۱۴۶ مطلب با موضوع «من نوشته» ثبت شده است

Twenty six

²⁶— برای این که چیزی رو به دست بیاری، باید بهاش رو بدی. حق همه آدم‌ها، چیزیه که از اول زندگیش نیاز داره، اما بعضی‌ها، همین حق مهم آدم‌ها رو ازشون گرفته میشه، اونم با خشم و بی رحمی. به نظرت، جواب این همه خشم و بی‌رحمی‌ها چیه؟ دقیقا با قدرت بیشتر، خشممون رو تبدیل به مشتی بزرک میکنیم تا سیلی بخورن و درد بکشن تا بفهمن که داریم برای گرفتن حق مهم، یعنی آزادی درد میکشیم. برف‌ها آب میشن و میمیرن اما به رودخونه‌ی اشک‌ها تبدیل میشن. وجودمون خاکستر میشه اما مثل ققنوس، خشم وجودمون شلعه‌ور میشه.

اینو بدون، ما شاید حقمون رو پس بگیریم اما این درده که تا ابد میمونه. #من_نوشته 

Funeral snow is falling in the dead morning, Howling of a stray dog, the creaking of geta clogs, Carrying the weight of fate, I walk with my eyes fixes, Embracing the darkness, only with a Janome-umbrella, I go my own way of life, long ago I've thrown away my tears — meiko kaji

  • ۱۰
    • Brilli .Shr
    • پنجشنبه ۲۶ آبان ۰۱

    Twenty five

    ²⁵— هر چیزی که داریم، معنی‌هاشی زیادی داره، مثل زندگی. من حق‌های زیادی داریم برای داشتن نور زندگی و عشق که همین سیاهی‌ها، این‌ها رو از ما گرفتن. من تورو بلندت میکنم، تا بالای آسمون، سالم و بی‌خطر بمونی. رویاها و حسرت‌هامون کنارهم گریه میکنن اما ما آرومشون میکنیم، چون یه روزی میرسه که نور رو پس بگیریم، نوری که میتونه ما رو زنده نگه داره.

    نور ما امیده، که زندگی ما رو کامل میکنه. #من_نوشته 

    Lift me up, Hold me down, Keep me close, Safe and sound. Burning in a hopeless dream, Hold me when you go to sleep, Keep me in the warmth of your love, When you depart, keep me safe and sound — Rihanna

  • ۷
    • Brilli .Shr
    • چهارشنبه ۲۵ آبان ۰۱

    Twenty four

    ²⁴— همه به هر نوعی زیبا هستن، طوری که میتونن موهاشون رو باز کنن تا با بادها و خورشید‌ برقصن. همه به هر نوعی زیبا هستن، مثل پروانه‌ها که بال‌هاشون رنگ و شکل متفاوتی دارن. باید پرواز کرد، باید خروشید، مثل اثر پروانه‌ای که به هر قدم کوچیکی، یه اتفاق بزرگ رخ میده. همه زیبا هستیم، همه پروانه‌ایم.

    پس مثل یه پروانه پرواز کن. #من_نوشته

    Might be a dream, This moment, Dreams, dreams, may come true. You just Fly like a butterfly, Taking me far away, Wings wings. Just like this Fly like a butterfly, Sounds of winds blowing around my ears, Fly like a butterfly, I feel like i could reach it, I better be  around you — LOONA

  • ۸
    • Brilli .Shr
    • سه شنبه ۲۴ آبان ۰۱

    Fell in love in October, but this month passed me by

    یادت میاد؟ اون سال، توی ماه اکتبر عاشق شدیم، در حالی که باد سردی می‌وزید و موهامون با بادها میرقصیدن و دود سیگار رو توی ریه‌هامون به جا گذاشتیم. شب‌ها ستاره‌ها رو می‌دیدیم، در حالی که روی زمین پر از برگ‌های خشکیده‌ی نارنجی رنگ خوابیده بودیم و ستاره‌ها رو می‌شمردیم. میدونی، من عاشق پاییز بودم، عاشق اکتبر بودم چون میخواستم مال من بشی، دنیای من بشی.

    حالا چندین سال، اکتبر از من میگذره، تمام اکتبر‌هایی که گذشتن، دیگه مثل اکتبر اون سال نشد، چون چیزی دیگه تکرار نمی‌شه، هرچند که با خوندن نامه‌هات که تو یه جای خصوصی نگه‌اش داشتم، باعث می‌شه برگردم به همون سال، روز‌هایی که میخندیدیم و شاد بودیم. نمیدونم چی شد که دیگه اون هوای سرد اکتبر، تورو سردتر هم کرده و باعث شه کلی نگرانی، ناراحتی، عصبانیت تو وجودمون پر شه. تو سرد شده بودی و من تلخ و هیچوقت خودمو نبخشیدم که همچی رفتاری باهات داشتم. میدونی چیه؟ اکتبری که فکر می‌کردم خوب و زیباست، خوب و زیبا هم نبود، من تو زمان اشتباهی باهات قرار گذاشتم، من در حالی که ستاره‌ها رو می‌شمردم، تو بهم نگاه کردی. به این فکر میکردم، وقتی بهم نگاه کردی، وقتی عاشق شدیم توی اکتبر، وقتی دنیای خودم رو مال خودت کردم، یه اشتباه بود؟

    #من_نوشته 

    پ.ن: برگرفته از آهنگ we fell in love in October / October passed me by از girl in red 

     
    October passed me by

    By girl in red

    Magic Spirit
  • ۶
  • CM. [ ۲ ]
    • Brilli .Shr
    • يكشنبه ۱ آبان ۰۱

    Last scene

    آخرین صحنه؛ چیزی بود که به چشم خودش می‌دید. آخرین صحنه‌ی او، چیزی بود که در عالم رویا و خیال تصور می‌کرد. آخرین صحنه‌ی او، دیدن دار و درخت‌هاست که با باد، می‌رقصن. درخت‌های سبز و زرد، انگار که پاییز خیلی بهش نزدیک‌تره‌. گندم‌ها هم با درخت‌هایی که ازش دورن، با باد میرقصن. خودش چی؟ اون فقط یه تماشاگره، تماشاگر آخرین صحنه از این فضای دلنواز.

    #من_نوشته 

    پ.ن: این عکس متعلق به آلبوم جدید چن به اسم last scene ئه.♡

  • ۹
  • CM. [ ۰ ]
    • Brilli .Shr
    • چهارشنبه ۲۰ مهر ۰۱

    Death stars

    ستاره‌های آسمون خیلی کم پیدا میشن، چون جایی زندگی میکنم که پر از نور و ماشین و ساختمونه. کم میبینمشون، نورشون خیلی کم واضحه اما میبینمشون. خواهرم بهم میگفت که ما و ستاره‌ها خیلی دوریم، چندین سال نوری. اون طرف، اون ستاره مرده، در حالی که ما ازش فاصله‌های زیادی داریم، درخشش اون ستاره‌ها رو میبینیم. نمیدونم چرا، گفتن این حرفش، دلمو گرفت... در حالی که ستاره‌ها میدرخشن، متوجه این نمیشم که اون‌ها کی ناپدید میشن. داشتم به این فکر میکردم که ستاره بودن و جون دادن چجوریه؟ اون‌ها چجوری منو میبینن؟ بهم میگن "چقدر خوشگله، چشمک میزنه."؟ و ممکنه بدونن که من مرده بودم، در حالی که اون‌ها من رو زنده میبینن؟ جالبه ولی غم‌انگیز هم هست.

    وجودم یه بار کم میاره، دوباره امیدوار میشه، بازم کم میاره و دلش مرگ میخواد ولی دوباره امیدوار بشه. این چرخه ادامه داره، تا وقتی که متوجه بشم دارم میمیرم. شاید ستاره‌ها همینن؟ ممکنه ستاره‌ها زندگی سختی داشته باشن، جوری که نتونن به زندگی ادامه بدن و دلشون مرگ میخواد ولی نمیتونن و هی فکر میکنن و فکر میکنن و بیشتر میدرخشن تا این که جونشون بره به سمت ستاره‌های دیگه.

    شاید من خیلی فکر‌های غم‌انگیزی میکنم، به هر حال که من تو زندون ذهنم هستم.

    #من_نوشته 

  • ۹
  • CM. [ ۲ ]
    • Brilli .Shr
    • چهارشنبه ۱۳ مهر ۰۱

    The story of two fish

    قبل از این که این اتفاقات بیوفته، یه ویدیو دیدیم از اجرای گوگوش و شهیار قتبری که باهم آهنگ "قصه‌ی دو ماهی" رو خوندن، بعد مامانم بهم یه خاطره‌‌ی کوتاه‌ای گفت: "من یادمه که اون موقع بچه بودم، این آهنگ قصه دو ماهی رو تو رادیو پخش میکردن، این آخرین آهنگی بود و من باهاش گریه میکردم چون اون موقع روزهای آخرش بود تا وقتی انقلاب بشه، چون میدونستم قراره چی بشه..."

    این بار الان تو این اوضاع سخت برای پس گرفتن آزادی و کشور هستیم و دوباره همین اجرا رو باهم دیدیم، یهو مامانم گفت: "فکر کن، اون موقع آخرین آهنگی بود که تا موقع انقلاب پخش میشد و حالا تو این اوضاع، بازم دارم گوش میکنم، انگار که واقعا تاریخ داره تکرار میشه!"

    عجیب بود، من مثل مامانم شدم، مامانم تجربه همین لحظه سخت و ترسناک رو داشت، منم دقیقا دارم به چشم‌های خودم، خبر‌ها رو میخونم، صدای فریاد و آهنگ "برای..." رو میشنوم و تمام وجودم از ترسیدن و استرس خسته شدن، تو خونه پیچیده شدیم، انگار که هر لحظه ممکنه دیوار بیاد ما رو بخوره. از قوی شدن خسته شدم، از ضعیف شدن هم خسته شدم، دیگه نه صدای خنده‌ای از دهنم دی میاد، نه دیگه نمیتونم به زور هم لبخند بزنم، نه مثل سابق کارایی که دوست داشتم رو انجام بدم، نه دیگه نمیتونم مثل آدم سابق باشم. دیگه نمیتونم همون سحری باشم که میخندید، سم بازی در میورد، نقاشی میکشید و "زندگی میکرد". من دیگه، همون سحری شدم که مدام نگران میشه، گریه میکنه و هر لحظه دلش "مرگ" رو میخواد چون دیگه نمیتونه زندگی کنه. :)

    میدونی، جلو رسیدن به آزادی، خیلی دشوار و کمرشکنیه ولی برگشتن به سرجای اول، هم سخت‌تره و هم دیرتر، چون دیگه وسط این بازی کثیف هستیم. به هر حال، ما مثل همین دو ماهی هستیم که هر لحظه ممکنه، نوبتمون بشه تا مرغ ماهی‌خوار ما رو بگیره..‌.

    #من_نوشته 

    ما دو‌تا ماهی بودیم توی دریای کبود

    خالی از اشک‌های شور از غم بود و نبود

    پولک‌هامون رنگارنگ روزهامون خوب و قشنگ

    آسمونمون یکی خونمون یه قلوه سنگ

    خنده‌مون موج‌ها رو تا ابرها می‌برد

    وقتی دلگیر بودم اون غصه می‌خورد

    تورهای ماهیگیرها وا نمی‌شد

    عاشقی تو دریا تنها نمی‌شد

    خوابمون مثل صدف پر مروارید نور

    پر شد این قصه‌ی ما توی دریاهای دور

    همیشه توک می‌زدیم به حباب‌های درشت

    تا که مرغ ماهیخوار اومد و جفتمو کشت

    دلش آتیش بگیره دل اون خونه خراب

    دیگه نوبت منه سایه اش افتاده رو آب

    بعد ما نوبت جفت‌های دیگه‌ست

    روز مرگ زشت دل‌های دیگه‌ست

    ای خدا کاری نکن یادش بره

    که یه ماهی این پایین منتظره

    نمی‌خوام تنها باشم ماهی دریا باشم

    دوست دارم که بعد از این توی قصه‌ها باشم

    شهیار قتبری – "قصه‌ی دو ماهی" با صدای گوگوش.

  • ۴
  • CM. [ ۴ ]
    • Brilli .Shr
    • دوشنبه ۱۱ مهر ۰۱

    shahrivar

    فقط در چند کلمه، میتونم شهریوری که گذشت رو توصیف کنم:

    امتحان شهریور، استرس، خندیدن، خوشحالی برای آیدل‌هام، یه اتفاق هولناک، ناراحتی و خشم، آتش، خواستن عدالت و آزادی، خون، استرس، استرس، دیپلم، استرس، دعوا با بابام، صدای فریاد مردم، گریه، گریه، گریه، ناامیدی و ترس و در نهایت، من. این شهریور من بود.

    #من_نوشته 

  • ۹
  • CM. [ ۱ ]
    • Brilli .Shr
    • شنبه ۲ مهر ۰۱

    My little lonely – 3

    کوچولوی تنهای من، من خیلی غمگینم، تو هم غمگین هستی؟ به هر حال، نباید این سوال رو از تو بپرسم چون میدونم که هممون ناراحتیم، حتی تو، توی کوچولوی تنها. میدونم که جایی که زندگی میکنیم، تو دنیایی که زندگی میکنیم، خیلی بی‌رحم‌تر از این حرف‌هاست.

    کوچولوی تنهای من، عیبی نداره اگه گریه کنی و اشک بریزی، چون سرنوشتمون همینه؛ ما تا آخر عمر غمگین میمونیم و غمگین میمیریم، زیر این خاک. به هر حال، گریه کن، فریاد بزن، سیلی به صورت کسی بزن تا آروم بگیری، هر چند که بازم دلت همچنان پره...

    میدونی، انقدر ما غرق تو غم‌هامون شدیم که دیگه کم کم فراموش میکنیم که شادی چیه، امید چیه، خوشبختی و آزادی چیه. کلی سوال برات پیش میاد که شادی انقدر کوتاه‌ست؟ خوشبختی همین‌قدره؟ و بدتر، به این فکری کنی که نکنه این شادی‌ها، الکین؟ ای کاش به این فکر نکنی. به این فکر کن که میتونیم سرنوشتمون رو عوض کنیم؟ میتونیم با لبخند واقعی، با دنیا خدافظی کنیم و به ستاره‌های آسمون بپیوندیم؟

    کوچولوی تنهای من، من هیچ امیدی ندارم اما تو امید خودت رو نگه‌دار، حتی تو بدترین شرایط گمش نکن. درموردش چیزی نگو چون فکر میکنن تو امید واهی داری. فقط امید کوچیک خودت رو مثل یه راز نگه‌اش دار. به خاطر من، به خاطر هر کسی که هنوز نفس میکشن و زندگی رو گم کردن...

    #من_نوشته 

  • ۷
  • CM. [ ۴ ]
    • Brilli .Shr
    • دوشنبه ۲۸ شهریور ۰۱

    Set myself on fire

    گریه کردم چون میدونم دل من و ذهن من آشوبه، تو سرد شدی و هر کاری برای گرم کردن انجام دادم ولی فایده نداره. گریه میکنم چون همچی برام سخت شده، شاید تو سخت‌ترش میکنی یا ممکنه خودم باشم. پس خودمو به آتیش میکشم، تا شاید گرم بشی. 

    تا اون موقع، دیگه خاکستر میشم.

    #من_نوشته 

    پ.ن: حال من خوب نیست، حال هممون خوب نیست...

     

     
    set myself on fire.
    INVU
    By TAEYEON

    Magic Spirit
  • ۱۰
    • Brilli .Shr
    • يكشنبه ۲۷ شهریور ۰۱
    • اینجا جایی هست که از روزهام، فنگرلی کردن‌هام و حرف‌هایی که از قلب و ذهنم میگن، مینویسم. جایی به اسم سرزمین آسمون که وقتی به آسمون نگاه کنی، بیشتر لبخند میزنی. پس اگه داری به آسمون نگاه میکنی، به من فکر کن. :)♡
    ۱۳۹۶.۱.۴
    Post Archive
    a