EGO~D2

سلام سلامم*-* خوبید؟ امروز واستون چطور بود؟؟ برای من عالی بود هر چند یه جایش تلخ بود، چون یکی از دوستام تو تلگرام، داره از فضای مجازی دور میشه و به شدت دلم براش تنگ میشه :((( به هر حال تصمیمشو گرفت دیگه...

+ یکی بیاد بهم بگه: برو دویل جاج رو ببین!!

+خب دیگه، بریم برای ایگو و سوال امروز؛

• سوال امروز دوم: تو این ماه بیشتر منتظر چی هستی؟

راستشو بخواین... خیلی نمیدونم، یه کمی جزئی بگم، متنظر اینم که برم کتاب "ایستاده استوار در ۲۴ سالگی" از ییشینگ رو بگیرم، چون تازگیا به طور رسمی ترجمه و منتشر شده~~ ولی کلی بگم... منتظر اون روزیم که بتونم بیشتر وقتمو صرف درس کنم که بتونم حداقل این تحصیلیمو تموم کنم، امسال با وجود این که کنکور نمیدم ولی باید جوری نمره بگیرم تا از این زندون آزاد بشم(آزاد شدم خوشحالم ننه، ایشالله آزادی قسمت همهXD) و منتظر اتفاق های نامعلومم که مشخص نیست این ماه میان یا ماه های دیگه... آره خلاصه-

اینم ایگو روز دوم :> روش بزنین تا بهتر و واضح تر بیینیدش~~

.People come and people go, you and I  are standing here

D.O. - LOVE SHOT (EXO)

  • ۷
  • CM. [ ۱ ]
    • Brilli .Shr
    • شنبه ۱۷ مهر ۰۰

    EGO~ D1

    سلامم^^ خوبید؟ بلاخره باسنمو جمع کردم و رفتم سراغ این دو چالش جالب~~

    اول این که اولین چالشی که میرم، توسط آیسان درست شده و خیلی جالبه :> اگه میخواین بدونین چالش ایگو چجوریه، اینجا رو چک کنین^^. دومین چالش هم توسط مائو گذاشته شده و میشه گفت سی روز، سی تا سوال داره و میخوام جواب بدم~ پس اینجا رو چک کنین!

    خلاصه، الان شما شاهد "سحری که از حموم اومده مثل یه گل" هستید :>

    • سوال اول امروز: اتفاق مهم توی ماه قبل چی بود؟

    اتفاق مهم... نمیدونم، فکر کنم بیشتر تو کار امتحان های شهریور ماه بودم(چون افتاده بودم :" ) و ماه قبل رو طوری گذروندم که بتونم تابستون رو به خوبی بگذرونم! حتی پست گذاشتن تو اینجا برام خاص بود و حالمو خوب میکرد~ این که خاطرات تابستون امسال رو با درست کردن مودبرد و نوشتن ثبت میکردم منو سبکم میکرد. بماند کع ویدیو جدید کانال کیونگ‌تیوب و نانوگی روزمو زیبا تر میکرد. به هر حال، امیدوارم این ماه رو به خوبی بگذرونم^^

    — خب، اینم از ایگو روز اول*-* یه کم دستخطم بده ولی خب...هه‌هه^^~

    (بزنین روش که بتونین واضع تر ببینیدش~~)

    پ.ن:چالش ایگو خیلی باحاله><

    خب دیگه... فعلا~~~~

  • ۸
  • CM. [ ۳ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۱۶ مهر ۰۰

    Ah...school, squid game and me

    "چشم ها قشنگ ترینن، ولی موقعی قشنگ تر و زیبا تر میشه که دو نفر، غرق در سکوت، با چشم هاشون صحبت میکنن و از برق چشم هاشون میشه فهمید که اون ها فقط غرق در سکوت نیستن؛ اون ها غرق در عشقی بی انتها هستن."

    #من_نوشته 

    •••

     سلاممم^^ امیدوارم حالتون خوب باشه و روز قشنگی رو گذرونده باشین. خلاصه میخوام یه کمی از روز هام بگم~

    + یادتون هست که گفته بودم من دارم اسکویید گیم میبینم؟ باید بگم که منو خانوادم همه قسمت های اسکویید گیم رو دیدیم! حالا درسته، میگین باید سانسورشو میگرفتم ولی خب، انقدر حرفه ای هستیم که هر صحنه بدش بیاد میزنیم جلوXD ولی جدا از این ها، خانوادم به شدت از این سریال خوششون اومدن و کلی از بازی لی هونگ جائه (که نقش اصلی، گی هون بازی کرد) تعریف کردن. اگه کسی این سریال رو ندیده، میتونم این سریال رو پیشنهاد میکنم! البته دو تا قسمت از این سریال یه جاش صحنه داره و خشنه یه جورایی ولی خب، داستانش یه چیز دیگه ست و یه سری حرف ها پشت این قسمت ها هست. حتی میشه گفت قسمت شش این سریال غم خالص داره، پیشنهاد میکنم وقتی به این قسمت رسیدین، جعبه دستمال کنارتون باشه! عاشق کاراکتر هاشونم، مخصوصا بیوک و هوانگ و علی و جی یونگㅜㅜ 

    + دیشب داغون شده بودم "----" اومدم آشپرخونه که از یخچال چیزی بیارم، زمینم لیز شده بود، پاهام یهو لیز خورد و با باسنم خوردم زمین و مچ پای راستم‌ و کف دست راستم داغون شد، از شدت درد یا میخندیدم یا ناله میکردم "-" داداشم میزد تو سر خودش، مامانم میگفت: بگردم برات. خواهرم رفت کیسه آب خنک داد که بذارم جایی که درد میکنه- تا الان دست راستم یه کم ضعیف شدهㅠㅠ

    + فایده روز تعطیل بودن تو ایام مدرسه اینه که ساعت ها زیاد بخوابی و کیف کنی. درست نمیگم؟ والا من‌ خودمم حوصله مدرسه رو ندارم، درسام که همش یه جورین، معلم ها هم که هیچی...‌عا راستی بذارین اینو تعریف کنم:

    کلاس دینی داشتیم، بچه ها اصرار کردن که تو واتساپ گروه بزنن، منم که حوصله واتساپم نداشتم "-" هیچی، معلم تو واتساپ‌ گروه زد و رفتیم اونجا، همه حاضری زدیم، یهو دیدیم معلم تو ویس گفت که ممکنه گیر بدن، بعد چی کار کرد؟ از گروه لفت داد و مارو تنها گذاشت!!! به خدا اسکلمون کرد :| 

    + خب دیگه، روز قشنگی داشته باشید~~

  • ۵
  • CM. [ ۵ ]
    • Brilli .Shr
    • سه شنبه ۱۳ مهر ۰۰

    Sunset

    خورشید در حال غروب کردن بود، داشت با من خدافظی میکرد ولی من نمیخواستم ازش دور بشم. دوییدم، با پای برهنه دوییدم، زمان کمی داشتم، هر چقدر به سمتش میرفتم، بیشتر ازم دور میشد. دوییدم اما دیگه بعدش ایستادم. دیگه دیر شده بود؛ اون رفت و من تنهای تنها موندم. مجبورم تا فردا منتظرش بمونم، درست مثل هر روز.
    #من_نوشته

    •••

    عاااه سلام! خوبید؟؟ خب بله... مدرسه ها شروع شده و من دوازدهم درس میخونم، یعنی در واقع سال آخریم ولی میدونین که کنکور نمیدم، کنکور یه چیز افتضاح و پر دردسر و اضافه ست میدونین؟ =) به هر حال، امیدوارم امسال خوب درس بخونین و به خودتون سخت نگیرین. 

    این هفته اول مدرسه که تموم شد، چیز خاصی نداشت، درست مثل همیشه، معلم ها یا درس میدادن یا انتظارات خودشون برای کلاس میگفتن. طبق معمول مشق دارم که یکیشو کامل کردم ولی دو تاش مونده و میذارمش برای فردا :> ولی یه چیزی هست که واقعا رو مخ منه... اونم اینه که "بهمون کتاب ندادن!!!". مسخره نیست؟؟؟ درست مثل پارسال باید یه مدتی بدون کتاب، درس یاد بگیریم و بخونیم =)))) خدایا واقعا مسخره ست!! بیخیال ولی مجبورم منتظر بمونم...

     از بحث کسل آور مدرسه بگذریم. اول این که این عکس رو میبینید، یه دختر کراش طوره :"))) و میدونین مال چه سریالیه! بله سریال squid game که جدیدا معروف شده و همه دارن نگاش میکنن~~ سریال جذابیه و داستانشم متفاوت تر! اصلا انتظار چیزای رنگی رنگی و گوگولی نداشته باشید چون این سریال خیلی دارکه!! داستانش اینطوریه که یکی میره پیش آدم های فقیر که خیلی بدهی دارن و پول زیادی ندارن و سخت زندگی دارن، دعوتشون میکنه به یه جایی که اونجا بازی میکنن. بازیکن ها توی مکانی هستن که اونجا قراره شش تا بازی بچگونه کنن. اگه شش تا بازی رو ببرن، یه جایزه بسیار خوبی میگیرن! یه عالمه پول زیاد!! ولی میدونین انقدر بی رحمن که هر بازیکنی که میبازه رو میکشن =))) خب دیگه خیلی اسپویلش نکنم---

    من فعلا تا دو قسمتش رو دیدم و واقعا فوق العاده ست!! 

    پ.ن: هنوز دویل جاج رو تموم نکردم. به هر حال درکم کنین دیگه. هم گشادم هم مود دیدنشونو ندارم :(( هر وقت مودشو داشته باشم، سریال میبینم هه‌هه~

    خلاصه همین~ امیدوارم روز قشنگی داشته باشین^^

  • ۸
  • CM. [ ۶ ]
    • Brilli .Shr
    • چهارشنبه ۷ مهر ۰۰

    My birthday and galaxy

    On December 7 in 1995

    Southern Ring Nebula

    This image of the Southern Ring Nebula clearly shows two stars near the center of the nebula: a bright, white one, and a fainter companion to its upper right. The faint star is actually the star that has ejected the material that forms the nebula.

    + قبلا یه بار تاریخ تولدمو تو سایت ناسا وارد کردم و این عکس برام در اومد؛ حالا این چالش رو دیدم، گفتم بهتره عکس روز تولدم رو به شماها نشون بدم، خیلی قشنگه، خیلی زیباست، شبیه سنگ فیروزه میمونه :>

    + خیلی به نجوم و ستاره ها و سیاره ها علاقه دارم، خیلی قشنگ و شگفت انگیزن و دیوونه کننده ست! ماها واقعا خیلی کوچیکیم، دنیایی که داریم خیلی کوچیکن، انداره یه مورچه سیاه. جالب نیست؟

    + حتی اکسو که ارتباط زیادی به سیاره و فضا و نجوم و این حرفا داره، خیلی هیجان زدم میکنه~~~

  • ۶
  • CM. [ ۴ ]
    • Brilli .Shr
    • پنجشنبه ۱ مهر ۰۰

    Breaking the silence - end

    تابستون چگونه گذشت؟ تابستونی که ازش ناامید بودم؛

    تابستونم کمی جورواجور بود. فقط خوردن و خوابیدن نبود؛ من به آسمون ها نگاه میکردم و هنوز هم نگاه میکنم، اکسو هم با من بود و قرار بود باهم فرار کنیم، پس دست به کار شدم و یکی از صفحه بولت ژورنالم رو پر از آهنگ "Runaway" کردم و کمی ویدیو ساختم. هیونجین هم در حال برگشتن بود و من محو زلف ها و خال گوشه چشمش شدم. هنوزم نقاشی میکشیدم، با روان نویس و مداد رنگی هایی که قد هاشون باهم اخلاف دارن. تازه، خبر رسیده بود که کیونگسو قراره یه هدیه با ارزش بده، هدیه ای که پر از صداشه. 

    سوهو همیشه بهمون فکر میکرد، بکهیون غذا میخورد و لب هاشو پوتی میکرد، آفتاب با سایه دستم دوست شد و من در حال تماشای آسمون بودم، کیونگسو داشت بهشت و عشق رو نشون میداد، بکهیون و کلده میگفت: وقتی دوباره سحر فرا میرسه، به تو فکر میکنم. من شاهد خانه سایه ها بودم.

    از زندگی یه دختر که فقط سه ماه فرصت زندگی کردن رو داشت، دیدم و شنیدم، اون کسی رو دیده بود که همه چیو با هر حرکتی، نابود میکرد و این دو نفر، کم کم آشنا میشن و به سمت عشق میرن. کیونگسو از گل سرخ رز میگفت، اون عاشق بود و عاشق، در حالی که دوچرخه سواری میکرد، آواز میخوند.

    چانیول از فیلم‌ جعبه میگفت، جرو و توبن کنار هم بودن، کای فعالیتشو انجام میداد، آسمون زیبا تر و قشنگ تر میشد، دریم‌کچر میگفت: چون‌من‌
     دوستت دارم. گل های زرد تو دستش بود، اولین بوسه رو تجربه کردن.

    روز اکسوال فرا رسیده بود، چانیول و بکهیون بهمون هدیه دادن، هدیه ای که طعم کیک خوشمزه رو میداد، منم طبق هر سال، نقاشی برای این روز قشنگ کشیدم و چند تا گرفتم تا بتونم توی خاطراتم ثبتش کنم!

    داستان عشق تاک‌دونگ و کیم سارام ادامه داشت! اون ها نمیتونستن از هم جدا بشن و دست همدیگر رو ول کنن. اونا یه قراری داشتن، این بود که همیشه دست همدیگر رو بگیرن، تا آخر عمر، تا وقتی که زنده هستن.

    بعد از مرور خاطرات با اکسو، برگشتم به زندگی تاک دونگ کیونگ و کیم سارام، اون ها خندیدن و گریه کردن و بعد بهم رسیدن، تولد ماما پارک بود، بچه ها انسیتی ۱۲۷ برگشته بودن، ملکه سی ال هم برگشته بود. چانیول از تومارو میگفت و من درگیر نقاشی کشیدن بودم و خوردن یه پیتزای خونگی.

    بکهیون میدرخشید. نقاشی هامو کامل کردم و کمی آهنگ گوش کردم. شیومین روز به روز جوون تر‌ میشد، دخترای لونا، روز به روز جذاب ترمیشن. استری کیدز خوشحال بودن و من بی صدا گریه میکردم.

    اسکیز باهم و با یک صدا، میگفتن: "یک‌، دو، سه... چیز!!" و بوم! رسیدم به یه قاضی که ذات شیطانی داره و با قاضی به نام گائون‌ آشنا میشه! ایتیز از دژاوو میگفتن و بنگ‌چان و هیونجین، در بین این همه زنجیر و درد عشق گیر کرده بودن.

    کم کم‌ نزدیک میشدیم به آخرین روز های تابستون، تابستونی که بهش امید نداشتم ولی کلی اتفاق ها افتاد... از برگشت مدل کای و گپ زدن با دوستام و دیدن قاضی شیطانی و پست گذاشت تو وبلاگ گرفته، تا یوتیوبر شدن کای و خنده های بیون در حال درست کردن یه خوراکی برای مونگریونگ و کنسرت هیجانی هری.

    تابستون خوبی برای من بود، هر چند نفهمیدم که کی شروع شد و کی تموم شد. در حالی که روز های آخر تابستون رو طی میکردم، صفحه بولت ژورنالم رو پر از نوشته ک نقاشی میکردم، به ماه، زحل و مشتری سلام میکردم، داستان میخوندم و بهشون عشق میورزیدم و  با نور آفتاب بازی میکردم. امروز ۳۱ شهریوره، آخرین روز تابستون و آخرین روز عید چوسوک که اکسو وقتشونو با خانواده‌شون و پاپی های کیوتشون رو میگذرونن. دلتنگم، دلتنگ همچی. تابستون خوبی بود.

    •••

    فکر کنم این آخرین پست این چالش شکستن یخ بیان باشه، بازم پست میذارم ولی این بار عنوان پست ها به حالت سابق برمیگردن~~ چالش خیلی خوبی بود^^ امیدوارم روز قشنگی داشته باشید♡

  • ۷
  • CM. [ ۵ ]
    • Brilli .Shr
    • چهارشنبه ۳۱ شهریور ۰۰

    Breaking the silence 9

    میدونی، درسته که سنم داره میاد بالاتر و به قول خودت، دارم پیر میشم ولی من هنوزم سر حرف خودم، حرف "سن فقط یه عدده" و میگم من هنوزم جوونم. درسته که مشکلات قشنگ دارن خستم میکنن و یا به عبارتی، پیرم میکنن ولی بازم جوونم. میدونم که پوستم تغییر میکنه، ترک میخورم، جوش میزنم و چهره ام لاغر یا چاق میشه ولی بازم جوونم. میدونم هنوز غصه میخورم، حرص میخورم و گریه میکنم ولی بازم جوونم و آره... میدونم زندگی من سخته ولی هنوزم جوونم. من جوون و جوون ترم؛ باید تجربه هایی بکنم، بخندم، در کنار کسایی که دوستشون دارم باشم، خیلی مونده تا پیر بشم و تبدیل به یه جنازه خشکیده شم!

    #من_نوشته 

    •••

    از اون‌عکسای "همین الان یهویی"!!

    امروز رفتم واکسن زدم! خلاصه بگم که من و خواهرم رفتیم نوبت بگیریم، بعد جلد شناسنامه ام از اون گل گلیا بودXD مرد داشت شناسنامه امو برمیداشت فکر کرد کیف پوله😂 گفت چرا کیف پولتو میدیXD بعد روی کاغذ نوبت نوشته بود "دوتا خواهر" یعنی من جر خوردم!!

     بعد از این که نوبت گرفتیم، یه جا نشستیم(دم در ساختمون) بعد هی چند نفر اومده بودن و سوال میپرسیدن که "نوبت چندمه؟" یا "چجوریه؟ تکی تکیه یا چند نفر باهم میرن؟" یا "اعلام میکنن؟" و بلا بلا بلا "-" آخرم دیدیم که چند نفر چند نفر رفتیم تو ساختمون. خیلی آنچنان شلوغ هم نبود و یه جا نشستیم. بعد خواهرم رفت شناسنامه من و کارت ملی خودشو به بخش دوم که واکسن میزدن داد و چند دقیقه بعد، رفتیم همون بخش دوم، یه زن جوون خیلی مهربون بود که پای کامپیوترش نشسته بود و یه سری اطلاعات رو ثبت میکرد. شناسنامه منو دید گفت "چه گل گلیهXD" جر خوردیم! من بعد از این که یه زن مسن راحت واسم واکسن زد، رفتم پیش اون زن جوون، دید که سیستم کارش یه کمی گیر کرده بوده، بعد خیلی خوب و قشنگ باهام حرف زد و میگفت "کنکوری هستی؟"

    من گفتم "بله" ولی تو دلم گفتم "ولی قرار نیست کنکور بدم" XD

    زن گفت "تجربی میخونی"

    گفتم "نه انسانی میخونم."

    گفت "یه وکیل خوبی میشیییی~~~" گفتم "نههههXD" گفت "شاید روانشناس..." آخر گفتم نویسنده که زن با ذوق میگفت که چه خوب و اینا *-* خیلی باهامون خوب بود و زیبا هم بود :> حتی با خواهرم خیلی خوب صحبت کرد، آخرم از هم خدافطی کردیم و با لبخند از اون ساختمون خارج نمودم :] خلاصه این بود انشای من و این حرفا :>

    + اوه راستی، مراقب خودتون و سلامتیتون باشید!!

  • ۵
  • CM. [ ۳ ]
    • Brilli .Shr
    • دوشنبه ۲۹ شهریور ۰۰

    Breaking the silence 8

    Until the dawn where the light has fallen asleep
    We can fly tonight, fly tonight
    Veiled with this miracle-like night
    Everything comes true
    Yeah, to a higher sky
    Above the cloud past the dazzling, faraway star
    A view only permitted to you
    You'll be able to see

    NCT 127 - magic carpet ride 

    •••

    دیشب گفتن که زحل و مشتری کار ماه ظاهر شدن و من با بدبختی عکس گرفتم. زحلش تو عکس‌واضح دیده نمیشه :( ولی اونی که تو عکس معلومه، مشتریه^^ راستشو بگین، کیا دیدن؟

    پ.ن: پست قبلی که دیدین اون متن رو نوشتم؟ حالا دارم به این فکر میکنم که آهنگ بعدی واسه نوشتن چی باشه "-" بین magic carpet ride و  the stealer گیر‌ کردم ایییح!

    پ.ن۲: اوه یادم بگم، اینو داشته باشید! این صحنه از بولت ژورنالم، اشاره به روزی که بکهیون اومد توییتر و یه بخشی از لیریک is it me? رو گذاشته بود^^

    امیدوارم فردا روز خوبی برای همه باشه^^

  • ۴
  • CM. [ ۴ ]
    • Brilli .Shr
    • شنبه ۲۷ شهریور ۰۰

    Breaking the silence 7

    — ' قطره اشک ' چیزیه که جلوی دیدنت رو میگیره. اشک هات انقدر توی چشمات جمع میشن که نمیتونی زندگی رو واضح تر ببینی. قطره قطره اشک هات میریزن، اشک هایی که پر از غم و دلتنگیه. اشک هات به خاطر این که نتونستیم باهم زندگی رو از این رو به این رو کنیم. به خاطر این خار های گل رز قرمز توی قلب منه که تموم وجودتو گرفته. فکر میکردم وقتی زندگی رو مینویسیم، پایان خوشی داشته باشه اما تا قطره اشک هاتو روی کاغذ دیدم، دیدم هیچ پایان خوشی نداره ولی من اینو نمیخواستم، میخواستم؟ تقصیر خودمه، من بهت آسیب میزنم و تو اشک میریزی، انقدر اشک میریزی که فضا پر از آب میشه؛ " دریای اشک تو ". نمیخوام خدافظی کنم و تو رو توی دریا رهات کنم ولی آخر زندگی ما معلوم شده؛ ما مجبوریم خدافظی کنیم.

    #من_نوشته

    •••

    با این نصف شب نتونستم پست بذارم ولی گفتم الان بذارم بهترهXD این متن بالایی که خوندید مال دیروز بود یعنی دیروز نوشتمش و تمام احساسی که نسبت به آهنگ tear drop اس اف ناین داشتم رو به نثر تبدیلش کردم^^ پس باید بگم: این متن جز حس یه آهنگ حساب میشه~~

    و امروز ۱۷ سپتامبر بود و روز هدیه بعدی بکهیون^^ هدیه امروزش این بود که برای مونگریونگ تارت درست کنه. دلشم براش تنگ شده و میخواد با عشق این تارت رو خوب از آب در بیاره. مواد لازمش یه کمی‌عجیب بود، توش مرغ و کلم و سیب زمینی شیرین داشت؟ یه همچی چیزی بود. هر دفعه دکمه مخلوطکن رو میزنه یهو میترسهXD در اصل بگم، "سه بار" ترسید، ای تاینی کیوتㅠㅠ

    خلاصه انقدر کیوت بازی در آورده بود و میخندید که من آخر خودم فدا کردمㅠㅠ مثل همیشه، این ویدیو پر از حس خوبی داشت! آخر ویدیو هم رفت پیش مونگریونگ (همون پاپی خودش) این تارت رو بهش داد و کلی خوردش :"))))

    حالا با وجود این که بازم دلتنگ‌تر شدم ولی این ویدیو خیلی سرحالم کرد!!~~

    • سوال: تابستونتون رو چجوری گذروندید؟(به جز خوابXD)

  • ۵
  • CM. [ ۳ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۲۶ شهریور ۰۰

    Breaking the silence 6

    چه روز خوبی داشتم وقتی که: 

      • بکهیون میاد توییتر و کلی حرف میزنه و دلتنگیشو بیان کرد :") اصن وقتی بکهیون میاد توییتر قلب هممون نورانی میشه و دلتنگیمون بیشتر میشه :) واقعیتش گریم گرفت، به خاطر روز های خوبی که داشتیم، روز هایی ‌که اکسو بودن... به هر حال گریه کردن خوبه، وقتی غم داری، تمام غم هاتو تبدیل به اشک تبدیل میکنی تا خالی شی.

    ای کاش توییتر داشتم و زبون کره ای رو بلد بودم و میتونستم این حرفی که قراره بنویسم رو بهش بگم:
    راستش بکهیونا، من زندگی میکنم، میخندم، گریه میکنم، سختی میکشم، کارمو انجام میدم و نفس میکشم و حس میکنم دارم پیشرفت میکنم تو هر چیزی، ولی گاهی اوقات، باز یه حس هایی دارم، حسی که بهم میگه " تو داری ضعیف میشی، در بربر همچی" یا "داری کم میاری، داری تسلیم میشی". متاسفانه این حس رو قبول کردم چون به ظاهر قویم ولی درون من هنوز به سطح 'قوی ترین' نرسیده و حس میکنه داره ضعیف میشه. همش دارم کم میارم ولی... اینطور که میگی، سعیمو میکنم که جلوی کم اوردنم رو بگیرم، جلو ضعیف بودنمو... بدنم و قلبم داره میلرزه، به خاطر این که تو اومدی بازم. 
    چشم بکهیونا، سعیمو میکنم که بازم قوی بشم، کم نیارم و پیشرفت کنم. فقط برای خودم و اکسو.

      • دو تا قسمت از قاضی شیطان دیدم و پشمام ریخت :)))) به جان خودم آخر از دست یوهان و گائون میمیرم... ببینید کی گفتم!!! حتما ببینید!

    میدونم ناراحت کننده ست ولی در حقیقت، عدالتی وجود نداره؛ فقط یه بازیه، یه بازی ناعادلانه وحشتناک!

    یوهان - قاضی شیطان

    یعنی وقتی صحنه یوهان و گائون که باهمن نشون میده، چنان پنیک میکنم و جیغ میزنم و میخندم که واویلاXD به خدا خیلی مرتیکن، مرتیکه های بی رحمㅜㅜ والا به خدا... اگه قاضی شیطان رو دیده باشید میفهمید چی میگم!

    آهنگ پیشنهادی: bangchan & Hyunjin – red lights (برای دانلود کردن کلیک کنین)

    Now, tell me you hate me, "I can't handle you anymore". But I know, you and me, There's no other way. No matter how hard I try to run away, set the mic up, Until the moon falls asleep, even deeper. I really wanna know, yeah, I've already lost control, oh. I'm going crazy now, out of control, I, I'm staying up all night again, The moment when I close my eyes, All I see is red lights . You know I can't leave you alone, You know I can't leave you alone, I just can't leave you alone.

    Bangchan & Hyunjin — red lights 

  • ۴
  • CM. [ ۶ ]
    • Brilli .Shr
    • پنجشنبه ۲۵ شهریور ۰۰
    • اینجا جایی هست که از روزهام، فنگرلی کردن‌هام و حرف‌هایی که از قلب و ذهنم میگن، مینویسم. جایی به اسم سرزمین آسمون که وقتی به آسمون نگاه کنی، بیشتر لبخند میزنی. پس اگه داری به آسمون نگاه میکنی، به من فکر کن. :)♡
    ۱۳۹۶.۱.۴
    – Like a lie in a dry terrain, Like a flower blooming as a miracle, We endured the pitch-black darkness, With all of our might, It takes courage to step on today And stand up again, Let it go. This cold rain that wets my entire body, This feeling of freedom in my soul, I feel like I’ve been born again, It’s a fresh start for you and I.
    EXO - Runaway

    – I'll never cry because I know that it'll never change, I'll stay standing and endure it in an unknown place, There will be many times I'll almost fall, but, Alone, I reach out my hand, alone, I stand back up.
    Stray kids - scars

    – Tear it up 'cause we're dreaming of the future, Don't stop got that fire running through us, Everything that we know, Light the fuse, and let's blow, New world, new world. Fly up, history is in the making, Make bigger and better, the earth be shaking, Lifting, lifting it up, All we need is that love.
    SF9 - new world
    a