هنری گذاشته میشه مثل عکاسی،نقاشی و چیزای دیگه.و این‌که سایتم داره البته فکر‌کنم باید فلفل شکن‌روشن کنین.برای رفتن به سایت کلیک‌کنین.

     

  • ۸
  • CM. [ ۸ ]
    • Brilli .Shr
    • سه شنبه ۱۱ شهریور ۹۹

    EXO-L

    من تو یه دنیا شلوغ و بی رحم زندگی میکردم دنیایی که پر از آدم های عجیب اونم با حرف های بزرگانه و خسته کننده و تکراری داشتن،چهره های جوون ها و نوجوون ها،پر از غم داشتن.همجا سیاه و سفید بود،مثل فیلم های قدیمی و کهنه سیاه و سفید.تو این دنیا،جنگ،دعوا،دشمنی،گریه،ناراحتی و مشکلات وجود داشت؛با تمام این ها،باعث میشد کم کم از زندگی‌ناامید میشدم تا این که...
    یه روزی با گروهی آشنا شدم که قدرت داشتن،نه فقط قدرت جادویی،بلکه قدرت های خاصی داشتن،قدرتی تو صداشون،رقص هاشون و استعداداشون داشتن که وقتی میشنیدم و میخوندم و نگاه میکردم،احساس میکردم دارم بال در میارم،اعتماد به نفسم بالا اومده و کلی امید بدست اوردم!و بعد دیدم که زندگیم در حال تغییر دادن بود،یه تغییر خوب.متوجه شدم که همه اعضاهاشون،به فن هاشون عشق میورزیدن و کلی بهشون انگیزه میدادن.بعد از اون،وارد دنیایی شدم که پر از خوشی و امید داشت،چهره های پیر و جوون پر از شادی بود و چشماشون از شادی برق میزدند،میخندیدن و میرقصیدند،باهم دیگه اتحاد میشدند تا مشکل رو درست کنن و همه فریاد میزدن:
    "ما یکی هستیم!اکسو،بیا عشق بورزیم!!"
    و دستاشونو به شکل حرف "ال" کردن...درسته...اون آدما،اکسوال بودند که هوای اعضای اکسو رو داشتن و با عشق اونارو حمایت میکردن و لایک استیک که آرم اکسو داشت و رو تکون میدادن و باهم یکی میشدند و آهنگ رو تمام جونشون میخوندند.
    میدونین.رابطه اکسو و اکسوالا یه رابطه جدا ناپذیره،هیچ کسی یا هیتری نمیتونه رابطه این دو تا رو قطع کنه چون رابطشون خیلی قویه.تا وقتی که زنده هستن،کنار هم میمونن و با هر شرایطی،اکسو رو دوست دارن و هر نه نفر رو استن میکنن.
    راستی!منم یه اکسوالم.در دنیا اکسوال ها که کلی امید و شادی وجود داره،و تمام وجود،افتخار میکنم که فن گروهی شدم که باعث شد زندگیم تغییر کنه و کلی انگیزه بگیرم! و من تا آخر عمر،کنارشون میمونم و از صمیم قلب بهشون عشق میوزرم!
    تولدمون مبارک :)))))♡♡♡♡
    —سحر شالی
    ۲۰۲۰/۸/۵
    روز اکسوال♡

    برین ادامه مطالب!

  • ۸
  • CM. [ ۲۱ ]
    • Brilli .Shr
    • چهارشنبه ۱۵ مرداد ۹۹

    I had a nightmare

    -این‌عکس برای یکی از پستای پیچ بکهیونه-

    سلام!خوب...من خیلی دلم‌میخواد چند تا پست بزارم ولی هیچ ایده لعنتی تو ذهنم نمیاد،درست مثل‌ ایده نقاشی که چند وقته دارم فکر میکنم چی بکشم.یه خلاصه از دیروز بگم!

    مامانم سس مایونز درست کرده بود که اصن‌فکرشو نمیکردم انقدر خوب باشه.طرز درست کردنش آسونه و شاید یه روزی من درست کنم :) در مورد طعم که نگم براتون...به قدری این سس خونگی عالیه که از اون سس های بیرون خیلی بهتره.سس هایی‌که درست میکنن تو فروشگاه ها تو مواد نگهدارنده داره و خب این مواد نگهدارنده اصن‌چیز  خوبی نیست ولی سس مایونزی که مامانم درست کرده اصن مواد نگهدارنده نداره و یه چیز فوق العاده ای شد.من پیشنهاد میکنم سس خونگی درست کنین از اون فروشگاها خوشمزه ترن :)

    بعد خلاصه بعد از شام(که اسپاگتی داشتیم) دور هم جمع‌شدیم و باهم حرف زدیم.چند دقیقه بعدش رفتم تو اتاق و تو نت میچرخیدم.تقریبا ساعت یه بامداد بود که تو یکی‌از چنلای تلگ‌،گفت بیون داره تو بابل* پیام میده!من گفتم چرا این بچه بیداره این وقت شب.تازه به وقت کره میشد ساعت‌پنج و خورده ای صبح‌میشد.گفتم نکنه یه اتفاقی افتاده باشه؟...

    خوب شاید ممکنه این مطلب طولانی(نه خیلی طولانی) باشه پس بریم‌تو ادامه مطالب ^-^

  • ۸
  • CM. [ ۱۵ ]
    • Brilli .Shr
    • شنبه ۴ مرداد ۹۹

    my words

    ببینید کی اینجاست؟سحر یا همون سبی نوتلا برگشته :)))...واقعیتش هیچ ایده ای تو ذهنم نیومده که چه بنویسم ولی قراره از روزایی که گذرونمو بگم!

    من دیگه از دست این کرونا و اینچیزا خسته شدم و کلافم،و حرص اینو میخورم که چرا منو خواهرم نتونستیم بریم باغ کتاب،قبل از این که کرونا بیاد هی میگفتیم برین باغ کتاب،بریم اونجا،برین اینجا،اما نشد و کرونا هم اومد.واقعا نمیدونم کی این اتفاق لعنتی تموم میشه،کی میشه بریم یه جای خوب که بشه نفس کشید و پرنده ها و درختا رو دید،کی میشه بریم اون جای دنج یا هم باغ کتاب اونم با خواهرم؟آخر کی میشه این کرونا از بین میره‌...؟دارم ناامید میشم :"|

    و خودمم واقعا نمیدونم از چی بنویسم؟در مورد چی باشه؟هوم؟چالش چهل روزه؟امم نه واقعا نمیکشم اون چالشو برم حالا اون چالش نویسی سی روزه رو هم نتونستم ادامش بدم.از اکسو بگم؟از آهنگ؟از چی؟هوم؟..‌

    گفتم اکسو،بیاین از روزایی که گذشتو براتون بگم،اول این که چن رو که میشناسین،حنجره طلایی که پدر شده و یه دختر بچه داره (و وی منتظر عکس زن و بچش و اسم بچه چن است)،بعد از شش ماه تو چنل یوتیوبش یه کاور جدید گذاشته:)نه کپشنی نه چیزی،فقط صداش بود و چهره شیرینش،یه سری میگفتن چهرش خستس اما خوب اینطوری نبود مثل بابا ها شده بود و هنوزم جذابیت توی صورتش داشت:)بعد از این تو توییتر اسم جونگده ترند توییتر شده بود.البته بگم وقتی چن بخنده،ترند میشه،تو یه جای ظاهر میشه،ترند میشه،نفس میکشه،ترند میشه،یه حرکت کوچولو میکنه،ترند میشه.خوب کل دنیا دلتنگ چن هستن،مگه نه؟:)

    کای رو که میشناسین،کسی که لقب خدای رقص و ماشین رقص داره!خبر آلبوم سولوی کای هم اومده بود و کل فندوم خیلی خوشحال شدن،نه تنها فقط دنس خفنشو ببینیم،بلکه قراره بیشتر از صدای جذابش بشنویم:)

    و اولین فول آلبوم سچان! به اسم 1Billion views که قراره بترکونه!فوتوتیزرای بسیار خفنش و یه سوپرایز برگ ریزون!ام وی تلفن به عنوان یه سوپرایز بود که همرو شوکه‌کرد!خیلی سوییت و خاصه.اول ام وی سچان کیوت رو نشون میدن و بعد وسطش یهو جذاب میشنXDبعد ام وی nothin' چانیولم اومد و وایی :))) فکر کردم چانیول سیلور اند سیلکه(وجدان:خاک عالم سحرر؟؟ :|) اتقدر جذاب و ددی طور شده بود :v: آهنگشم که اصن یه چیز دیگس!نمیدونم پست مالون رو میشناسین یا نه،یه خواننده رپ معروفه،همین آهنگ ناثین که شنیدم یه لحظه فکر کردم با پست مالون میخونهD": یه درصد فکر کنین چانیول با پست مالون همکاری کنن...چه میشه :") و اولین سولوی سهون!ام وی on me که سولوی سهونه،بقدریییی جذابه که نگو!شما بیاید یوتیوب ام وی سهونو ببینین،توش جذابیت و استعداد داره!یه شاهزاده سوار بر اسب،یه پسر با استعداد که بزرگ شده و یه مرد خفن و موفق تبدیل شده!!شاید باورتون نشه ولی نه تنها سهون سولوشو خوند بلکه تو ام وی هم "وی وی" حضور درخشانی داشته!!(تو لیریکشم اسم پاپیش یعنی همون "وی وی" بوده)و هنوز که هنوزه مدام عبارت "forever love sad happy " تو ذهنم پلی میشهXD

    و...بعد از نوزده سال بکهیون با دومین مینی آلبومش یعنی دیلایت هم میلیون سلر* شد!!واقعا باور نکردنیه بعد از نوزده سال یه مینی آلبوم میلیون سلر بشه!نه تنها بکهیون بلکه ییشینگ و اکسو چند تا آلبوم های میلیون سلر دارن!!!فوق العادس نه؟

    خلاصه این حرفای من بود^^ و میدونم چرت حرف زدم...

    پ.ن:فور اور لاو سد هپیXDوایی اصن آن می خیلی خوبهه

    پ.ن۲:اکسوالا برین ان وی وان بیلیون ویوز رو استریم کنین

    پ.ن۳:حوصلم سر رفته...

    ————————

    کلمه ستاره دار

    میلیون سلر:آلبوم هایی که یک میلیون فروش داره.

  • ۶
  • CM. [ ۳ ]
    • Brilli .Shr
    • يكشنبه ۲۲ تیر ۹۹

    Candy day

    برای دیدن پست چانیول اینجا کلیک کنین!
    چند روز پیش یه خبری اومده بود که میگفتن تقویم مایا گفته بیست و یک ژوئن ۲۰۲۰ (یک تیر )قراره دنیا به پایان برسه.اوایلش باور کردم و یه جورایی ترسیدم ولی خانوادم میگفتن که "نه بابا الکیه چند بار میگفتن دنیا به پایان میرسه ولی همش الکی بود" و من تو دلم گفتم که "شاید الکی باشه ولی اگه یه اتفاقی افتاد چی؟"...
    خوب،تو یک تیر،دقیقا روز بیست و یک ژوئن،یه اتفاقی افتاد!ولی مربوط به اون به پایان رسیدن دنیا نبود!...این روز اوایلش مثل روزهای دیگه بود،کسل کننده و تکراری.داشتن توی نت چرخیدم که یه دفعه دیدم چانیول پست گذاشته و میگن چالش کندی* رو انجام داده.ولی وقتی پستشو دیدم،فهمیدم تنهایی انجامش نداده!بلکه با بکهیون انجام داده!منم که از خشوحالی بال بال زدم و قلبم‌ تند تند میتپید!در واقع این پست دو تا اسلاید داشت،خییلی از فنا مخصوصا حودمم فهمیده بودم که آخرای اسلاید اولش یه صدای خنده چن بود.وقتی فهمیدیم اون چنه خیلی خوشحال شدیم و توی توییتر عبارت کیم‌جونگده ترند جهانی شده بود!خلاصه،این پست حال منو خوب کرد.هم چانبک هم‌ صدای دلنشین چن روز منو ساختن :)

    ——————
    چالش کندی:بعد از این که آلبوم دیلایت و ام وی کندی بکهیون منتشر شد بکهیون میخواست یه چالش راه بندازه که همه بتونن شرکت کنن و بکهیون و کسپر(دوستش و طراح دنس) این چالشو انجام دادن و بقیه آیدل ها و فنا این چالش رو رفتن.اگه میخواین چالش کندی بکهیون و کسپر رو ببینین اینجا رو کلیک‌کنین.
    پ.ن:روز دختر که دیروز بود،روز دختر رو به همه دخترا تبریک میگم :)
    پ.ن۲:تولد آیامه چانه*^*تولدت مبارک♡♡♡
    پ.ن۳:خوب...میخواستم بگم‌که کارنامه رو گرفتم*^*بلهه!!قبول شدم*^*خیلی استرس داشتم چون میترسیدم قبول نشم ولی خداروشکر شدم!معدلم نسبت به قبل بهتر شده ولی یه جورایی برای من خجالت آوره پس نمیگم :")


  • ۶
  • CM. [ ۴ ]
    • Brilli .Shr
    • چهارشنبه ۴ تیر ۹۹

    unknown future

    پریشب،اعصابم خورد بود و خیلی دلم گرفته بود، -دلیلش شخصیه و نمیتونم دلیلشو بگم- چند ساعتی میشد که اینترنتم نرفته بودم و بدتر از همه آهنگ گوش نکرده بودم(وقتی یه مسائلی پیش میاد و ما هم اعصابمون خورد میشه کلا آهنگ گوش نمیکنم ولی میدونین...بدون گوش کردن آهنگ برام سخته).کمی بعدش رفتم نت چرخیدم،کم کم حالم داشت خوب میشد تا این که توی اینستا ،پستی رو دیدم که جالب بود ولی توش تلخی و شیرینی داشت(پستشو میخواید ببینید اینجا کلیک کنین).دلم‌میخواد راجبش بنویسم...

    میدونین،دوری پسرا و سربازی رفتناشون و بد تر از همه کچل‌کردن موهاشون،یه تلخ عمیقی داره.مثل طعم قهوه تلخ.دو سال سربازی این ها حکم یه قرن رو داره.یه چنلی هست که اخبار اکسو رو میزاره،وقتی نزدیکای ساعت یازده یا دوازده شب میشه آخر سر تعداد روز های باقی مونده خدمت سربازی اعضای اکسو رو نشون میده.امسال شیومین روز تولدم بر میگرده و دی او سال بعد اما...وقتی تعداد روز های باقی مونده سوهو لیدری رو میبینم،گل توی دلم پژمرده میشه و ناراحت میشم.فکر کنین...ششصد و خورده ای روز مونده تا برگرده.ششصد روز!میبینین چقدر طولانیه؟

    پ‌.ن:لی یا همون ییشینگ که اهل چینم هست تو چین سربازی رفتن اجباری نیست پس به احتمال زیاد لی سربازی نمیره.

    حتی باقی اعضا هم تا چند سال دیگه میرن سربازی و این غم توی دلم،بیشتر و بزرگتر میشه :))).و پنج سال طول میکشه تا همه اعضا برگردن.پنج سال!!اون موقع میشم یه دختر بیست و دو ساله که آینده ام‌نامعلومه و نمیدونم آینده من چجوری میشه.ولی میدونم که بازم از اکسو حمایت میکنم و بیشتر بهشون‌عشق میورزم.حتی تو این پنج سال آینده نامعلومی داریم که بدونیم گروه اکسو چی میشه،چه اتفاقایی قراره تو این پنج سال بیوفته،اتفاقای شیرین یا تلخ؟...

    ولی وقتی به سال ۲۰۲۵ برسیم،اون موقع پسرا از سربازی برگشتن!این یه چیز شیرینیه.

    در مورد سن هم بگم،سن یه عدده.پسرای ما میرن تو سنای سی سالگی،ولی به نظر من تو همین سن سی سالگیشون،هنوز جذابیت خودشون رو دارن.

    در آخر،اینی که میگم‌ مهمه..."صبور باشین"صبر کنین تا برگردن و دوباره دور هم جمع بشن.صبر کنین تا" اکسو نه نفره" برگرده.به جای ناراحتی ها برای دوری اون ها،بیشتر حمایت کنین و بهشون عشق بورزید:)♡

  • ۹
  • CM. [ ۱۰ ]
    • Brilli .Shr
    • دوشنبه ۲۶ خرداد ۹۹
    • اینجا جایی هست که از روزهام، فنگرلی کردن‌هام و حرف‌هایی که از قلب و ذهنم میگن، مینویسم. جایی به اسم سرزمین آسمون که وقتی به آسمون نگاه کنی، بیشتر لبخند میزنی. پس اگه داری به آسمون نگاه میکنی، به من فکر کن. :)♡
    ۱۳۹۶.۱.۴
    – Like a lie in a dry terrain, Like a flower blooming as a miracle, We endured the pitch-black darkness, With all of our might, It takes courage to step on today And stand up again, Let it go. This cold rain that wets my entire body, This feeling of freedom in my soul, I feel like I’ve been born again, It’s a fresh start for you and I.
    EXO - Runaway

    – I'll never cry because I know that it'll never change, I'll stay standing and endure it in an unknown place, There will be many times I'll almost fall, but, Alone, I reach out my hand, alone, I stand back up.
    Stray kids - scars

    – Tear it up 'cause we're dreaming of the future, Don't stop got that fire running through us, Everything that we know, Light the fuse, and let's blow, New world, new world. Fly up, history is in the making, Make bigger and better, the earth be shaking, Lifting, lifting it up, All we need is that love.
    SF9 - new world
    a