Nothing is the same as before

ساعت نزدیک‌های یک بعد از ظهره و فقط دو نفر غرق در خواب‌اند. من بیدارم، خواهرم بیداره و مامانم بیداره. حس‌های عجیب توی وجودم دارن قل میخورن و میچرخن، حرف‌های توی دلم هنوز توی حبس ابدی‌اند و نمیتونم اون‌ها رو آزاد کنم. حرف‌های توی دلم، زیادند و هی بیشتر و بیشتر میشه. حس میکنم حرف‌ها نمیتونن نفس بکشن چون جاشون تنگ شده، جایی برای حبس دلم نداره. حس عجیبی دارم، این حس بهم میگه که "داد بزن، گریه کن، فرار کن، ولی زنده بمون، تو رویا داری." و میگم "کدوم رویا؟ رویاهایی که دارم، دارن ذره ذره از بین میرن، سعی میکنم جلوشو بگیرم ولی مگه مشکلات میذاره؟ نمیذاره، مشکلات نمیذاره بهش برسم، هی بزرگ تر میشن و تا مرز ترکیدن میرسن." انگار که علف "ناامیدی" توی وجودم داره رشد میکنه، انگار که عشق توی وجودم مرده، شایدم عشقی در کار نباشه، شایدم عشق رو لمس نکردم. نمیدونم، این هزارمین باره که میگم "نمیدونم" و همین گفتنش، هیچی رو درست نمیکنه، فقط بیخیال میشم و میگم "نمیدونم". شاید بگین خستم اما اگه به زبون بیارمش، فکر میکنن که دارم الکی میگم و میگن "تو خسته نیستی." میدونی، حرف زدن دیگه سخت شده، مجبورم آروم بگم، مجبورم بی سر و صدا بگم، مجبورم کوتاه حرف بزنم، مجبورم حرفمو خلاصه کنم، حتی مجبورم خفه شم. جالب نیست؟ اتفاقا که نیست، واقعا هم نیست. آهنگ As it was هری رو گوش میکنم، باید خیلی فکر کنم، هری کلی حرف برای گفتن داره. انگار که میخواد حرف دلشو بزنه. اگه اینطوریه، پس دلم میخواد حرف بزنم و مثل اون، رها بشم و بخندم و فرار کنم.

#من_نوشته(با طعم واقعیت.)

In this world, it's just us, You know it's not the same as it was 

Harry styles - as it was 

  • ۵
  • CM. [ ۱ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۱۲ فروردين ۰۱

    Blue, grey and yellow;4

    – تا زنده‌ای، با رنگ‌ها آشتی کن و باهاشون برقص.

    تو خلاء گیر کرده بود. بی حسی، توخالی بودن و این حس‌های عجیب، روحش رو سنگین تر میکرد. به خونه برگشته بود، هیچ‌چیزی اونجا وجود نداشت، جز یه تخت و میز و صندلی و آینه. 

    گل‌ها، نوازش‌های گرم.

    اما سعی می‌کرد که گل‌ها رو پیدا کنه، اون‌ها رو لمس کنه تا وجودش از خاکستر بودن رها بشه. با این حس‌های عجیب می‌جنگید، نمیخواست از این وضعیت خاکستر بودنش عادت کنه، فقط میخواد به آرامش برسه و با آرامش زندگی کنه.

    پرستش آب، نور و زمان.

    صبر و تحمل می‌کرد، می‌جنگید و به خودش زمان می‌داد. فهمیدن این که زمان در چه حد می‌گذره، سخت بود. صدای قطره آب، جاری شدن آب روی زمین، شروع سختی‌های جدید، شکست دادن رنگ خاکستری و دوست داشتن خود؛ تمام این‌ها، زندگیش رو کامل می‌کرد.

    زرد؛

    درست بود، زندگیش رو به درست و کامل شدن بود، خونه زنده شد و گل‌های زرد کل خونه رو پر کرده بود. اون با رنگ‌ها آشتی کرد، عاشقشون شد، رقصید و نفس کشید. اون به جوابش رسید. "خونه از اول زندگی این آدم رو میدونست، تمام سختی‌هاش رو میدونست، میخواست به این آدم نشون بده که زندگی، سختی‌های زیادی داره اما در کنارش، زیبایی وجود داره. برای همین حضورش باعث میشد که فضا رنگارنگ و نورانی بشه."

    #من_نوشته 

  • ۵
  • CM. [ ۱ ]
    • Brilli .Shr
    • چهارشنبه ۱۰ فروردين ۰۱

    Blue, grey and yellow;3

    – راز و نیاز با زمان و نور؛

    - به من نگاه کن.

    گل‌ها، نه تنها نقطه قوت اون بود، بلکه هر کدوم، یه فرصتی داشتن. زمان و نور، چیز مهمی برای رشد و زیبایی و جاودانگی گل‌ها بودن، پس اون میتونستش نقطه قوت‌هاش رو با زمان و نور پیدا کنه؛ حس سنگینی کردن روحش رو لمس کرد، پس سعی کرد با زمان و نور، راز و نیاز کنه و بگه " من به نور تو دعا میکنم. "

    #من_نوشته 

  • ۳
  • CM. [ ۰ ]
    • Brilli .Shr
    • سه شنبه ۹ فروردين ۰۱

    Blue, grey and yellow;2

    – از آبی آسمون تا متروکه‌ی خاکستری؛

    قلبی که از شدت غم، آبی شده بود، حالا به جایی رسید که تمام وجودش تبدیل به رنگ خاکستری شه. در حالت سردرگمی بود، نمیدونست که کجا می‌رفت و نمیدونست که اینجا کجاست. اون یه ساختمون متروکه پیدا کرده بود، مثل روح خودش بود. هیچ چیزی در اونجا وجود نداشت، خالی بود، خالی از هر چیزی. به تمام اطراف این ساختمون دقت کرد، از پله‌ها بالا رفت، نمیدونست قراره چی کار کنه... شاید دنبال یه چیزی هست، یه نشونه، برای این که بتونه روحش در امان باشه. انتظار همچی رو داشت، جز پیدا کردن گل نرگس، اونم تو ساختمون متروکه‌ی خاکستری. شاید این یه نشونه باشه، یه نشونه برای پیدا کردن یه فرصت، حس‌ها و خود واقعیش. شاید یه حس دژاوو باشه، حسی که قبلا تجربه‌اش کرده. گل، اونم تو ساختمون متروکه‌ی خاکستری... شاید روح خاکستری خودش، یه نقطه‌ قوتی داشته باشه. باید به دنبال گل‌های دیگه میرفت....

    – ••••• –

    " من از آبی آسمون که پر از غم و آرامش بود، رسیدم به ساختمون متروکه‌ی خاکستری که خالی و پوچه، اما انتظار این که یه گل نرگس توی این ساختمون خالی باشه رو نداشتم. شاید این یه نشونه برای خارج شدن از حالت خاکستری بودنمه؟ " – ک.ج.م. - ۲۰۲۲.۳.۲۸ 

    #من_نوشته 

  • ۶
  • CM. [ ۲ ]
    • Brilli .Shr
    • دوشنبه ۸ فروردين ۰۱

    Blue, grey and yellow;1

    – در نهایت، مرد کت خاکستری‌اش را در می‌آورد.

    به خونه‌اش برگشته بود. خالی بود، خالی از شادی، انرژی و هیچ نور خاصی به جز نور خورشیدی که نورش توی خونه‌اش پخش شده بود. اون تنها به نظر میرسید و همین فکرش رو میکرد. حتی فکرش براش غم‌انگیزه.

    تو فکر خودش فرو برد، بدون این که متوجه بشه، تمام فضای زمین خونه‌اش، پر شده بود از گل‌های لاله و نرگس زرد رنگ. یکی یکی روی زمین پدیدار میشد، نور خورشید هر لحظه نورانی تر و روشن‌تر میشد.

    از فکر کردن دست بر داشت و موهاش رو کمی بهم ریخت. نگاهی به اطرافش انداخت؛ گل‌ها، فضای خونه رو پر کرده بود و چراغ‌های خونه‌اش روشن شده بودن. هنوزم تنها بود ولی غمی در وجودش محو شده بود. به این فکر کرد که آیا خونه، از کجا میدونست که حضور خودش در این خونه، باعث میشه فضا رنگارنگ و نورانی بشه؟

    " آبی بودی، خاکستری شدی اما حالا میخوای چی کار کنی؟ با وجود غم و مانع زندگی‌ات، میخوای زرد باشی؟ اگه اینطوریه، پس زرد باش و زرد و خوشحال بمون. "

    #من_نوشته 

    پ.ن: امروز سالگرد اسکای‌لنده. :)♡ (سه سال تو میهن بلاگ رو با سه سال تو بیان حساب کردم، گفتم بدونین.)

  • ۱۱
  • CM. [ ۳ ]
    • Brilli .Shr
    • پنجشنبه ۴ فروردين ۰۱

    Cartography - end

    سلام سلاممم!! عیدتون مبارک!! میشه گفت این آخرین پست سال ۱۴۰۰ ئه و کمتر از چند ساعت دیگه به تحویل سال مونده. بریم که داشته باشیم برای سوالات آخر نقشه‌کشی من~~

    سوال هفدهم- لیستی از کارهایی که شاید برای شادی دیگران در سال اینده انجام دهید؟

    ۱. سعی کنم ناراحت و ناامیدشون نکنم و بیشتر با یه کار خوب یا شاید یه لبخند ساده و قشنگ و حتی یه بغل، خوشحالشون کنم.

    ۲. هر مشکلی بود کمکشون کنم با هر توانی که داشتم.

    ۳. حرف‌هایی بزنم که براشون تاثیر خوبی داشته باشه، چون میدونین، جملات خیلی تاثیرگذارن. بستگی داره که تاثیرش خوب باشه یا بد.

    ۴.باهاشون مهربون باشم و محبت کنم اما به یه اندازه، "نه بیش از حد".

    ۵.حواسم بهشون باشه و بدونن که چقدر برای من مهمن.

    – ••••• – 

    سوال هجدهم- چه کسانی هستند که بخاطر انها تلاش میکنید؟ به خودتان یاد اوری کنید.

    من برای خودم تلاش میکنم و برای هدف‌های خودم.♡

    – ••••• – 

    سوال نوزدهم- یک روتین روزمره ایجاد کنید که هر روز ان را دنبال کنید. برای مثال "من هر روز ده دقیقه ورزش میکنم".

    ۱. سعی کنم تنبلی رو بذارم کنار و خودمو برای هر کاری مشغول کنم.

    ۲. ورزش کنم و هر موقع مودشو داشته باشم، برم پیاده روی. حالا دقیقه‌اشو نمیدونم ولی سه دقیقه‌ای بهتره.

    ۳. روتین پوستی داشته باشم و کمتر با جوش‌ها ور برم.

    ۴. کارایی که دوست دارم رو یادبگیرم و خوب عملشون کنم.(مثل همین رفتن به کلاس نقاشی، زبان و...)

    ۵. سریال ببینم، نه خیلی کم، باید بیشتر ببینم.

    ۶. سعی میکنم نوشتن رو جدی بگیرم.

    ۷. سعی کنم خیلی فکر‌های منفی که اذیتم میکنن رو نکنم و تمومش کنم و خودمو کنترل کنم.

    ۸. بیشتر نقاشی بکشم و بیشرفت خوبی داشته باشم.

    ۹. به حرف‌های بد دیگران اصلا اهمیتی ندم و سعی کنم قدم به قدم رو هدف‌های کوچیکم کار کنم.

    ۱۰. خودمو پیدا کنم، خودمو دوست داشته باشم، بیشتر حس مفید بودن داشته باشم، سر خوشی‌های کوچیک خوشحال باشم و بعد، سعی میکنم کسایی که دوستشون دارم رو خوشحال کنم.

    – ••••• –

    سوال بیستم و آخر- نامه ای به خودتان در آخر سال اینده بدهید.

    سلام سحر عزیز. امیدوارم تا الان حالت خوب باشه.

    این سال داره تموم میشه و تو الان حس میکنی تو این سال، کافی نبودی و خیلی پیشرفتی نکردی، اما عیبی نداره سحر. این سال جدید داره میاد که بدونی تو فرصت خوبی برای پیشرفت کردن، حس مفید بودن، حس مهربونی و عشق و حس قوی بودن رو داری. تو هنوزم قوی هستی ولی خیلیی راه مونده تا به قوی‌ترین برسی، حس مهربونی و عشق و انرژی خوبت هنوز تو وجودت هست، هیچ وقت این‌ها رو به خاطر انرژی‌های منفی هدرشون نده، تو وقت داری که پیشرفت کنی و حس کافی بودن رو داشته باشی. درسته، ممکنه این سال جدید هم پر از اتفاق‌های خوب و بد داشته باشه اما امیدوار باش، امید واقعی داشته باش، آدم با امید واقعی داشتن زنده‌ست. تا وقتی نفس میکشی، لبخند بزن، کمتر غمگین شو و بیشتر خوشحال باش و سالم باش. دوستت دارم، سحر قشنگم.♡

    – ••••• –

    + یه تشکر خیلیی ویژه از میتسوری بکنم، به خاطر این سوالای چالشش که قطعا ممکنه یه روزی کمکم بکنه. ممنونم عزیز دلم.

    و شما قشنگای من، امیدوارم این سال، سالی باشه که پر از برکت و خوبی باشه، همیشه خوشحال باشین، سالم باشین و بتون به هدفتون برسین. دیگه چیز خاصی ندارم بگم. دوستتون دارم، بیاین تو سال جدید، به وبلاگ‌نویسی ادامه بدیم.*-*♡

  • ۴
  • CM. [ ۳ ]
    • Brilli .Shr
    • يكشنبه ۲۹ اسفند ۰۰

    Teen smiles

     خب، یه پست از آلو دیدم که مربوط به ده لبخند ۱۴۰۰ ئه و گفتم چطوره خودمم بذارمش.^^ امسال سال خوب و بدی بود ولی کلی سختی داشتم ولی مگه میشه تو این سال، لبخند نزده باشم؟!

    1. کامبک اکسو بعد از مدت‌ها که این کامبک برای ما اکسوالا یه هدیه باارزش بوده!
    2. داشتن یه بولت ژورنال‌ و استفاده ازش.
    3. داشتن دوستام که برام از طلا هم باارزش تره.
    4. روز تولدم که بچه‌ها سوپرایزم کردن و من خوشحال بودم.
    5. خرید کتاب ییشینگ و خوندن و لذت بردن ازش.
    6. پیاده‌رویی با خواهرم و خرید کردن.
    7. داشتن یه عروسک تولگی دست‌ساز که از کاشان به تهران فرستاده شد.
    8. درست کردن یه ویدیو(در حد مینی ولاگ.)
    9. غذا درست کردن.
    10. این که پی بردم که این سال رو با سختی، خوشحالی و غم گذروندمش و هنوزم وقت اینو دارم که تجربه کنم.

    همه‌ اینا، خوشی‌های کوچیکی بودن ولی همین خوشی‌های کوچیک، منو خوشحالم میکردن. به این نتیجه رسیدم که از خوشی‌های کوچیک، حتی اگه ساده هم باشه، باید لذت برد و لبخند زد. ♡

  • ۷
  • CM. [ ۱ ]
    • Brilli .Shr
    • شنبه ۲۸ اسفند ۰۰

    Cartography - 6

    سلاممم^^ نزدیک‌های عیده و همه‌چی رو نو و تازه کردین و آماده‌این برای سال جدید. حقیقتا خودمم ذوق دارم براش~~~

    سوال چهاردهم- پنج مکان تفریحی که میخواهید در سال اینده به انجا سفر کنید؟

    خب ببین بستگی داره که اگه وضع کرونا بد نباشه میریم وگرنه اگه کرونا واقعا نبود، قطعااا به یه جاهایی سفر میکردیم.

    ۱.‌شهر مشهد. یه دلیل داره اونم اینه که جاهای دیدنی که داره یا حرم هم هست ولی یه دلیل دیگم هست که میخوام یکی از دوستامو از نزدیک ببینم و دلم میخواد به این روز برسم.

    ۲.شهر شیراز! میشه گفت جاهای خیلییی قشنگ و دیدنی داره و خیلیی دلم میخواد اونجا برم، حس خوبی داره اونجا و من دلم میخواد برم آرامگاه حافظ و سعدی~ خلاصه که جای خوبی برای سفر انتخاب کردم.

    ۳. تو فکر شهر یزد ام. اونجا هم جاهای قشنگی داره و هم سوغاتی‌های خوبی داره و همینطور، یکی از دوستایی که میشناسم، اونجا زندگی میکنه، شاید شانس دیدنشو داشته باشم.

    ۴. دلم میخواد دوباره برم همدان، خیلی قشنگه اونجا.

    ۵. فعلا هیچی به ذهنم نمیاد.

    – ••••• –

    سوال پونزدهم- چیز هایی که قبلا نداشتید اما الان به دستشون آوردید

    بعضیاشو امسال به دست اوردن و بعضیای دیگم سالای پیش

    ۱. یه ماگ قشنگ صورتی*-* که خب اگه کاپوچینو داشته باشم ازش استفاده میکنم. آخه خیلیییی کم استفاده میکنم. :(

    ۲. دفتر بولت ژورنال‌. خیلی دوست داشتم همچی چیزی رو داشته باشم که بتونم از چیزایی که دوست دارم، بنویسم و نقاشی بکشم~( اگه خدا بخواد شاید بتونم وسایل‌های ژورنال رو بخرم.)

    ۳. کتاب "ایستاده استوار در بیست و چهار سالگی" که ییشینگ نوشته؛ اون موقع ترجمه فارسیش اومده بود خیلیی دلم میخواست داشته باشمش و خداروشکر جاش تو اتاق منه~~

    ۴. تولگی دست‌سازXD راستش نمیدونم چیزی از تولگی میدونین یا نه ولی یه عروسکیه که شکل یه پاپیه و صورتش مثل " 'ㅅ.' " ئه و خود بکهیون طراحیش کرده. از اونجایی که بکهیون سربازیه، ۱۷ ام هر ماه یه ویدیو جدید از کیونگ‌تیوب که مال بکهیونه میاد و یه ویدیو مربوط میشد به عروسک تولگی. بعد انشتار این ویدیو، عروسک‌های تولگی هم تو فروشگاه‌ها اومد و میدونین که ما تو ایران زندگی میکنیم و خیلی خوشبختیم.^^ و من حرص نداشتن یه تولگی رو داشتم. ولی یه سری بچه ها دست به کار شدن که خودشون تولگی درست کنن. یکی از بچه‌ها قرار بود شش تا تولگی بدوزه که دید یکیش اضافه اومد، بعد اومد پیویم و می‌خواست تولگی رو بهم بده*-* آدرس و اینچیزا بهش دادم و حدودا چهار روز بعدش اومد(چهارشنبه اومد یعنی.) انقدر کیوت و پشمالوئه که خیلی عاشقش شدم.*-* حتی یه نامه کوچیک ولی ارزشمند بهم داد و خیلی خوشحالم کرد و ازش خیلییی تشکر کردم...‌چقدر طولانی شد-

    – ••••• –

    سوال شونزدهم- ده نفر از افرادی که بابت آشنایی با آنها در امسال خرسندید؟

    راستش این سوال واقعا برای منی که ممکنه یکی رو جا بذارم، سخته. اما اگه کلی و خلاصه‌طور بگم، بچه‌های بیان، بچه‌های میهن‌بلاگ که تو بیان هستن،(مائو، یومیکو، آلو، نفیسه، آکی و...) بچه‌های تلگرام(از جمله نازی، آبی و...) و خیلیای دیگه که زیادن. خوشحالم که دارمشون و امیدوارم تا سالیان سال درکنارشون باشم و سعی میکنم بیشتر بهشون عشق بدم چون لیاقتشو دارن.♡

    پ.ن: ام وی Maniac اسکیز رو دیدین؟ اگه ندیدین که برین کرک و پرتون بریزه!

    پ.ن۲: حقیقتا ترک‌های آلبوم ODDINARY اسکیز>>>>>>>>>>>>

    پ.ن۳: حاضرم با ترک charmer ازدواج کنم، خیلی نایسههه(با لهجه بنگچانی)

  • ۲
  • CM. [ ۲ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۲۷ اسفند ۰۰

    Cartography - 5

    سلام سلام قشنگا. امروز به چهار تا سوال جواب میدممم~~~

    سوال‌ دهم- یک آرزو برای سال آینده؟

    آرزوهام زیادن اما مهم ترینش "خوشحالی و سلامتیه".

    – ••••• –

    سوال‌ یازدهم- سه راه در امد شما که میتوانید برای سال اینده انها را گسترش دهید؟

    ۱. تو سوال اول گفتم که یه فروشگاه راه بندازم که همه بتونن سفاش نقاشی بدن یا میشه وسایل‌ها با طرح نقاشی خودم بفروشمشون و اینطوری خیلی خوب و جالبه.

    ۲. شاید تو کار طراحی لباس درآمد داشته باشم.

    ۳.فعلا نمیدونم. "-"

    – ••••• –

    سوال دوازدهم- مشکلاتی از زندگی شما که میخواهید در سال اینده آنها را حل کنید نام ببرید. چه کاری باید انجام دهید ؟

    اوه اوه اوه چه سوالی... .-.

    ۱. خرجی زیاد. یعنی میشه گفت قبلا پولمو صرف خرید خوراکی میکردم. این میشه حلش کرد یعنی باید سعی کنم کلی پول جمع کنم تا شاید برای خودم یه کتاب یا یه چیزی بخرم باهاش.

    ۲. عصبی شدنم.‌ عاهه این رومخ ترین مشکلیه که دارم که نمیدونم واقعا میشه حلش کرد یا نه. ولی نهایتا باید سعی بکنم‌که حل بشه.

    ۳. مدرسه. "-" مدرسه خودش یه مشکله برام. معلم های عجیب، امتحاناتی که هر رووووز میدن. اینم وقتی حل میشه که دیگه فارغ‌التحصیل میشم و دیگه ادامه تحصیل نمیدم.^^

    ۴. یه وقتا راحت نیستم حرف بزنم یا روم نمیشه حرفی بزنم و خب یه جورایی این مشکل منو کوچیک میکنه، اینم ممکنه حل بشه، اونم زمانی که سعی کنم اعتماد به نفس "به اندازه" داشته باشم تا از حرف زدن با دیگران خیلی خجالت نکشم.

    ۵. افکارم... شاید این مشکل بزرگ و اصلی من باشه. متاسفانه به این پی بردم که ذهنم یه وقتا شلوغ میشه و معمولا فکر‌های بد مثل مرگ کسی یا هر چیزی به ذهنم میاد یا وقتایی که خواب خیلی بد میبینم، میفهمم که ذهنم در چه حالتیه، یعنی میشه گفت ذهنم داغونه و جدیدا اینطوری شدم. نمیدونم میشه حلش کرد یا نه ولی امیدوارم بشه با یه روش‌هایی حلش کرد.

    ۶. تنبلیم. اینم خودش یه مشکل بزرگیه برای خودم و بقیه، البته بیشتر برای خودم. فکر کنم بشه حلش کرد، اونم این که سعی کنم انقدر تنبلی نکشم، حوصله داشته باشم که بتونم کارمو انجام بدم.

    – ••••• –

    سوال سیزدهم- لیستی از فیلم-سریال و یا انیمه ای که میخواهید در سال اینده حتما مشاهده کنید

    آخجون این سوال*-* فقط ممکنه لیستم زیاد باشه پس...

    سریال‌ها؛ semantic Error - euphoria - bad & crazy - my name - 21 25 - mr. Queen - color rush - happiness - chicago typewriter - The king affection - tomorrow 

    فیلم‌ها؛ the box - the pirates2 - call me by your name

    انیمه‌ها؛ dororo - Jujutsu kaise - Tokyo Revengers - The promised never land - Bungou stray dogs - Given - Howls moving castle - Spirited away - Attack on titan

    همیناش اومد تو ذهنم. :") اگه پیشنهادی برای سریال، فیلم یا انیمه داشتین بگین~

    پ.ن: دیشب جشن چهارشنبه‌سوری نبود که، جنگ بود. :|

  • ۲
  • CM. [ ۲ ]
    • Brilli .Shr
    • چهارشنبه ۲۵ اسفند ۰۰

    Cartography - 4

    سلام سلاممم~ امیدوارم حالتون خوب باشه. بریم برای سه سوال بعدی.

    سوال هفتم- فکر میکنید لازم است برای اینکه حالتان در سال جدید خوب باشد چه کارهای ساده اما موثری انجام دهید؟ لیستی از انها تهیه کنید.

    ۱. سعی کنم بیشتر به گل و گیاه‌های خودمون برسم و بهشون آب بدم.

    ۲. نقاشی بیشتر بکشم چون بیشتر حالمو بهتر میکنه.

    ۳. یه گپ کوتاه با خواهرم و مامانم.

    ۴. یه صفحه از بولت ژورنالم درست کنم.(خیلی وقته باهاش کاری نکردم.)

    ۵.کمی گیم بازی میکنم تو لپ‌تاپم :>>

    ۶. دیدن موزیک ویدیو، خوندن کتاب و گوش کردن به آهنگ.

    ۷. نوشتن یه چیزی حتی اگه نخوام منتشرش کنم.

    ۸. بیرون رفتن و پیاده‌رویی.

    ۹. درست کردن غذایی که دوست دارم.

    – ••••• –

    سوال هشتم- چیز هایی که امسال قدرشان را فهمیدید و لازم است در سال اینده بیشتر به انها اهمیت دهید لیست کنید.

    ۱. این که سعی کردم خوشحال واقعی بمونم و نذاشتم کسی منو ناراحتم کنه.

    ۲. تلاش برای یه کاری مثل نقاشی، کاور کردن یه آهنگ و نوشتن.

    ۳. دوستانم و خانواده خودم.

    ۴. و خود من!

    – ••••• –

    سوال نهم- سه عادت شما که لازم است در سال اینده برای حذفشان تلاش کنید؟

    - ناتوان بودن سر گفتن یه چیزی که باید با صادقانه گفت. - دیر بخوابم یا نتونم کلا بخوابم. - گشاد بودن و تنبلی بودن. - عصبی شدنم. (‌میدونم بیشتر از سه‌تا شد ولی خب...)

    پ.ن: امروز شب چهارشنبه‌سوری هست و خواستم بگم که تو شب‌ زیاد نمونید بیرون یا اگه میخواین برین بیرون، مراقب باشین که چیزیتون نشه. :"| برای این که صدای شخمی ترقه و بمب و اینا نترسین و اعصابتون خورد نشه، یه هدفون بذارین رو گوشتون و آهنگ گوش کنین.♡

    پ.ن۲: گشنمه. خیلی گشنمه. بای.

  • ۳
  • CM. [ ۱ ]
    • Brilli .Shr
    • سه شنبه ۲۴ اسفند ۰۰
    • اینجا جایی هست که از روزهام، فنگرلی کردن‌هام و حرف‌هایی که از قلب و ذهنم میگن، مینویسم. جایی به اسم سرزمین آسمون که وقتی به آسمون نگاه کنی، بیشتر لبخند میزنی. پس اگه داری به آسمون نگاه میکنی، به من فکر کن. :)♡
    ۱۳۹۶.۱.۴
    Post Archive
    a