۱۴۰ مطلب با موضوع «من نوشته» ثبت شده است

Our endless love

---------------------------------------

دقت کردین‌ که بعد از صد و خورده ای روز،چن بلاخره اومد؟دقت کردین که امروز سوهو یره سربازی؟ما نمیدونیم برای سوهو گریه کنیم یا برای چن خوشحال باشیم.ولی ما بهشون عشق میورزیم.

عشق بی پایان ما!

기다림이 즐거우면 시랑이지
اگه انتظار برات لذت بخش بود،این اسمش‌ عشقه.
—کیم جونیمون

 

  • ۵
  • CM. [ ۶ ]
    • Brilli .Shr
    • پنجشنبه ۲۵ ارديبهشت ۹۹

    Twenty years later

    از هیچکس و آلوچه من ممنونم*-*بلاخره تنبلیمو گذاشتم کنار!

    •بیست سال بعد که میشم سی و هفت ساله...نمیدونم ازدواج کرده باشم یا نه.ولی تو بیست سال بعد،شاید یه خواننده ایرانی شدم که تو موزیک شو ها بردم.پیانو میزنم و میخونم.البته به زبون انگلیسی و کره ای(XD).شاید یه نویسنده ای شدم که برای آیدلا و هر کسی یه چیزایی نوشتم یا داستان کوتاه نوشتم.و هنوزم وبلاگ نویسی میکنم با بچه های خودمون.

    ولی...اینایی که گفتم ممکنه این اتفاق برای من واقعی نباشه چون خودمم از آینده خبری ندارم.ولی نمیدونم آینده من چجوری خواهد شد.ولی دوست دارم ایت اتفاق برام بیوفته:)

    پ.ن:آه گفتم سی و هفت سال،اگه اینطوریه احساس پیری بهم دست میدهXD

    همتون تو این چالش دعوتین♡

  • ۷
  • CM. [ ۹ ]
    • Brilli .Shr
    • چهارشنبه ۱۷ ارديبهشت ۹۹

    Let's love

      تو این روز های قرنطینه ای که همیشه خسته کننده و کسل کننده هست،این بار امروز،شاهد خلق یک هنری شدیم که روح و جسم مارو زنده کرد و حس تپش قلبمانون بیشتر کرد و دست و پاهامون از شدت هیجانی و شادی میلرزید.
    اون یه اثر هنری رو خلق کرد که در مورد عشقه و اسمش"بیاین عشق بورزیم"ئه.اسمش اثرش هم در واقع شعار اکسو بوده!
    کسی که ای اثرو خلق کرده،در واقع اون کسیه که با صدای بهشتی و آرامش بخشش،دل همه رو زنده کرده؛صدای اون،مثل صدای امواج دریا بزرگه.خود آهنگشم مثل اقیانوس آرامه که عمیقه،عمق اقیانوس آرام‌مثل عمق عشقه که خیلی بزرگه!
    اما روزی که اثرش رو منتشر کرد،مصاف با روز تولد یک نقاش مشهور یعنی"ونگوگ" بوده.همون طور که گفته"من عاشق نقاش ونگوگ ام!".شاید با شنیدن اسم "ونگوگ"یاد نقاشی "شب پر ستاره" میوفتید!
    شاید سوال براتون پیش اومده که کی این اثر به این زیبایی و بزرگی رو به وجود اورده و کی خونده؟جواب سوال، کیم جونمیونه!
    آره!کیم جونمیون یا بهتره بگیم"کینگ جونمیون" که لیدر گروه اکسوعه.اون همیشه به فکر اعضا و اکسوالاس!و اون همیشه میگه:
    بیاین عشق بورزین

    #من_نوشته

    به شدت پیشنهاد میکنم این ام وی رو ببینید!

    خیلی قشنگه و واقعا به دل آدم میشینه:)

    ------------------------

  • ۵
  • CM. [ ۱۴ ]
    • Brilli .Shr
    • دوشنبه ۱۱ فروردين ۹۹

    Paper world

    دنیا همانطور که بی رحم و تلخ است،مثل یک کاغذ می ماند،کاغذی که پر از خط خطی سیاه است؛با هشت میلیارد نفر آدمک های خطی،که رخ آن ها،مملو از خشم و اندوهگین است...ولی،ما با افکار هایی که در ذهنمان حک شده و پر از رنگ هاست، به روی کاغذ منتقل کرد،با آن می توان نقاشی کشید،تا دنیا رنگارنگ شود.با آن چیزی می نویسیم تا همه آدم ها امید داشته باشند.با آن می توان خط خطی های سیاه را پاک کرد تا همه جا تمیز و زیبا باشد.اگر این کار را می کردیم،دنیا زیبا تر و مهربان تر می شد..‌.

    #من_نوشته  

  • ۳
  • CM. [ ۱ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۲۳ اسفند ۹۸

    Love

    ما دو نفر بیداریم و سکوت شب رو می شکنیم.ما دو نفر بیداریم و با صدای خنده های پر هیاهویمان،سکوت شب را می شکنیم.دست هم را میگیریم و می دویم و از ته دلمان فریاد میزنیم تا آسمان شب صدایمان را بشنود.

    و بداند ما دو نفر،بیداریم و در این سکوت شب،عاشق هم هستیم:)♡

    #من_نوشته 

  • ۲
  • CM. [ ۱ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۱۶ اسفند ۹۸

    Home

    ...الان توی کلاسم.کلاسی که توش فقط حرف و حرف و حرفِ بچه هاست.کلاسی که تا آخر زنگ،حرفای معلما،منو خسته و خوابالودم میکنه.کلاسی که نمیشد یه نفسی کشید.همیشه خیره به ساعت میشم تا ببینم که زمان مدرسه تموم میشه تا از این متروکه،خلاص شم.

    دوشنبه هفت بهمن ۹۸

    حالا،الان توی خونم.خونه ای که در اون،محبت و عشق بین مادر و پدر و خواهر و برادر وجود داره.توش حرف هست ولی این حرف ها با حرفای کسل کننده توی کلاس خیلی فرق داره.حرفایی که توی خونه میشنوم،پر از غم و شادیه.یه وقتایی حرفای خنده دار میزنیم و صدای عجیب و غریب از خودمون در میاریم؛یه وقتایی با حرص حرف میزنیم و دعوای مسخره ای بین من و داداشم راه میفته،چه تو صبحونه،چه تو ناهار یا شام!

    الان توی خونم.ولی این تنبلی که جون منو گرفته،نمیزاره کاری که میخوام و انجام بدم،مثلا میخوام کتاب بخونم،اما تنبلیم نمیزاره؛نقاشی میخوام بکشم،اما بازم‌نمیزاره،توی وبلاگم پست میزارم،ولی بازم نمیزاره.

    از وقتی که این ویروس احمق توی ایران اومد،گفتن باید تو خونه بمونی.و بعدش مدرسه ها رو تعطیل کرد.این اتفاق،یه خوبی داره و یه بدی هم داره!

    خوبیش اینه که دیگه از شر معلما،یه سری بچه هایی که رو مغز من رژه میرفتن(البته خیلی از بچه هایی که میشناسم خیلی خوبن)،راحت شدم.یا بهتره بگم: از شر این "مدرسه متروکه"خلاص شدم!!

    اما بدی که هست،اینه که این تعطیلی ها ممکنه طولانی باشه و مثل تعطیلات تابستون،بی کار میشم.بدتر از همه اینکه نمیتونی بیرون از خونه باشی و از آسمونی که پاک و تمیز شده لذت ببری و یه نفسی بکشی.وقتی تو خونم،احساس میکنم توی زندونم!و حتی نمیتونم تو آغوش مادرم یا خواهرم باشم...

    امیدوارم این کابوس،از بین بره...

    #من_نوشته

  • ۴
  • CM. [ ۳ ]
    • Brilli .Shr
    • سه شنبه ۱۳ اسفند ۹۸

    A warm touch on my face

    چرا ابر های خاکستری پراکنده نمی شوند تا آسمان و خورشید،زمین را ببیند؟تا کی باران تکراری و کسل کننده تمام می شود؟این ها،سوال هایی در ذهنم هستن که جواب آن نامعلوم است.

    چاره ای نیست جز این که من چشم هایم را می بندم و در اقیانوس عمیق خواب بمونم.زمانی بیدار می شوم که خورشید با لمسی گرم روی صورت سردم،من را گرم کند.

    #من_نوشته

  • ۲
  • CM. [ ۲ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۹ اسفند ۹۸

    Spring

    منتظر بیدار شدن او هستم.

    من می خواهم قلب هایی که از گل رز تشکیل شدن را ببینم.می خواهم مژه هایی که مثل شاخه های گل بلند و باریک هستن را ببینم.حتی ذهن هایی که از گل های فراموشم نکن پر شده اند را هم ببینم.

    من منتظر بیدار شدن "بهار"،فصلی که گل ها دوباره متولد بشوند هستم.تو چطور؟تو هم‌ منتظرش هستی؟

    #من_نوشته

  • ۳
  • CM. [ ۲ ]
    • Brilli .Shr
    • يكشنبه ۴ اسفند ۹۸

    Heart

    اون سیاه بود و هیچ وقت لبخند نمیزد،مدام اشک میریخت،تپش دلش خیلی کند بود.

    نگاهی به دلی که بزرگ و نورانی بود کردم؛به قدری زیاد بود که دوست داشتم،بخشی از قلبمو به اون بدم.

    به سمتش رفتم و صداش زدم.اون به من نگاه سرد و خشکی کرد.من،با لبخند،بخشی از قلب روشناییم رو بهش دادم؛اون به قلب کوچک و نورانی که در دستم بود،خیره شد.برداشت و روی قلب سیاه و شکسته گذاشت.

    بعد از چند دقیقه،اون کاملا تغییر کرد،حالا صورتش،سرشاز و لبخند شیرین بود.تمام وجودش مخصوصا قلب کوچیکش،روشن شده بود.چشماش در حال برق زدن بود.

    میدونی ادن قلب کوچیکی که بهش دادم،چه چیزی داشت؟

    عشق،محبت،مهربونی:)

    #من_نوشته

  • ۲
  • CM. [ ۵ ]
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۱۸ بهمن ۹۸

    A heart like a red rose

      گل رز.وقتی به یک دسته گل رز خیره می شوم،به طور اتفاقی یاد یکی از دوست هایم می افتم.فردی بود که با همه دوست هایم،متفاوت بود.اصلا آن،انسان نبود!فراتر از انسان؛مثل یک فرشته...آه...نمیدونم چگونه برایش توصیف خوبی برایش بکنم؟

      خیلی دلم میخواست اسم واقعی اش را بدانم.اما نشد.تنها اسمی که از بچه ها شنیده بودم،رزیتا بود.رزیتا...این اسم خیلی بهش می آمد.درست مثل خودش که به زیبایی رز سرخ بود.

      یادم می آمد که وقتی صبح به دبیرستان می رسیدم،رزیتا را می دیدم که یک گل رز دستش بود.چهره زیبایش،سرشار از ذوق و شوق بود.فکر کنم به خاطر گل رز خوشحال بود.چون از کسی شنیده بودم که او شیفته گل رز است.مخصوصا رز سرخ.رزیتا با شدت ذوق و شادی که داشت،سریع دوستش را در آغوش گرفت.دوستش لبخند شیرینی زد و آرام،دستش را روی موهای جوگندمی رزیتا نوازش کرد.

      شاید سوالی برایتان پیش بیاید که آیا من هم به رزیتا،گل رز دادم؟جواب این است:بله!نه یک شاخه،بلکه چندین شاخه گل رز!

      یک،روز،در زنگ تفریح،او را دیده بودم.تنها به نظر میرسید.خیره به شاخه های تیغ داری که گل رز خشک شده اند.احساس کردم که او،ناراحت بود.دسته گل را پشت کمرم قایم کردم تا رزیتا نبیند.صدایش زدم و رزیتا،سریع به من نگاه کرد،چهره اش پر از ناراحتی بود.دلم از دیدن این چهره،فشرده شد و دوست نداشتم او را غمگین ببینم.لبخندی روی لب هایم زدم.نسیم خنک،موهای سیاه بلندم را نوازش کرد،رزیتا بهم گفت که چی شده؟کمی نزدیکش شدم و دسته گل رز را بهش دادم.چشمانش،خیره به دسته گل شد.چشم های کوچکش،درشت شد و مروارید اشک،در چشم هایش آشکار شد.مدام این جمله را تکرار می کرد:خدای من،خدای من!...

      یک دفعه،در آغوش گرم و صمیمی آن دختر گم شدم!از شدت  غافلگیری،مثل مجسمه بی حرکت ماندم.زیر لب یه من میگفت:ممنونم سوفیا.برای همچیز!خیلی خوشحالم کردی!...

      چند سال است که دیگر او را ندیدم.دلم میخواهد دوباره آن دختر را ببینم.آن مثل خواهر بود.مثل فرشته بود.میدانم که قلبش مثل یک گل رز سرخ،شکوفا شده بود و خون در آن جریان داشت.دام میخواهد دوباره آن رزیتا،گل رز کوچک دوست داشتی را ببینم...

    #من_نوشته

  • ۲
  • CM. [ ۲ ]
    • Brilli .Shr
    • چهارشنبه ۹ بهمن ۹۸
    • اینجا جایی هست که از روزهام، فنگرلی کردن‌هام و حرف‌هایی که از قلب و ذهنم میگن، مینویسم. جایی به اسم سرزمین آسمون که وقتی به آسمون نگاه کنی، بیشتر لبخند میزنی. پس اگه داری به آسمون نگاه میکنی، به من فکر کن. :)♡
    ۱۳۹۶.۱.۴
    – Like a lie in a dry terrain, Like a flower blooming as a miracle, We endured the pitch-black darkness, With all of our might, It takes courage to step on today And stand up again, Let it go. This cold rain that wets my entire body, This feeling of freedom in my soul, I feel like I’ve been born again, It’s a fresh start for you and I.
    EXO - Runaway

    – I'll never cry because I know that it'll never change, I'll stay standing and endure it in an unknown place, There will be many times I'll almost fall, but, Alone, I reach out my hand, alone, I stand back up.
    Stray kids - scars

    – Tear it up 'cause we're dreaming of the future, Don't stop got that fire running through us, Everything that we know, Light the fuse, and let's blow, New world, new world. Fly up, history is in the making, Make bigger and better, the earth be shaking, Lifting, lifting it up, All we need is that love.
    SF9 - new world
    a