۱۴۶ مطلب با موضوع «من نوشته» ثبت شده است

One more chance to you

 "به نظر خودم میتونم همچی رو درست کنم؟" این سوالی که مدام از خودم می‌پرسیدم و به خودم جواب میدادم "نه، نمیشه چیزی رو مثل قبلش کرد." اما بعدش به این فکر میکردم که "اگه این درست کردن هر مشکلی، جواب داره چی؟" هیچوقت جوابشو پیدا نکردم تا وقتی که تو رو دیدم...

دقیقا یادم میاد که تو دبیرستان دیدمت. توی درس خوندنت بد نبودی اما همیشه استرس داشتی. تو بین جمعیت بچه‌ها هم نبودی و فقط تو یه گوشه نشسته بودی و در حال درس خوندن بودی. اومدم پیشت که بیشتر احساس تنهایی نکنی و گفتی "عادت دارم" ولی دست بر نداشتم و گفتم بیا بسکتبال بازی کنیم، حتی اگه خیلی واردش نیستی، تو هم با لبخند قبول کردی. 

یادمه که همیشه بعد از مدرسه، باهم میرفتیم بستنی میخوردیم، میگفتیم و میخندیدیم، باهم درس میخوندیم و تو ریز ریزکی بهم نگاه میکردی، هر ساعت، دقیقه و ثانیه. اون روز میخواستم نشون بدم چه حسی بهت دارم، اما همه‌چیز هول هولکی شد، به طور ناگهانی میخواستم ببوسمت اما تو ترسیدی و انتظار نداشتی، فکر میکردی خیلی کارم احمقانه بود، من اون زمان قبول نداشتم و عصبی شده بودم که رفتی ولی نگاهی به اطرافم انداختم، همه‌چی رو خراب کردم، دبیرستانمو عوض کردم و بعدها فهمیدم که چیکار کردم. باید به خودم و خودت فرصت میدادم ولی همچی برام دیر شده بود...

ولی معجزه‌ای رخ داد که تورو بعد از ده سال دیدم، ظاهرت و اخلاقت عوض شده بود، چشم‌هات بیشتر برق میزد، لبخندت بیشتر نمایان میشد و موهای تو انقدری نرم بودن که میخواستم نوازششون کنم. وقتی یه دوره‌ای رو میگذرونیم، تغییرات زیادی میکنیم ولی بخشی از وجودمون هنوز تغییر نکرده بود‌. تو هنوزم یه پسر خجالتی مهربونی بودی که همیشه لبخند میزنی، تو هم بهم گفتی که من همون احمق پر انرژی موندم. گفتی "یه چیزی دیگه‌ای هست که بینمون عوض نشده‌" و تا خواستم بدونم، تو آروم منو بوسیدی و جواب سوال ده سالم رو دادی:

"درسته همچی مثل قبل نیست ولی میتونیم همچی رو درست کنیم، فقط به خودمون یه فرصتی بدیم که بتونیم کنار هم باشیم." من برای تو فرصت بیشتری دادم و حالا، روی قلب من نشستی. — #من_نوشته 

  • ۹
  • CM. [ ۱ ]
    • Brilli .Shr
    • سه شنبه ۸ شهریور ۰۱

    Haiku and hope like a diamond

    Yesterday when i was young 

    When you're gone 

    HOPE

    من پشتتم

    ولی امیدوارم زودتر بگذره

    پایانی شورانگیز!

    فقط دوتا شعر هایکو در اوردم. =) چالش هایکو از اینجا شروع میشه.

    دوست داشتین بیاین ادامه مطالب، چون از امید گفتم، امیدی که مدام گمش میکنیم و براش میجنگیم تا پیداش بشه و چیزیش نشه...

  • ۸
  • CM. [ ۶ ]
    • Brilli .Shr
    • دوشنبه ۲۴ مرداد ۰۱

    My little lonely – 2

    کوچولوی تنهای من، تا الان روزت چطور پیش میره؟ خوب یا بد؟ یا شاید ترکیبی از خوب و بد باشه؟ مطمئنم که تو روزهایی داشتی که پر از خوبی و بدی داشت. تازگی‌ها یه معجزه‌ای توی آسمون اومده که هم خوبه و هم بد. بارون وسط تابستون دلپذیرتره اما این که بارون شدید باشه، ممکنه این بارون دلپذیر، تبدیل به یه طوفان سیل ترسناک‌تر بشه. پس عزیز دلم، مراقب باش، چون که این‌ها، بخشی از زندگی رو نشون میده، هر چیزی که خوب باشه، خوب هست اما اگه بیش از حد باشه، ممکنه یه چیز بدتری تبدیل بشه.

    میدونی، به قول رو وون: "به جای امید داشتن به یه شادیِ بزرگ، دوست دارم که هر روز با شادی‌های کوچیک زندگی کنم." بیا از خوشی‌های کوچیک خودت لذت ببر. تمام شادی‌های کوچیک وقتی جمع میشن، تبدیل به یه بقچه شادی بزرگ میشه و تو شادی بزرگ خودت رو داری.

    کوچولوی تنهای من، زندگی رو نمیتونیم بگیم خوبه یا بد، چون ترکیبی از این دوتاست. زندگی میتونه باهات خوب باشه و باهات راه میاد ولی میتونه بی‌رحم هم باشه و ممکنه یه سری چیز‌هایی رو از دست بدی. زندگی مزخرف هست ولی در کنارش شاید بتونه بهت درس بده... میدونم گفتن این حرف کمی مسخره به نظر برسه ولی این چیزیه که من فهمیدم و قراره به تو بفهمونم که زندگی همینه.

    کوچولوی تنهای من، فکر کنم تا الان حالت بهتر شده، پس بیا بهتر بمون، تا پیش تو بیام و بیشتر حالت بهتر و بهتر بشه.

    #من_نوشته 

  • ۷
  • CM. [ ۱ ]
    • Brilli .Shr
    • دوشنبه ۱۷ مرداد ۰۱

    My little lonely

    شنیدم که تو غرق در حس‌هایی شدی که به نظر خودت، خیلی فاجعه و بده. حس خوبی نداری، تنهایی، نمیدونی از بین این همه دوست و اعضای خانوادت، با کی حرف بزنی؛ درسته، چون حرف زدن واست سخت شده. شاید فکر کنی این یه دوره‌ست ولی اینطور فکر نمیکنم، ممکنه تو هر سنی، تو این حالت باشی. دوست داری تا ابد خوشحال باشی؟ خوبه ولی بدون که غم هم میتونه زندگیت رو کامل‌تر کنه. میدونم، احمقانه به نظر میرسه ولی این یه حقیقته، حقیقتی تلخ مثل قهوه. مثال کلیشه‌ایه ولی خواستم بهتر منظورم رو برسونم.

    منِ عزیزم، کوچولوی تنهای من، من میگم "آدم‌ها میان و میرن." یا حتی "ما به دنیا اومدیم و تنها میمونیم و تنها میمیریم." این تویی که هستی و داری نفس میکشی و زندگی میکنی. باشه! تو زندگی نمیکنی ولی حداقلش تو نفس میکشی و زنده‌ای. تو به یه دلایلی زنده‌ای، به خاطر خودت زنده‌ای، به خاطر کسایی که دوستش داری -خانواده، دوست‌ها و هنرمند‌های مورد‌علاقت- و خیلی چیزای دیگه. 

    میدونم با وجود تغییرات، هیچی مثل قبل نمیشه، هیچ چیزی یکسان و ثابت نمیمونه و تو دلتنگ روزایی هستی که میخندیدی و با دوست‌هات حرف میزدی. حالا تو، توی گودالی گیر کردی که نمیتونی راهی برای خارج شدن پیدا کنی و انگار یکی گلوی تورو گرفته تا صدایی ازت در نیاد و حرف زدن واست سخت بشه. اون کسی که تورو خفه میکنه و مانع حرف‌هات میشه، بغض توئه. میخوای گریه کنی؟ عیبی نداره، من صدات رو خواهم شنید و تو گریه کردن همراهیت میکنم تا حس نکنی تنهایی. 

    کوچولوی تنهای من، متاسفم اگه دیر این حرف‌ها رو گفتم و تو رو گم کردم. من صدات رو میشنوم، به‌زودی تو رو پیدا میکنم تا دیگه آسیب نبینی و راحت باشی. 

    #من_نوشته 

  • ۷
  • CM. [ ۲ ]
    • Brilli .Shr
    • پنجشنبه ۲۳ تیر ۰۱

    to see another Tomorrow

    این که میگن "زندگی سخته و بالا و پایین داره" بیان کردنش به این راحتی‌ها نیست و درست میگن. ما با چیزایی رو به رو میشیم که باعث میشن امیدمون رو برای زندگی کردن از دست بدیم، تو شرایط سخت، تو دام‌هایی که گیر میوفتیم، قضاوت‌ها و حرف‌های بدی که مثل شمشیر تیز اند، پشیمونی، مقصر دونستن خودمون، این که فکر کنیم زندگیمون ارزش نداره یا چیزی نداره که باهاش خوشحال بشیم... ولی ته تهش یه امیدی هست، اونم برای این که ما ارزش زندگی رو بفهمیم، باید چیزی که خودمون انتخاب کردیم که توش سختی‌هایی داره رو قبول کنیم و اینطوری نیست که همچی آسونه. وقتی سختی تو زندگی نباشه، بی‌معنی میشه. سختی در کنار آسونی، درد کشیدن در کنار قوی بودن و مشکلات در کنار خوشی‌های کوچیک، چیزین که میتونه زندگی رو کامل کنه. 

    چوی جون‌وونگ، پسری بود که با فرشته‌های مرگ تو جومادونگ، تمام سختی‌های زندگی و ارزشش رو با چشم‌های خودش دیده بود و فهمید که چرا "زندگی سخته" شاید اینطوری برای "فردای" خودش، بهتر بسازه.♡

    پ.ن: ادامه مطالب حاوی اسپویل‌های این سریاله پس اگه این سریال رو دیدین و  مشکلی ندارین میتونین برین ادامه مطالب~~

     

  • ۷
  • CM. [ ۴ ]
    • Brilli .Shr
    • شنبه ۱۸ تیر ۰۱

    Decanting

    — اوه سهون، مدل معروف توی کره، کسی بود که کل دختر‌ها عاشقش بودن و رقیبش، کیم جونمیون، مدلی که با زیبایی خودش با تمام مدل‌ها، حتی با اوه سهون می‌جنگید تا اول بشه، اما وقتی همدیگر رو میبینن و تا بخوان بهم تیکه بندازن، قلب هر دوتاشون شروع میکنن به تپش تندتر. کی فکرشو میکرد که سهون، عاشق رقیبش، یعنی جونمیون بشه که نه تنها زیبای ظاهریش، بلکه زیبایی درونش براش خطرناک باشه و جونمیون برای این که بیشتر دل سهون رو به دست بیاره، اون رو برای نوشیدن شراب قرمز، دعوت میکنه اما اینو نمیدونه که سهون همین الانش هم مسته، مست جونمیون.

    "شاید دیدنت و عاشق شدنت، برای من بزرگ‌ترین اشتباه و گناهم باشه اما عیبی نداره؛ تو برای من یه میوه ممنوعه من هستی، زیبا و خوشمزه. "

    Decanting
    SUHO
    Magic Spirit

    You are in dangеr like the scent of flowеrs

  • ۵
  • CM. [ ۴ ]
    • Brilli .Shr
    • يكشنبه ۲۹ خرداد ۰۱

    I got this on my way, AuRoRa

    AuRoRa
    Onewe
    Magic Spirit

    — — — ••••• — — —

    I got this on my way, AuRoRa. It cross over my head, Go ahead. Clear the clouds that cover you, Shine brighter with the light in the dark night, Please stay with me, Stay a little longer with the light in the dark night. — ONEWE

  • ۷
    • Brilli .Shr
    • پنجشنبه ۲۶ خرداد ۰۱

    Bullshit

    روزایی که میگذرونم، سخت و مزخرفن. انقدر مزخرف که آدم دوست نداره همچی بلایی سرش بیاره. حدودا یه ماه - دو ماهه که تحت فشارم، از یه طرف امتحانات شروع میشه و نمیدونم قراره چجوری از پسش بر بیام، از اون طرف هی مدام شاهد دعواهای خانوادگیم میشم و مدام این مشکلات زندگیمون بزرگتر و بزرگتر میشه و از اون طرف، هیچ رحمی بهم نداریم. من عجیبم، چون فکر میکنن من همچی رو خراب میکنم و دعوا رو درست میکنم، من احمقم چون فشار داشتنم یه جوکه، من عجیبم چون مدام مودی میشم، یه روز میخندم و یه روز غرق در اشکام هستم. من احمقم چون تا بخوام حرف بزنم، میگم تو هیچی نگو. من عجیبم، من احمقم، من قویم... قوی تر از چیزی که فکرشو بکنی. قوی بودن هنر میخواد، میدونی؟ تو باید بپذیری که زندگی چقدر میتونه مزخرف و بد و سخت باشه. تو باید بپذیری اون رویایی که از زندگی و دنیا داشتی، فقط یه مشت رویای الکیه که بهت امید واهی میده. تو باید بدونی که دنیا هم زشته و کثیفه و هم زیبا و بزرگه. تو باید بدونی که واقعیت رو باید بپذیری، واقعیت اینه. سختی‌ها از راه می‌رسن و این تویی که باید ببینی که میتونی از پس این چیزا بر میای یا میمیری. من دقیقا بین از پس بر اومدن و مردن هستم؛ ممکنه ازشون بگذرم و زنده بمونم یا ممکنه بمیرم... :)

    پ.ن: باید کم کم از اینجا و از همچی فاصله بگیرم.

    • Brilli .Shr
    • سه شنبه ۲۰ ارديبهشت ۰۱

    Somewhere only we know

    Oh simple thing, where have you gone? I'm getting old and I need something to rely on. So tell me when you're gonna let me in, I'm getting tired and I need somewhere to begin. And if you have a minute, why don't we go? Talk about it somewhere only we know? This could be the end of everything So why don't we go somewhere only we know? Somewhere only we know

    Keane – somewhere only we know 

    پ.ن: این آهنگ، پیشنهادی از طرف سوهوئه. 

  • ۷
    • Brilli .Shr
    • جمعه ۲ ارديبهشت ۰۱

    Missing

    دیگه کارم به جایی رسیده که من هر چیزی رو ببینم، دلتنگیم رفع نمیشه، بلکه بیشتر میشه. چون دلتنگی جوریه که از اول زندگیت تا آخر زندگیت هست، هیچوقت ازت جدا نمیشه تا وقتی که زنده‌ای، مثل یه زخم میمونه که فقط جاش میمونه و از بین نمیره. نمیگم دلتنگی بده ولی میتونه برات کشنده باشه و تو نتونی جلوش رو بگیری. دلتنگی جزی از زندگی من شده، من هر چیزی رو میبینم، دلتنگ‌تر میشم، چون میدونم این هر چیزی که میبینم، یه روزی تبدیل به خاطرات توی ذهنت میمونه. نمیدونم، فقط باهاش کنار بیا.

    #من_نوشته 

  • ۸
    • Brilli .Shr
    • پنجشنبه ۲۵ فروردين ۰۱
    • اینجا جایی هست که از روزهام، فنگرلی کردن‌هام و حرف‌هایی که از قلب و ذهنم میگن، مینویسم. جایی به اسم سرزمین آسمون که وقتی به آسمون نگاه کنی، بیشتر لبخند میزنی. پس اگه داری به آسمون نگاه میکنی، به من فکر کن. :)♡
    ۱۳۹۶.۱.۴
    Post Archive
    a